رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

من پیشنهاد دادم نوروزیان رو از قزوین جدا کنم

 

چهارشنبه صبح کله سحر 4:30 از خواب بیدار شدم

صدای بارون خفن می یومد

منم بوتم رو به بدبختی پیدا کردم بپوشم که مثل دیروز پام خیس نشه (قزوین رو سیل داشت می برد)

خلاصه 5:15 از خونه زدم بیرون دیدم بارون نمی یاد کلی ضایع شدم از بوت بدتر چتر هم برداشتم

دلم خوش کردم احتمالا قزوین بارونه رفتم سوار سرویس شدم

ساعت حدودا 6:30 همچنان بی باران

7 هوا افتابی

7:30 هوا مثل تابستون من و دم و دستگاه روبه روی در دانشگاه

رفتم سر کلاس امتحان داشتم از گرما که پام نیم پز شد

ساعت 11:30 بود کلاس عملی تو حیاط دانشگاه

افتاب وسط سرم بود در حال پختن در کمال ناباوری بارون می یومد با افتاب

زیاد طولانی نبود ولی ساعت شد 1:30 داشتم با دوستم از نماز خونه می رفتم سمت کلاس بارون شدید اومد کلی ذوق مرگ شدم که بوت مورد استفاده رار گرفت

سه دقیقه بعد از شروع بارون تگرگ اومد و باد شدید

چتر به سمت بالا خم شد یعنی ساختارش برعکس شد دو تا از فنراش شکست

خلاصه من در عرض یک روز همه ی انواع اب و هوا رو تجربه کردم

دوستم که قزوینیه می گفت فقط نوروزیان این اتفاق می یفته:banel_smiley_4:

 

انصافا شهر عجایب که می گن همین قزوین خودمونه:ws3:

 

خیلی هم خوبه!!

کجای دنیا میتونی این همه تنوع رو تو آب و هوا ببینی؟:Laie_28:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
ساعت 4 کارت میزنی :ws28:

توام که طاقت نمیاری هر وقت من میام میای که آخه...

اسپم نکن اینجا:ubhuekdv133q83a7yy7

زود آخرین سوتی که دادی رو بکن دل بچه ها شاد بشه...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

امممم ... پسر خالم دیروز داشت واسه معلمش کادو میخری یاداین سوتی تو پیش دانشگاهی افتادم ...:smiley (18):

1دبیر ریاضی داشتیم ... خیلی آقای خوش اخلاق و شوخی بود ... تدریسشم فوق ا لعاده بود....:ws3:

همیشه کل کل میکردیم ... 1 جورایی از پس هم برمیومدیم ...:vahidrk:

روز 11 اردیبهشت بود از در کلاس اومدم تو .. دیدم خبری نیس ... نه گلی نه تبریکی هیچی ...:w58:

انقدم که اعتماد به نفسم بالا بود از هیچکس نپرسیدم ...:smiley (18):

زنگ تفریح شد رفتم سوال بپرسم ... گفتم روزتون مبارک ...:girl_blush2:

یه کم نگام کرد ... غش کرد از خنده ... گفت به موقعش جوابتو میدم ...:ws28:

منم رفتم تو فکر که چیه داستان ...:JC_thinking:

یه بارم که من با این خوب حرف زدم ، جنبه نداشت ...:banel_smiley_4:

اومدم واسه دوستم داستانو تعریف کردم ... :ws3:

گفت خاک تو سرت امروز روزه کارگره .... روز معلم از 12 ام شروع میشه ... :w888:

من تازه فهمیدم چی شده ...:w74:

چند وقت بعد یه روز زنگ تفریح صدام کرد .... گفت خاستم امروزو بهت تبریک بگم ...:dancegirl2:

صدات کردم که مخصوص بهت روزتو تبریک بگم ...:w02:

گفتم عهههههههه ... چه روزیه مگه ؟ مرسییییییییی واقعا ...:girl_blush2:

بعد اومدم تو تقویم دیدم نوشته روز معلولین ...:hanghead:

 

 

 

اصنشم خنده نداره ها .... پیش میاد دیگه خو ... :viannen_38:

  • Like 38
لینک به دیدگاه
سلام من عضو تازه هستم يكي مار تحويل بگيره

 

این عضو جدید نرسیده ، سوتیو دااااااااااااااااااد :ws28::ws28::ws28:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

این سوتی مال زمان بچگیمه ....

یه روز خونه عموم بودیم و زن عموی اینجانب شلغم پخته بود برا ما هم آورد، وقتی شلغمو خوردم یه هو داد زدم تموم شد تموم شد گربه زن عموم شد....

حالا قیافه هارو تصور کنید:persiana__hahaha:

بابا:ws27:

مامان:w74:

من:girl_blush2:

زن عمو و عمو:jawdrop:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

مهد کودک بودم ... بعد راجه به مشاغل باهامون داشتن حرف میزدن...:ws3:

بعد قرار بوده هر کی فکراشو کنه فرداش بیاد تو مراسم هفته مشاغل که مامان باباها هم بودن؛ بگه دوس داره چی کاره شه و نقاشیم بکشه ...:dancegirl2:

فرداش همه بچه ها اومدن گفتن دکتر خلبان مهندس ...:dancegirl2:

من وقتی نوبتم میشه بعد از کلی فکر ... :JC_thinking:

جلو همه مامان باباها و معملما ... تو چشای مامان بابام زل زدم ..گفتم آهااااااااااان فهمیدم ... :w02:

دزد ... من میخام دزد شم .... :girl_blush2:

مامانم نشسته اون وسط کلی گریه کرده ...:w821:

.یعنی آرزوهاشو با خاک یکسان کرم جلو همه ...:icon_pf (34):

 

 

 

روم سیاه واقعا ....:imoksmiley:

تنها آرزویی که خوشالم بش نرسیدم همینه ... :smiley (18):

  • Like 26
لینک به دیدگاه

این سوتی رومن ندادم اماخیلی سوتی دردناک

:‎(‎icon_pf(34:

امیدوارم هیچکس این سوتی نده

:(icon_pf (34:

!اینودوستم تعریف میکرد

یه روزپنجشنبه عصرداشتیم توبازارهای میدون امام(اصفهان)قدم میزدیم ویترین مغازه هارو نگاه میکردیم وسط جمعیت یه دفعه چشمم افتادبه یه خانوم !!!:eyepopping:

خیلی شلوغ بودبازارامارنگ لباسش اینقدرتابلوبودکه ازده فرسخی قابل مشاهده بود!:eyepopping:خیلی آنتیک بود!به هرزحمتی بودرفتم لابلای جمعیت رسیدم بهش پشت سرش شروع کردم متلک گفتن اماجواب نمیداد!دیگه حرصم گرفته بود!یه کم بلندترگفتم کی *****تورو؟ یه دفعه یه دست خورد سرشونه ام !برگشتم!!!چشمت شماروزبدنبینه!آدم نبودکه!دکل فشارقوی بود:banel_smily_52:!بادست به علامت تأکیدزدروسینه اش وگفت :((من))!

منو میگیدآب تو دهنم خشکیدضربان قلبم به هزارتادردقیقه میرسید!تا اومدم به خودم بجنبم دومتری روهوابودم!بعدش دیگه هیچی نفهمیدم! اماخدایی هروقت خواستید متلک به کسی بگیدپشت سرتون رونگاه کنیدشوهرش دنبالش نباشه!!!!!

:(icon_pf (34:

  • Like 18
لینک به دیدگاه
این سوتی رومن ندادم اماخیلی سوتی دردناکیه!:(icon_pf (34:

امیدوارم هیچکس این سوتی رونده:(icon_pf (34:!اینودوستم تعریف میکرد

یه روزپنجشنبه عصرداشتیم توبازارهای میدون امام(اصفهان)قدم میزدیم ویترین مغازه هارو نگاه میکردیم وسط جمعیت یه دفعه چشمم افتادبه یه خانوم !!!:eyepopping:

خیلی شلوغ بودبازارامارنگ لباسش اینقدرتابلوبودکه ازده فرسخی قابل مشاهده بود!:eyepopping:خیلی آنتیک بود!به هرزحمتی بودرفتم لابلای جمعیت رسیدم بهش پشت سرش شروع کردم متلک گفتن اماجواب نمیداد!دیگه حرصم گرفته بود!یه کم بلندترگفتم کی *****تورو؟ یه دفعه یه دست خورد سرشونه ام !برگشتم!!!چشمت شماروزبدنبینه!آدم نبودکه!دکل فشارقوی بود:banel_smily_52:!بادست به علامت تأکیدزدروسینه اش وگفت :((من))!

منو میگیدآب تو دهنم خشکیدضربان قلبم به هزارتادردقیقه میرسید!تا اومدم به خودم بجنبم دومتری روهوابودم!بعدش دیگه هیچی نفهمیدم! اماخدایی هروقت خواستید متلک به کسی بگیدپشت سرتون رونگاه کنیدشوهرش دنبالش نباشه!!!!!:(icon_pf (34:

حقش بود....بی ادب!:icon_razz:

  • Like 14
لینک به دیدگاه
این سوتی رومن ندادم اماخیلی سوتی دردناک

:‎(‎icon_pf(34:

امیدوارم هیچکس این سوتی نده

:(icon_pf (34:

!اینودوستم تعریف میکرد

یه روزپنجشنبه عصرداشتیم توبازارهای میدون امام(اصفهان)قدم میزدیم ویترین مغازه هارو نگاه میکردیم وسط جمعیت یه دفعه چشمم افتادبه یه خانوم !!!:eyepopping:

خیلی شلوغ بودبازارامارنگ لباسش اینقدرتابلوبودکه ازده فرسخی قابل مشاهده بود!:eyepopping:خیلی آنتیک بود!به هرزحمتی بودرفتم لابلای جمعیت رسیدم بهش پشت سرش شروع کردم متلک گفتن اماجواب نمیداد!دیگه حرصم گرفته بود!یه کم بلندترگفتم کی *****تورو؟ یه دفعه یه دست خورد سرشونه ام !برگشتم!!!چشمت شماروزبدنبینه!آدم نبودکه!دکل فشارقوی بود:banel_smily_52:!بادست به علامت تأکیدزدروسینه اش وگفت :((من))!

منو میگیدآب تو دهنم خشکیدضربان قلبم به هزارتادردقیقه میرسید!تا اومدم به خودم بجنبم دومتری روهوابودم!بعدش دیگه هیچی نفهمیدم! اماخدایی هروقت خواستید متلک به کسی بگیدپشت سرتون رونگاه کنیدشوهرش دنبالش نباشه!!!!!

:(icon_pf (34:

چه بی شخصیت....حقش بد تر از این بود icon_razz.gif

  • Like 8
لینک به دیدگاه

من امروز رفتم تو بانک واسه خرید بن کتاب

 

همین طوری مدارکا رو هم بود

یه پسره اومد گفت خانومه برگه من پشت برگه شماس میشه علامت بزنید

 

منم دیدم جلویی روش ضربدر زده رفتم یه گل کشیدم گفتم اقا روش گل کشیدم ............

 

 

یدفعه دختر پشتیم گفت این چه کاری بود شکلک بهتر نبود یهو فهمیدم چه گندی زدم:icon_pf (34):

 

بعدش پاک کردم ستاره کشیدم اما چه فایده .............:ws44::ws44::ws44:

  • Like 22
لینک به دیدگاه
من امروز رفتم تو بانک واسه خرید بن کتاب

 

همین طوری مدارکا رو هم بود

یه پسره اومد گفت خانومه برگه من پشت برگه شماس میشه علامت بزنید

 

منم دیدم جلویی روش ضربدر زده رفتم یه گل کشیدم گفتم اقا روش گل کشیدم ............

 

 

یدفعه دختر پشتیم گفت این چه کاری بود شکلک بهتر نبود یهو فهمیدم چه گندی زدم:icon_pf (34):

 

بعدش پاک کردم ستاره کشیدم اما چه فایده .............:ws44::ws44::ws44:

من نگرفت:ws52:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من نگرفت:ws52:

واسه پسره تو پشت کاغذش گل کشیدم بهش گفتم اقا واستون گل کشیدم اونم یه لبخند زد رفت نشست بعد دختره گفت اخه ادم واسه پسر گل میکشه:w00:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حالا بین خودمون بمونه بعدش فهمیدم دانشجو پزشکیه:ws28:

  • Like 17
لینک به دیدگاه
ا

گفت خاک تو سرت امروز روزه کارگره .... روز معلم از 12 ام شروع میشه ... :w888:

.

این دقیقا همین حرفی که دیروز من به معلم هندسمون زدم ... قیافش دیدنی بود ... :ws3: ( البته عمدی بود... )

  • Like 10
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...