goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من پیشنهاد دادم نوروزیان رو از قزوین جدا کنم چهارشنبه صبح کله سحر 4:30 از خواب بیدار شدم صدای بارون خفن می یومد منم بوتم رو به بدبختی پیدا کردم بپوشم که مثل دیروز پام خیس نشه (قزوین رو سیل داشت می برد) خلاصه 5:15 از خونه زدم بیرون دیدم بارون نمی یاد کلی ضایع شدم از بوت بدتر چتر هم برداشتم دلم خوش کردم احتمالا قزوین بارونه رفتم سوار سرویس شدم ساعت حدودا 6:30 همچنان بی باران 7 هوا افتابی 7:30 هوا مثل تابستون من و دم و دستگاه روبه روی در دانشگاه رفتم سر کلاس امتحان داشتم از گرما که پام نیم پز شد ساعت 11:30 بود کلاس عملی تو حیاط دانشگاه افتاب وسط سرم بود در حال پختن در کمال ناباوری بارون می یومد با افتاب زیاد طولانی نبود ولی ساعت شد 1:30 داشتم با دوستم از نماز خونه می رفتم سمت کلاس بارون شدید اومد کلی ذوق مرگ شدم که بوت مورد استفاده رار گرفت سه دقیقه بعد از شروع بارون تگرگ اومد و باد شدید چتر به سمت بالا خم شد یعنی ساختارش برعکس شد دو تا از فنراش شکست خلاصه من در عرض یک روز همه ی انواع اب و هوا رو تجربه کردم دوستم که قزوینیه می گفت فقط نوروزیان این اتفاق می یفته انصافا شهر عجایب که می گن همین قزوین خودمونه خیلی هم خوبه!! کجای دنیا میتونی این همه تنوع رو تو آب و هوا ببینی؟:Laie_28: 4 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ ساعت 4 کارت میزنی توام که طاقت نمیاری هر وقت من میام میای که آخه... اسپم نکن اینجا:ubhuekdv133q83a7yy7 زود آخرین سوتی که دادی رو بکن دل بچه ها شاد بشه... 2 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ امممم ... پسر خالم دیروز داشت واسه معلمش کادو میخری یاداین سوتی تو پیش دانشگاهی افتادم ...:smiley (18): 1دبیر ریاضی داشتیم ... خیلی آقای خوش اخلاق و شوخی بود ... تدریسشم فوق ا لعاده بود.... همیشه کل کل میکردیم ... 1 جورایی از پس هم برمیومدیم ...:vahidrk: روز 11 اردیبهشت بود از در کلاس اومدم تو .. دیدم خبری نیس ... نه گلی نه تبریکی هیچی ... انقدم که اعتماد به نفسم بالا بود از هیچکس نپرسیدم ...:smiley (18): زنگ تفریح شد رفتم سوال بپرسم ... گفتم روزتون مبارک ...:girl_blush2: یه کم نگام کرد ... غش کرد از خنده ... گفت به موقعش جوابتو میدم ... منم رفتم تو فکر که چیه داستان ...:JC_thinking: یه بارم که من با این خوب حرف زدم ، جنبه نداشت ... اومدم واسه دوستم داستانو تعریف کردم ... گفت خاک تو سرت امروز روزه کارگره .... روز معلم از 12 ام شروع میشه ... :w888: من تازه فهمیدم چی شده ...:w74: چند وقت بعد یه روز زنگ تفریح صدام کرد .... گفت خاستم امروزو بهت تبریک بگم ...:dancegirl2: صدات کردم که مخصوص بهت روزتو تبریک بگم ... گفتم عهههههههه ... چه روزیه مگه ؟ مرسییییییییی واقعا ...:girl_blush2: بعد اومدم تو تقویم دیدم نوشته روز معلولین ... اصنشم خنده نداره ها .... پیش میاد دیگه خو ... :viannen_38: 38 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ خیلی هم خوبه!!کجای دنیا میتونی این همه تنوع رو تو آب و هوا ببینی؟:Laie_28: بی خودی که باب الجنت نیست 3 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ بی خودی که باب الجنت نیست حالا صب کن صوراسرافیل تو شیپورش بدمه! اگه راتون دادیم قزوین.. اون وخت دیگه از این حرفا نیزنی 2 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ حالا صب کن صوراسرافیل تو شیپورش بدمه!اگه راتون دادیم قزوین.. اون وخت دیگه از این حرفا نیزنی من که تو قزوینم 4 لینک به دیدگاه
0007 15 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سلام من عضو تازه هستم يكي مار تحويل بگيره 5 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سلام من عضو تازه هستم يكي مار تحويل بگيره این عضو جدید نرسیده ، سوتیو دااااااااااااااااااد :ws28: 12 لینک به دیدگاه
خانوم بهار 3412 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این سوتی مال زمان بچگیمه .... یه روز خونه عموم بودیم و زن عموی اینجانب شلغم پخته بود برا ما هم آورد، وقتی شلغمو خوردم یه هو داد زدم تموم شد تموم شد گربه زن عموم شد.... حالا قیافه هارو تصور کنید:persiana__hahaha: بابا مامان:w74: من:girl_blush2: زن عمو و عمو:jawdrop: 11 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من که تو قزوینم خدا بخواد تا اون موقع حتما میری!!:persiana__hahaha: 2 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ مهد کودک بودم ... بعد راجه به مشاغل باهامون داشتن حرف میزدن... بعد قرار بوده هر کی فکراشو کنه فرداش بیاد تو مراسم هفته مشاغل که مامان باباها هم بودن؛ بگه دوس داره چی کاره شه و نقاشیم بکشه ...:dancegirl2: فرداش همه بچه ها اومدن گفتن دکتر خلبان مهندس ...:dancegirl2: من وقتی نوبتم میشه بعد از کلی فکر ... :JC_thinking: جلو همه مامان باباها و معملما ... تو چشای مامان بابام زل زدم ..گفتم آهااااااااااان فهمیدم ... دزد ... من میخام دزد شم .... :girl_blush2: مامانم نشسته اون وسط کلی گریه کرده ...:w821: .یعنی آرزوهاشو با خاک یکسان کرم جلو همه ...:icon_pf (34): روم سیاه واقعا ....:imoksmiley: تنها آرزویی که خوشالم بش نرسیدم همینه ... :smiley (18): 26 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این سوتی رومن ندادم اماخیلی سوتی دردناک :(icon_pf(34: امیدوارم هیچکس این سوتی نده :(icon_pf (34: !اینودوستم تعریف میکرد یه روزپنجشنبه عصرداشتیم توبازارهای میدون امام(اصفهان)قدم میزدیم ویترین مغازه هارو نگاه میکردیم وسط جمعیت یه دفعه چشمم افتادبه یه خانوم !!!:eyepopping: خیلی شلوغ بودبازارامارنگ لباسش اینقدرتابلوبودکه ازده فرسخی قابل مشاهده بود!:eyepopping:خیلی آنتیک بود!به هرزحمتی بودرفتم لابلای جمعیت رسیدم بهش پشت سرش شروع کردم متلک گفتن اماجواب نمیداد!دیگه حرصم گرفته بود!یه کم بلندترگفتم کی *****تورو؟ یه دفعه یه دست خورد سرشونه ام !برگشتم!!!چشمت شماروزبدنبینه!آدم نبودکه!دکل فشارقوی بود:banel_smily_52:!بادست به علامت تأکیدزدروسینه اش وگفت :((من))! منو میگیدآب تو دهنم خشکیدضربان قلبم به هزارتادردقیقه میرسید!تا اومدم به خودم بجنبم دومتری روهوابودم!بعدش دیگه هیچی نفهمیدم! اماخدایی هروقت خواستید متلک به کسی بگیدپشت سرتون رونگاه کنیدشوهرش دنبالش نباشه!!!!! :(icon_pf (34: 18 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این سوتی رومن ندادم اماخیلی سوتی دردناکیه!:(icon_pf (34:امیدوارم هیچکس این سوتی رونده:(icon_pf (34:!اینودوستم تعریف میکرد یه روزپنجشنبه عصرداشتیم توبازارهای میدون امام(اصفهان)قدم میزدیم ویترین مغازه هارو نگاه میکردیم وسط جمعیت یه دفعه چشمم افتادبه یه خانوم !!!:eyepopping: خیلی شلوغ بودبازارامارنگ لباسش اینقدرتابلوبودکه ازده فرسخی قابل مشاهده بود!:eyepopping:خیلی آنتیک بود!به هرزحمتی بودرفتم لابلای جمعیت رسیدم بهش پشت سرش شروع کردم متلک گفتن اماجواب نمیداد!دیگه حرصم گرفته بود!یه کم بلندترگفتم کی *****تورو؟ یه دفعه یه دست خورد سرشونه ام !برگشتم!!!چشمت شماروزبدنبینه!آدم نبودکه!دکل فشارقوی بود:banel_smily_52:!بادست به علامت تأکیدزدروسینه اش وگفت :((من))! منو میگیدآب تو دهنم خشکیدضربان قلبم به هزارتادردقیقه میرسید!تا اومدم به خودم بجنبم دومتری روهوابودم!بعدش دیگه هیچی نفهمیدم! اماخدایی هروقت خواستید متلک به کسی بگیدپشت سرتون رونگاه کنیدشوهرش دنبالش نباشه!!!!!:(icon_pf (34: حقش بود....بی ادب!:icon_razz: 14 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این سوتی رومن ندادم اماخیلی سوتی دردناک :(icon_pf(34: امیدوارم هیچکس این سوتی نده :(icon_pf (34: !اینودوستم تعریف میکرد یه روزپنجشنبه عصرداشتیم توبازارهای میدون امام(اصفهان)قدم میزدیم ویترین مغازه هارو نگاه میکردیم وسط جمعیت یه دفعه چشمم افتادبه یه خانوم !!!:eyepopping: خیلی شلوغ بودبازارامارنگ لباسش اینقدرتابلوبودکه ازده فرسخی قابل مشاهده بود!:eyepopping:خیلی آنتیک بود!به هرزحمتی بودرفتم لابلای جمعیت رسیدم بهش پشت سرش شروع کردم متلک گفتن اماجواب نمیداد!دیگه حرصم گرفته بود!یه کم بلندترگفتم کی *****تورو؟ یه دفعه یه دست خورد سرشونه ام !برگشتم!!!چشمت شماروزبدنبینه!آدم نبودکه!دکل فشارقوی بود:banel_smily_52:!بادست به علامت تأکیدزدروسینه اش وگفت :((من))! منو میگیدآب تو دهنم خشکیدضربان قلبم به هزارتادردقیقه میرسید!تا اومدم به خودم بجنبم دومتری روهوابودم!بعدش دیگه هیچی نفهمیدم! اماخدایی هروقت خواستید متلک به کسی بگیدپشت سرتون رونگاه کنیدشوهرش دنبالش نباشه!!!!! :(icon_pf (34: چه بی شخصیت....حقش بد تر از این بود 8 لینک به دیدگاه
VINA 31339 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من امروز رفتم تو بانک واسه خرید بن کتاب همین طوری مدارکا رو هم بود یه پسره اومد گفت خانومه برگه من پشت برگه شماس میشه علامت بزنید منم دیدم جلویی روش ضربدر زده رفتم یه گل کشیدم گفتم اقا روش گل کشیدم ............ یدفعه دختر پشتیم گفت این چه کاری بود شکلک بهتر نبود یهو فهمیدم چه گندی زدم:icon_pf (34): بعدش پاک کردم ستاره کشیدم اما چه فایده .............:ws44: 22 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من امروز رفتم تو بانک واسه خرید بن کتاب همین طوری مدارکا رو هم بود یه پسره اومد گفت خانومه برگه من پشت برگه شماس میشه علامت بزنید منم دیدم جلویی روش ضربدر زده رفتم یه گل کشیدم گفتم اقا روش گل کشیدم ............ یدفعه دختر پشتیم گفت این چه کاری بود شکلک بهتر نبود یهو فهمیدم چه گندی زدم:icon_pf (34): بعدش پاک کردم ستاره کشیدم اما چه فایده .............:ws44: من نگرفت 4 لینک به دیدگاه
VINA 31339 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من نگرفت واسه پسره تو پشت کاغذش گل کشیدم بهش گفتم اقا واستون گل کشیدم اونم یه لبخند زد رفت نشست بعد دختره گفت اخه ادم واسه پسر گل میکشه:w00: حالا بین خودمون بمونه بعدش فهمیدم دانشجو پزشکیه 17 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اونشو گرفت چرا گفت علامت بزنیو نگرفت 3 لینک به دیدگاه
morta 3323 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اگفت خاک تو سرت امروز روزه کارگره .... روز معلم از 12 ام شروع میشه ... :w888: . این دقیقا همین حرفی که دیروز من به معلم هندسمون زدم ... قیافش دیدنی بود ... ( البته عمدی بود... ) 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده