MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۸۹ نقطه گاهی پایان یک سطر است ... و گاهی آغاز آن ! نقطه در ابتدای ســــطر دردی است که در سکوت می میراند ...! 10 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۸۹ من فكر ميكنم صد قرن سكوت بنفشه ها تفسيري جز فرار از فرياد ندارد پس درد دلهايت را بلند بلند برايم بگو شيشه تنهايي قلب من منتظر سنگ است 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۸۹ دلم فقط سکوت می خواهد.................... شاید دوباره اردیبهشت به دیدنم بیاید.............. 6 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ پنجره را باز کرد گاهی صدای اذان می آمد و گاهی صدای ناقوس کلیسا ... پنجره را بست باید به سکوت عادت میکرد دیگر حوصله نزاع هزاران ساله دین و دنیا را نداشت ! 8 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ در بازگشت از زیارت " تنهایی " خنده سوغات بیاور من هم پیش پایت " سکوت " را سر می برم 9 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۸۹ کاش میشد نگاه را ترجمه کرد و سکوت را فهمید آنگاه حرف دلم را میشد در سطور نوشت اما کلمات ناقصند و ناتوان و رنجور کاش زبان چشمانم را می آموختی و سکوتم را ادراک می کردی کاش کاش کاش........................میفهمیدی 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمیکند کلمات انتظار میکشند من با تو تنها نیستم، هیچکس با هیچکس تنها نیست شب از ستارهها تنهاتر است... □ طرفِ ما شب نیست چخماقها کنارِ فتیله بیطاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخورد من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکند. شاملو 3 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ بسیار ساکت و آرام قدم برمی داری در تاریکی شب ... من نه برای صدا بلکه به خاطر رایحه ای که تو در آنجا بوده ای بر می خیزم ...! 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ تهي شده ام از مرزهاي پر از تكرار و تنها اينجا در خويشتن سكوت ميكنم و ... گريستم در خود و نگريستم به آنچه كه از تو دارم ! تنها زخمي كه در خاطراتم به يادگار مانده ... 4 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ نیاز به یک کلمه دارم کلمهاى که مرا از روى زمین بردارد من مثل ساعتی مریضم و به دقت درد می کشم سکوت ، تانکی ست که برزمین فکرهایم می چرخد و علامت می گذارد ازروی همین علامت ها دکتر نقشه جغرافیایی روحم را روی میز می کشد و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد: "چه چاله های عمیقی" 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ تهی شده ام از مرزهای پر از تکرار و تنها اینجا در خویشتن سکوت میکنم و ... گریستم در خود و نگریستم به آنچه که از تو دارم تنها زخمی که در خاطراتم به یادگار مانده 4 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ شاعری را می شناسی كه سالها پیش لابه لای مجموعه ی شعرهایش دق كرد و مُرد ! عروسانِ كم سن و سالی كه به عقد دامادهای دیر سال درآمدند حالا، نمی دانم از كجای اندیشه ات روییده ام كه این چنین ، هذیان می گویم و تو با كدام دهان پر از كلمات ، خمیازه می كشی ؟! آخر چه می شود كرد؟! دیری ست ... ((سكوت ، میان دهان هامان پل بسته ست ))... 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ من سکوت خویش را گم کرده ام! لاجرم در این هیاهو گم شدم من؛که خود افسانه می پرداختم، عاقبت افسانه ی مردم شدم! ای سکوت، ای مادر فریادها ، ساز جانم از تو پرآوازه بود، تا در آغوش تو ،راهی داشتم، چون شراب کهنه ،شعرم تازه بود در پناهت برگ و بار من شکفت تو ومرا بردی به شهر یادها من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت ،ای مادر فریادها! گم شدم در این هیاهو ،گم شدم تو کجایی تا بگیری داد من؟ گر سکوت خویش را می داشتم زندگی پر بود از فریاد من! 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ لحظه های سکوت چه آرام چه غمگین می گذرد بی آنکه بیایی و مرا با آن صدای آبی بخوانی و من گرم شوم و چشمانم را رو به روز رو به تو باز کنم... این روزها چه سرد چه تلخ می گذرد نه عشقی هست نه شوری نه خورشیدی... و من تنها در این لحظه های تکراری هجوم بی رحم بغض را شاهدم... 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ زندگی تکراریست... خنده ها تکراریت ... گریه ها تکراریست... من در این تکرارها مانده در بهت و سکوت ... دیگران می خندند و دلم می داند که چقدر تکراریست... همه جا غرق سکوت... کوچه ها رو به غروب... همه جا تاریک است... پیش رو تاریکی... پشت سر تاریکی... دل من می ترسد... ترس هم تکراریست... 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۸۹ تو خوبی سکوت ! همه چیز خوب است سکوت ! همه مهربانند سکوت ! فقط با سکوت همه خوبند ... و همه چیز عالی !!! 7 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ به سکوتم احترام بگذار به قوی ترین سلاحم بلاغت سکوتم را حس می کنی ؟ از زیبایی چیزهایی که می گویم لذت می بری ؟ وقتی چیزی نمی گویم ...... نزار قبانی 9 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ نگاه تو انعکاس صامت گرفتگی صدای یک فریاد است. به من نگاه کن بگذار من در سکوت صدای نگاه تو تراژدی مرگ همه فریادها را تجربه کنم 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ از صلای ازلی تا به سکوت ابدی یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من . . . 3 لینک به دیدگاه
B.Hadi 485 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ سکوتم از رضایت نیست . . . دلم اهل شکایت نیست 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده