*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ پیچــــک احــــساس... هــــمیشه هــــم شاعــــرانه و خــــیال انگیز نیــــست گــــاهی می پیــــچید دور گــــلوی آدم و خــــفه اش مــــی کنــــد... 7 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ حضورتــ در قلبمــ مثلــ نفســ کشیدنــ استــ آرامــ بیصدا اما همیشگے .... 5 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ وقتی چشمـ ـانمــ را روی همــ می گذارمـــ خوابـــ مـ ـرا نمی بــ ـرد تــ ـو را می آورد ! از میانــ فرسنگــــ ها فاصلـ ـ ـهـ ...! 5 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دل هایمان سر زانو هایمان زخمی میشد .. 5 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم ! بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت ، دل حکم کن ! حکمِ دل : هر که دل دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ... ... ... دل که رویِ دل بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم . این دلِ من ! رو بکن حالا دلت را ! دل نداری ؟! بُر بزن اندیشه ات را ... حکم لازم ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ مثل آن است که شاهرگ احساسم را زده باشی … بند نمی آید.. دوست داشتن ات .. 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی به خلوت با خیال من تکلم می کنی گاهی هر آن لحظه که پیدا می شوی از دور مثل من به ناگه دست و پای خویش را گم می کنی گاهی چنان دریا ، نا آرام و توفانی تو روحم را اسیر موجهای پر تلاطم می کنی گاهی دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین در آن لحظه که نامم را ترنم می کنی گاهی همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق تو می خواهی و زیر لب تبسم می کنی گاهی تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ ای همچو دریا زلال و بی انتها دل من بسان دیواره ی سنگی ساحل امواج پر خروشت را به انتظار نشسته است. 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ یه وقت به سرت نزند! که شعرهایم را بتکانی... چرا که رسوا خواهم شد...! و همه خواهند دید!! لحظه لحظه تو را "میان واژه هایم"!!!... 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۰ نمـی دانـم مـی دانـی یا نـه لـحظـه ی تـولـد مـن بـه همـان ثانیـه ای بـر میگـردد کـه تـو بـرای اولـیـن بـار بـه مـن گفـتـی : دوسـِت دارم .. 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۰ حالم گرفته از اين شهر كه آدمهايش همچون هوايش ناپايدارند ... گاه آنقدر پاك كه باورت نمي شود گاه آنچنان آلوده كه نفست مي گيرد ...! 11 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۰ ربطی به رفتار من و تو ندارد مردمی که به بت سازی عادت دارند کار خود را خوب بلدند 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۰ در به دری در شهر.... از این کوچه به ان کوچه رفتن و از این خیابان به آن خیابان گشتن... چه حاصل است از این همه رفتن... کمی هم نگاهت را به ماندن بدوز نه رفتن.... 7 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۹۰ متنفرم از آدمهایی که دیوار بلندت را میبینند ولی به دنبال همان آجر لق دیوارت هستند که: تو را فرو بریزند...!! تا تو را انکار کنند....!! تا از رویت رد شوند..............!!!! 10 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۰ دلـــــــم برای همــان "هیــــــــــــــچ" بینمــان تنگ شــده ! 7 لینک به دیدگاه
Parisa 22 68 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۰ خسته از عقل، خسته از بودن روی سیگار، بار زد خود را مثل یک خنده ی جنون آمیز توی این شعر، جار زد خود را راوی ات دست برد در قصّه از کنارت کنار زد خود را عشق، پاندای کوچک من بود از درخت تو دار زد خود را... 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۰ خدایــــا مرا که آفریدی گارانتی هم داشتم؟! . . . . دلم دیگر کار نمی کند...! 6 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۰ جایی به من بدهید دورترین دلتنگی آدمی با من است گفته بودم روزی باران دریا را خیس خواهد کرد و تلخ ترین روز ماه خواهدرسید و تلخ ترین تبخیر آسمان را سیاه خواهد کرد جایی به من بدهید تمام دلتنگی آسمان با من است گفته بودم شبی ماه آب خواهد شد و تمام پنجره ها غریب و زمین تنها خواهد مرد جایی به من بدهید تمام تنهایی زمین با من است.. 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۹۰ روزی سپید...روزی سیاه...روزی خاکستری....است... نه اطمینانی به خنده است...نه به گریه....نه به بی تفاوتی... هر کدام در این راه باید بیایند به دل ما سر بزنند...فقط سر بزنند...هیچکدام مقیم نشوند... حتی شادی...چون نمکش را از دست می دهد... 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۰ رشک می ورزم به این رنگ عوض کردن ها.... مانده ام تنها...در این ور خط قرمز.... و نظاره می کنم...که چگونه هر ثانیه رنگ عوض می کنند.....آدمک ها... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده