YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۸۹ ای بهار، ای بهار افسونگر من سراپا خيال او شده ام در جنون تو رفته ام از خويش شعر و فرياد و آرزو شده ام می خزم همچو مار تبداری بر علفهای خيس تازهء سرد آه با اين خروش و اين طغيان دل گمراه من چه خواهد کرد؟ 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۸۹ ای همیشه خوب ای همیشه آشنا هر طرف که میکنم نگاه تا همه کرانه های دور عطر و خنده و ترانه میکند شنا در میان بازوان تو ماهی همیشه تشنه ام ای زلال تابناک یک نفس مرا اگر به حال خود رها کنی ماهی تو جان سپرده روی خاک 5 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ روزي مي آيد كه دل تنها برگ برنده توست اما افسوس كه تو ديگر حاكم نيستي ... 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ میان بیابان باشی یا صندلی پادشاه فرقی نمیكند موریانه كار خودش را میكند چوبِ بستنی در دهان كودكی باش كه دوست دارد در آینده دكتر شود. 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ تنها... تو اطاقم... رو به روم یه قهوه تلخ... تلخ تلخ... دارم فکر میکنم این قهوه تلخ تره یا دوری تو... 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ چرا پس نوشته های من زیبا نمیشود چرا همه در نوشته هایشان تو را دارند ولی من در نوشته هایم تو را حتی نداشتم چرا ... 2 لینک به دیدگاه
بيتا 1214 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ من رنگ خاكستري را قبول ندارم يا رنگ سياه ..............سياه يا رنگ سفيد.............. سفيد 3 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۸۹ پنجره ای نشانم دهيد تا من برای هميشه نگاه منتظر پشت آن باشم. پنجره ای نشانم دهيد. من خانه ای دارم با چهار ضلع بلند آجری روشنايی خورشيد را از ياد برده ام آسمان پر ستاره را نيز. پنجره ای نشانم دهيد. پنجره ای كه پرواز گنجشكان را از پشت آن تماشا كنم و خوشبختی مردمان را و گذر فصلها را. در كوچه ما خانه ها را بی پنجره می سازند 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ یک وقت هایی ، یک حرف هایی ، یک آدم هایی را عجیب از چشمم می اندازد! 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ حرفهایم را تعبیر می کنی سکوتم را تفسیر دیروزم را فراموش فردایم را پیشگوئی ! به نبودنم مشکوکی در بودنم مردد از هیچ گلایه می سازی از همه چیز بهانه ! من کجای این نمایشم ؟!... 7 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ نمیدانم کی حوصله میکنم این تکه های دل را سر هم کنم می ترسم یک بار دیگر بچینمش و عشق نشناخته ای بیاید و این بار هیچش کند ... 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ دیوانه تر از آنم که با لبخندت آرام شوم لبخند دستانت را میخواهم... 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ اونی که گفت دعا بکن بهش بگو اثر نداشت بگو که گریه های من پیش خدا ثمر نداشت 3 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ من در این تاریکی فکر یک بره ی روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد 6 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۸۹ اگر آنکه رفت خاطره اش را می برد فرهاد سنگ نمی سفت مجنون آشفته نمی خفت حافظ شعر نمی گفت 9 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۸۹ چه تفاوت دارد که در اين روز پر از غصه و غم يک نفر ياد تويِ غمزده ي ديوانه بکند يا نکند! چه تفاوت دارد که عزيز دل تو بعد از آن روز که خورشيد گرفت چشم زيباي خودش را به توي نا بينا بدهد يا ندهد! چه تفاوت دارد که کسي سنگ به اين پنجره ي تنهايي ظهر يک تابستان از سر بيکاري بزند يا نزند! چه تفاوت دارد که در اين دهکده ي بي پايان پيرمردي خسته در غروبي دلگير چپقي از سر تنهايي خويش بکشد يا نکشد! 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۸۹ چشم می گذاری گم می شوم در تو میان آن کوچه برفی با دو رد پای موازی که هندسه کوچه آن دو را تا بی نهایت می دید ... . . . هر چه منتظر ماندم چشم بر نداشتی ! . . . قاعده بازی مان این گونه نبود … 9 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۸۹ من هیچ گاه سنت نشکستم گفتی بمان، ماندم تو رفتی اما من هنوز سنت نشکستم ماندم 6 لینک به دیدگاه
محمدa 1104 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۸۹ عمري با غم عشقت نشستم به تو پيوستم واز خود گسستم وليکن سرنوشتم اين سه حرف بود: تو را ديدم. پرستيدم . شکستم. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده