رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

ميدونم شايد اين پستمو كسي نخونه

ولي اگه قصد كمك داريد سايت مهربانانه هم هس كه جزو سمن ها هستن

حسابشون شخصي نيس و مهم تر از همه اينكه به دولت وابسته نيستن

من خودم تو يكي دوتا از پروژه هاشون شركت كردم صورت حساب خريدها و هزينه هاشون رو توي سايت منتشر ميكنن

مقدارش مهم نيس مهم اينه نزاريم غول بي تفاوتي به همه چيز همه وجودمونو تسخير كنه

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حرف اول: تنها چیزی که این روزا زیاد به گوشم میرسه، خبر مرگه...

زلزله، آتیش سوزی، سکته...

غصه عجیب دامنمون رو گرفته.

خدایا به قلب همه آرامش ببخش لطفا... همه بدون استثنا لطفا...

 

حرف دوم: به شدت به این جمله ایمان آوردم که: همه ی آدم هایی که از زندگی ما رفتند، یه روز بر میگردند. اما درست روزی که ما یاد گرفتیم بدون اونا زندگی کنیم.

 

حرف سوم: راه بیوفتیم. مسیر، همیشه بهتر از مقصده. چرا؟ چون حداقل اگر راه بیوفتی، حسرتی تو دلت نمی مونه بعدا.

 

حرف چهارم: دوست داشتنمون رو هرجایی خرج نکنیم. بعضی ها بیشتر از اینکه لیاقت دوست داشتن رو داشته باشن، لایق بی تفاوتی شما هستن. باور کنید:)

 

حرف پنجم: هرکسی لیاقت شما رو نداره. مگر کسی که به قلبتون آرامش ببخشه. اونم نه با حرف های بیخودش. بلکه با حضور واقعیش.

 

حرف ششم: زندگی هنوز سوپرایزهای خوبی برامون داره.

 

حرف هفتم: سیاوش قمیشی امشب آلبوم جدیدش رو داد. از دستش ندید:)

  • Like 6
لینک به دیدگاه

نمیدونم!

گاهی آدم یه حال غریبی داره. نمیدونه دوست داره با کسی حرف بزنه یا نه. دوست داره کسی رو دوست داشته باشه یا نه. اصلا دوست داره کسی دوستش داشته باشه یا نه.

همینطور درمونده میشه. نمیدونه دلش می خواد از همه دور باشه یا نه.

نمی دونم واقعا.

خیلی از بچه های اینجا شاید ازم ناراحت باشن که یهو بی خبر رفتم و تو سکوت فرو رفتم. اما واقعا هیشکی نمی دونه تو زندگی و تو دل دیگری چی می گذره و چه شرایطی داره و داره چه چیزهایی رو تحمل میکنه.

نمیدونم واقعا!

فقط حس میکنم دلم میخواد یه مدت یه جایی بشینم و فقط کتاب بخونم و به هیچی فکر نکنم.

حس می کنم یه مدت فقط قدم بزنم و به هیچی فکر نکنم.

حس می کنم دلم میخواد یه مدت فقط فیلم ببینم و به هیچی فکر نکنم.

آخ که چقدر دلم میخواد یه مدتی به هیچ چیز فکر نکنم.

دلم میخواد بشم یه آدم بی خیال.

دلم میخواد تو یه جمعی بشینم و هی حرفایی بزنیم که اصلا به فکر کردن نیازی نداره.

دلم میخواد بلند بلند بخندم.

کِی وقت کردم انقدر به هم بریزم؟

کاش میشد آدم تو نوشته ها و کلمه ها، هوار بزنه، داد بزنه، فریاد بزنه.

اونوقت اینجا پر از سر و صدای من میشد.

دوست دارم چند روز فقط واسه چند روز هم که شده، دلم تنگ نباشه.

 

 

دلم برا رادیو چهرازی تنگ شده

اما حیف که اگر گوش بدم، فقط دلتنگ تر میشم...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مسافر محترم پرواز فلان ساعت ٢١:٢٥، پرواز شما در ساعت ٢٣:٥٥ انجام خواهد شد.

 

 

 

 

ساعت 02:03

ما همچنان نشستيم :|

  • Like 4
لینک به دیدگاه

چقدر بده تو كسری از ثانیه همه چیتو از دست بدی

خونه ،‌شغل ، ماشین و خونوادت

نمیدونم یه انسان چقدر باید قوی باشه تا همه چی رو از صفر شروع كنه

كرد ها رو تنها نزاریم :sigh:

شوك خیلی بدیه :sigh:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خیلی خوبه ادم بشینه ساعت ها با مامانش درمورد گذشته حرف بزنه و

درمورد یه عکس خونوادگی ... یه ساعت بگه و بگه تا خالی شه

مامانشم گوش کنه غر نزنه به خطاهاش

در عوض بیشترم باهات همراهی کنه:icon_redface:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

+چي شد اينطور شد؟

 

-داداشم صلاح ندونست.

 

+فقط داداشت؟خانوادت؟

 

-از ته دل راضي نبودن بيشتر مخالفت از سمت داداش بود

 

+و دلت اين وسط؟

 

-خانوادم بدبختيم نميخوان كه،راضي ام به رضاي خدا و خانوادم.

 

+هميشه اينطور بودي كه دختر خوبه فاميل شدي

 

-اونطورم كه ميگي نه نيست.سخته از خواسته هات بگذري بخاطر همه.

 

+خبر داري ازش؟

 

-نه ٣هفته س از اخرين مكالمه

 

+نشمار روزاشو

 

-از لست سين دراورده

 

+چك نكن

 

-اروم اروم بايد هرچيز گذاشت كنار.اگه سيگارم يهو ترك كني سكته ميكني چه برسه خاطرات كه لحظه به لحظه ش زندگي كردي

 

+گفتي بهش؟

 

-با پيام اره بي جواب گذاشت ولي

 

+ميبخشيش؟

 

-نه،هيچوقت

 

+واس ارامش خودت بخشش

 

-ارومم

 

+د اگه اروم بودي كه چكش نميكردي كي انلاينِ كي لست

 

-زمان همه چيز عوض ميكنه ميگذره

 

+بلندت ميكنه؟خنده هات برميگردونه؟؟

 

-اره شك نكن

 

+سر شب حرفت بود كه فهميدن همه داري ميري

 

-يه مدت كم

 

+كه اروم بشي؟

 

-اره .آشوبم

 

+همه كارات كردي؟

 

-اره بليطم گرفتم

 

+پروازت كيه؟

 

-شنبه.كادو تولد خواهرم بدم و برم نميخوام كنارشون نباشم بعد از تولد ميگم خبر ندارن شنبه س پروازم

 

+بهش فكر نكني.رفتي

 

-الان اينجاام ذره اي بهش فكر نميكنم فقط دنبال جواب سوالامم كه ديوونم ميكنه كه حرفاش باور كردم و قانع شدم به دروغاش

 

+ببين فرض كن فهميدي،چي عوض ميشه؟برميگردي تو؟خانوادت راضي ميشه؟خاطراتت از بين ميره؟تو جز اينكه خودتو اذيت كني با اين فكرا كاره ديگه اي نميكني،خاك هرچقدر بيشتر زير و رو كني بيشتر كرم پيدا ميكني.نكن كه كمتر كرما اذيتت كنن.كرما دارن قلبت و روحت ازبين ميبرن تو هنوز تو عالمه اون داري زندگيت سپري ميكني.كه چي بشه كه بدوني چرا دروغاش باور كردي؟گيرم اصلا خودش اومد گفت من دلم خواست دروغ گفتم چي ميشه به تو؟ميخواي بزنيش؟بكشيش؟الان همين كار بكن تو روحت و قلبت و وجودت اگه داريش بكشش و دفن كن تو همون خاك كه زير و روش ميكردي نهايتش اينه ٤٠روز سياه پوششي و اخرش چند قطره گلاب و گل و فاتحه رو ميزاري همونجا و برميگردي به همون جايي كه قبلا بودي ولي الان با تجربه تر با اراده قوي و محكمتر از قبل.الانت ببين،ببين چطور راحتي ببين خانوم خودتي و امر امره خودته و خواسته هات مال خودت.چي كم داري؟هم صحبت؟من هستم تا ابد بيخ گوشت.گفتم هم صحبت چون بيشتر از اين برات نبود كه تو پنهون ميكردي ازمون.الان با رفتنت فك ميكني همه چي درست ميشه؟نه به قرآن كه بدترم ميشه كه مادرت ١ماهه از وقتي پاس رو ميزت ديد دستاش ميلرزه بابات كه هرچي هرجا ميزاره فراموش ميكنه اسمت به زبون مياره كه تا هستي جوابش و بدي و اروم بشه.نميبيني اينارو؟يا چشمات بستي؟همون داداش مخالفتش باعث شد بفهمي كيا كنارتن كه الان تو با اين كارت همه رو داري ميزاري كنار بخاطر خودخواهي خودت.به همون اندازه كه تو دلت شكست تو اين قضيه من كنارت وجودم ذره ذره با ديدنت اب شد.ولي نهايت معرفتت شد تنها گذاشتن من كه بري و زود برگردي.من به درك.فقط خانوادت ثانيه اي بدون خودت فرض كن.هيچكدومشون دووم نمياره.خودت انتخاب كن ٤٠روز سياه پوشيدن واس كسي كه باعث و بانيه اين اتفاق شده بهتره يا از دادن همه عزيزانت و غربت و تنهايي.

 

-سياه پوشش ميشم.

 

+فكر كن و بعد تصميم بگير.گرچه حس ميكنم تصميم رفتنت انقدرهاام از ته دلت نبوده كه با دو كلمه حرف من اين تصميم گرفتي.

 

-تو دو راهي بدي بودم احتياج داشتم به اين حرفا كه ذهنم از درگير بودن با اون خلاص بشه

 

+عاقل تر از اوني كه من بخوام اين حرفا رو بزنم كه تو تصميمت عوض بشه

 

-هركس تو سختيا همه حرفا و رفتاراش عوض ميشه و ضعيف ميشه،نياز داره كه يكي كنارش نصيحتش كنه

 

+اميدوارم نتيجه مثبتي داشته باشه اين نصيحتا:)

 

-مثبته:)

 

+ميدونستم عاقلي:)

 

-عطيه عاقبت بخير بشي:)

 

+جواب همه نصيحتاي مادر بزرگي كه بهت زدم با همين حرف جبران كردي:)

 

-خوشبحالت دلت ارومه:)

 

+بي قراره اروم نيست عزيزدلم:)

 

-فردا بريم واس خواهرم هديه تولدش بخريم

 

+چشم:)

 

-مرسي بابت بودنت:)

 

+مرسي كه عاقلي:)

  • Like 8
لینک به دیدگاه

یه کاری که بهتون میسپرن خب خوب و درست انجام بدین

حداقل بخاطر حلال شدن اون پولی که از آدم میگیرین:sigh:

یه عکس دو تومنی و خدا تومن از ادم میگیرن با به به و چه چه که کارامون حرف نداره :5c6ipag2mnshmsf5ju3

گند میزنن به عکسای ادم

حالا دوباره اون همه هزینه تالارو اتلیه و عکس و .... هدر رفت

حلال و حرام نمیفهمن دیگه مردم

اعتراضم کنی میشی آدم بده:ws37:

والا بخدا:sad0:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آدم هایی که همیشه در جنگ هستن همیشه در تکاپو و شور و هیجان هستن

کسایی که کم نمیارن شاید لحظه ای خسته بشن اما زود خودشونو پیدا میکنن

کسایی که هر چی محدودیت بیشتر میشه اینا یه راهیی پیدا میکنن و شکوفا میشن

کسایی که نشد براشون تعریف نشده اس

کسایی که وقتی حرف میزنن میدونی فقط حرف نیست بلکه عملِ

 

این آدما خیلی کم یاب و خیلی دوس داشتنی هستن اینارو باید کتابش کرد که همه یادش بگیرن

  • Like 4
لینک به دیدگاه

همکارم دوتا دختر داره. یبار آورده بودشون سر کار. بهشون گفتم اگه یه نقاشی قشنگ بکشید براتون دوتا عروسک خوشگل میخرم.

(نقاشی بهونه است همیشه دوست دارم برای دختر بچه ها عروسک و هدیه بخرم. کل دختربچه های دور من از من هدیه گرفتن)

این دوتا افتادن به نقاشی کشیدن و چند دقیقه بعد دیدم نقاشیمو آوردن.

گفتم باشه من یه عروسک براتون میخرم.

شبش رفتم دم عروسک فروشی و با تلگرام هی عکس میفرستادم برای اینا و از اونور رد میکردن تا اینکه یدونه اشون یه عروسک خرسی قرمز و یدونه اشون هم یه عروسک باربی انتخاب کردن.

حالا شانس من نزدیک ولنتاین هم بود عروسکا گرووون.

همکارم تعریف میکرد میگفت شب میخوابیدن یهو بیدار میشدن مثلاْ میگفتن : +بابا عروسک منو کجا میذاری بیاری که کثیف نشه؟:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

همکار منم : -صندلی عقب بابا.

دوباره بعد چند دقیقه از خواب میپریدن میگفتن : +خب اونجا که کسی میشینه له میشن! بذار صندوق عقب.:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

-باشه بابا میذارم صندوق عقب.

+ بعد چند دقیقه : بابا صندوق عقب که کثیفِ بذار همون صندلی عقب.:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

بعد چند دقیقه : + بابا مراقب باش کسی نشینه روش له نشه ها.:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

-باشه بابا حواسم هست.

بعد چند دقیقه : + بابا میخوای بذاری رو پای خودت؟:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

و

 

+:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

-

+:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

-

+:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

-

و ...

 

یعنی این همکارم تعریف میکرد و منم ذوق...

 

 

 

 

4pxltiwbkokrxv6i0dpu.jpg

 

 

اینم صندلی برام درست کردن.:icon_gol:

 

jvjrm0etyb4p050o29q.jpg

  • Like 12
لینک به دیدگاه

-با چه رويي هركار دلت خواست كردي و اين پيام دادي؟!

 

+ببخشید مزاحم شدم فقط میخواستم حلالیت بطلبم،،خواهش میکنم حلالم کنید

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

چقدر من دیدنت را دوست دارم

در خواب ، در غروب ، در همیشه هرجا

هر جایی که بتوان تو را دید ، صدا کرد و از انعکاس نامت کیف کرد

چقدر من

دیدن تو را دوست دارم

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...