آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ عکس را پاره کردی و قاب را جلوی صورتت گرفتی... -من این شکلیم نه اونی که تو کشیدی! نقاشیت خوب نیستا!!! -اَه! شوخی مزخرفی بود. اما من عاشق آن عکس شده بودم نه این چهره. 4 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۸۹ میان بیابان باشی یا صندلی پادشاه فرقی نمیكند موریانه كار خودش را میكند چوبِ بستنی در دهان كودكی باش كه دوست دارد در آینده دكتر شود. 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۸۹ باور نمی کنم این منم آن دخترک ِ ساده هم نشین ِ ستاره ها ..! میان ِ سایه های نازک خیال پیر گشته ام. در آینه زنی که هیچ شبیه من نیست اینک با من است.. 7 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۸۹ این لبخند بر لب من رژ «بورژوا» نیست مژههایم طبیعی برگشتهاند رژ گونه نزدهام برق چشمانم نیز در چشم هیچ رقاصهای پیدا نمیشود وقتی بروی چراغها خاموش میشوند و سیندرلایت شستن زمین را از سر خواهد گرفت 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ گلوله را بزن بگو که انتخاب می شوم گلوله های حرف می خورد به صورتم چه سرخ می شوم شبیه دختری که لب ز بوسه ی نخست چیده است بخارحرفهای تو و واژه های داغ و من که قطره قطره آب میشوم 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ چیزی نشده فقط کمتر دوست دارم ... کمتر تر! 7 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ همیشه ، ... دستـم را خوب می خوانی ... ولی ، ... قلبم را فقط ورق می زنی ... 5 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ برای جنگ همیشه وقت هست بیا كمی صلح كنیم من نامهای برایت مینویسم تو هم بوسهای برای من بفرست 6 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ " هیچ می دانی چرا ، چون موج در گریز از خویشتن ، پیوسته می کاهم ؟ زان که بر این پرده تاریک ، این خاموشی نزدیک ، آنچه می خواهم نمی بینم و آنچه می بینم نمی خواهم " " آیینه ای برای صداها " دکتر شفیعی کدکنی 5 لینک به دیدگاه
zx1 1752 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ تقدیم به آقا امام زمان که خیلی دوسش دارم ... ... از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم خواستم دلم یه گوشه ای بمیره خسته شدم چه انتظار سختی یکی بیاد جون منو بگیره ... قلب من از تپیدنش خسته شد نبضم با ضربه های معکوس مرد قلب من از خستگی خوابش گرفت این دل نا امید و مایوس مرد . . . پس کی میایی دلبرم؟ 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ به چشم بر هم زدني زير و رو مي شود دنياي من ... در فاصله تيك تيك عقربه ساعت ... يا به اندازه خميازه اي نيمروزي ! به هم مي ريزد ... تمام آنچه در ذهنم جاخوش كرده است ...! 9 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۸۹ چه اندوه بار است ؛ بزرگ می شویم که بمیریم..... 5 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۸۹ روزای سخت نبودن با تو خلاء امیدو تجربه کردم داغ دلم که بی تو تازه میشد هم نفسم شد سایه سردم تو رو میدیدم از اون ور ابرا که میخوای سر سری از من رد شی آسمونو بی تو خط خطی کردم چه جوری می تونی انقده بد شی؟ روزای سخت نبودن با تو دور نبودنتو خط کشیدم تازه می فهمم اشتباهم این بود چهره عشقمو غلط کشیدم ... عشق تو دار و ندار دلم بود اومدی دار و ندارمو بردی سکوت قلبتو بشکن و برگرد نذار این فاصله بیشتر ازین شه نمیخوام مثل گذشته که رفتی دوباره آخر قصه همین شه ... 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۸۹ امروز بعد از عمری رفتم بازار... با نگاه کردن به اطرافم تنها متوجه یه چیز شدم... تمام شهر گرسنه است 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۸۹ كفش پای راستم به مرخصی رفته است. نه چارپایم حالا نه دوپا در تثلیث ازلی "نیچه" می خوانم شب ها به خوابم می آید و می گوید: عاقبت سبیل مال ات میكنم! روزهاست تلفن روی پیامگیر است امان از صاحبخانه ی سمج! با میله ی بافتنی پایم را می خارانم از راست هیچ خیری ندیده ام چپ همیشه چپ بوده است. خسته ام خسته در این تقابل سه تایی: راست دستی، چپ فكری هیچ باوری علی عبدالهی 4 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۸۹ برای به دست دوست سپردن دل زیادی می بایست که نیست که نداریم که داده ایم از دست... 3 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۸۹ لازم نیست دنیادیده باشد همین که تو را خوب ببیند دنیایی را دیده است. 3 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۸۹ چه احتمال ضعيفي مثل اين كه بگوييم امروز آفتاب از غرب طلوع مي كند و تو از شرق چه احتمال ضعيفي كه تو اين صفحه را ورق بزني و من را پيدا كني هميشه احتمال دوست داشته شدن كمتر است و احتمال مردن از عشق بيشتر كسي اگر خلاف اين را ثابت كند از فيثاغورث جايزه مي گيرد ! 4 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۸۹ می پرسند رو به راهی؟ آری! اگر بدانم از کدام راه می آید!! 5 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۸۹ فکر کردی من مرد جادهام و عاشقم شدی. من مرد جاده نیستم٬ من گم شده بودم! 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده