venoos*m 593 ارسال شده در 4 تیر، 2013 ای دختر دریا منم یک رهگذر .......به مانند اب یک رود.....مرا نگاه کن .........من اشنای همیشه غریبه ام ...... من فصل دیروز و فردایم ........تو اهل گرمایی و افتاب ..........و من فصل همیشه زمستانم ........ مرا در بر بگیر ........من نیز به مانند تو عشقی درخود دارم ........عشق تو از گرماست ........وعشق من ازسرما ......... من به مانند تو اغوشی از محبت دارم ........عشق تو از جنس فریادست و عشق من از جنس سکوت..... 6
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 4 تیر، 2013 هر وقت دیدی زندگی داره روی خوش بهت نشون میده بدون یه کاسه ای زیر نیم کاسه ی کثافتش هست! 7
Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 4 تیر، 2013 از کودکی به ما جدایی را آموختند ، آن زمان که بروی تخته سیاه نوشتند خوب ، بد ! جایی هست که دیگه کم میاری از اومدنا ؛ رفتنا ؛ شکستنا ! جایی که فقط میخوای یکی باشه ، یکی بمونه ، نره ، واسه همیشه کنارت بمونه … خدا کنه هیچوقت “هست” های کسی نشه “بود” … کاش هیچوقت آرزو نمی کردم که کفش های مادرم اندازه ام شود ! حق الناس همیشه پول نیست … گاهی دل است ؛ دلی که باید نمیشکوندی ولی شکستی و رفتی . چه بگویم خودم هم خسته شدم … شاید همه حرفهای من در این واژه خلاصه شود : “بیــــــــــا” 7
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 4 تیر، 2013 بـــــرای کـــسی کــه رفــــتـنـی اســـت ، راه بــــاز کــــنـید ایــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرین کـار دل اســت.. 7
پیرهاید 10193 ارسال شده در 4 تیر، 2013 آورده اند راویان آفرینش که دخترکی بود زیباروی ، خداوند گذاشتش میان گِل و دل ، وقتش که رسید دم خاص وجود خویش ، سه کام حبس به وضوح بر شریانِ روحِ لطیفِ این گِلِ در دل مانده دمید گذاشتش تا بوقت عُسرتِ بندگان خسته ی خویش ، فرشته گونه بر بال اسرافیل ، بی شیبور و نقاره هدیه دهد همین روح گِل ِدر دل مانده را و من نماز باران نخوانده ام مسلمان نبودم ، ترسا نیستم و زُنار نبستم ، آدمی هستم که بی اذنِ وضو ، تکبیر به قامتِ سروم زدم سلام گِلِ در دل مانده ، سلام سرو کعبه اگر نبود ، سرو گزینه ی خوبی برای طواف می شد با توام گِلِ در دل مانده 8
دل مانده 7714 ارسال شده در 4 تیر، 2013 کاش میشد وقتی واقعا دلگیر و دلشکسته میشدیم یه فرشته ی خوب میومد پیشمون و میگفت:آرزو کن! مثل توو کارتونها!! انقد خوشم میاد... 6
دل مانده 7714 ارسال شده در 4 تیر، 2013 دیدی بعضی وقتا آدم از دلتنگی به خودش میپیچه؟ وحس میکنه هیچ امیدی واسه مهمترین آرزوی زندگیش نیست؟ . . . . . . . من الان همون حسو دارم...... 11
shahdokht.parsa 50877 ارسال شده در 4 تیر، 2013 مـــجازی هســتـیـــم... امـــا... دلــمــان مـــجــازی نیست میــشـکـنـد... حــواسـت بــه تایـــپ کــردنــت باشـــد!!! خیلی این جمله قشنگه 15
mani24 29665 ارسال شده در 5 تیر، 2013 خسته ام...خسته از اينهمه دوري...التهاب و صبوري... خسته ام از تكرار و تكرار... 12
mani24 29665 ارسال شده در 5 تیر، 2013 هي نوشتم ...نوشتم..نوشتم... هي پاك كردم ...پاك كردم ...پاك كردم... آخر با خودم بر سر نوشتن يا پاك كردن به تفاهم نرسيدم خدايا مثل اينكه براي نوشتن هم بايد جرأت سخن گفتن داشت... اينبارهم ترجيحآ .... سكوت....ميكنم. 8
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 5 تیر، 2013 کاش میشد ..خیلی کودکانه با دنیا قهر کرد و جای دیگری برای رفتن داشت ..جای دیگری برای رفتن نیست وگرنه قهر می کردم ... 5
DavOOd_TiTaN 10472 ارسال شده در 5 تیر، 2013 ای خدا یه شوکی چیزی بهمون وارد کن یه تکونی بخودمون بدیم 7
ایلین1366 5544 ارسال شده در 5 تیر، 2013 سبز هست زندگی اما سرخ میشود زندگی وقتی قلبت شکسته باشد تا سبز شدن دوباره تحمل باید کرد 6
ایلین1366 5544 ارسال شده در 5 تیر، 2013 چی میشه یک بار نگاه کنی تو چشمام تاحرفای دلموخودت از تو چشمانم بخونی 8
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 5 تیر، 2013 به یک نفر مسلط به "زبان آدمیزاد" برای رفع پاره ای از "دلتنگی ها" نیازمندیم .. 8
ارسال های توصیه شده