رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

امروز روز قشنگی بود از صبح با نامزدم رفتیم بیرون و کوهنوردی.. :hapydancsmil:

خیلی خندیدیم.. در سرما نشستیم جای شماخالی جوجه زدیم.. و یخ زدیم.. ولی خوش گذشت.. hapydancsmil.gif

  • Like 13
لینک به دیدگاه

دوستان همه از بارون گفتن، تو این استان نفرین شده خراسان نه از بارون خبریه نه از سرما صبا باید با کاپشن بری بیرون ظهرا با تیشرت:banel_smiley_4:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

حملات اخیر تروریستی به پاریس تفاوت عمده ای با حملات قبلی داشت ، اینبار نه حمله به مراکز اقتصادی بود نه سیاسی اینبار حمله مستقیم به مردم بود ، به شادی مردم ، همون شادی و زندگی که 37 سال هست در همین مملکت حرام قطعیه و این باعث شادی زیر پوستی داعشی های وطنی شده ، اینبار نمیشه گفت کشتار مردم بی گناه را محکوم میکنیم.

 

نکته دیگه این هست که غرب داره تاوان دموکراسی مطلقش رو میده ، دموکراسی که حتی به ویروس ها هم اجازه بروز و ظهور داده و همچنین حمایت های پشت پرده از اربابان مذهب در خاورمیانه برای غارت منابع و استثمار مردمش زیر سایه جهل و خرافه مذهبی.

  • Like 12
لینک به دیدگاه

جهان آشفته+ذهن آشفته=......

واقعا تقصیر کیه؟و چرا؟

آدم زیاده خواه.....طماع.....سواستفاده گر.....یه سر ابزار هم وجود داره برای سو استفاده کردن.....

طالب قدرتم(نه سیاست) اما میترسم به سمت سیاست کشیده بشم:5c6ipag2mnshmsf5ju3....

شفافیتی وجود نداره یه مه غلیظ همه جارو گرفته .....نفسسسسسس +قدرت چشم:ws37:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

امروز جمعه صبح بد دلم گرفت هم خبر خوب بود هم بد.. ولی باید یاد بگیریم. با حقیقت روبرو باشیم .. نه تو رویاهامون سیر کنیم و هندونه بزاریم زیر بغلمون..

زندگی اونقدر بی ارزشه که به ی تار مو بنده.. قدر لحظات زنده بودنمونو باید بدونیم.. و زندگی کنیم و از همه مهمتر شاد باشیم.. برای لحظات خودمون ارزش قایل بشیم و با تمام پوست و استنخونمون درک کنیم..

امروز نچندان روز خوبی نبود ولی شکر..

دارم عادت میکنم به اینکه کسی در کنارمه و این وابستگی رو میترسم که یه روزی گسیخته بشه.. ترس ادما بدترین بلایی که میتونه سرمون بیاد.. و ما ترس رو به درک واصل میکنیم تا به وجودمون راه پیدا نکنه..

ممنونم عشقم کنارمی.. :icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

جدیدا یه حس خوبی بهم دست داد . که داره حافظم برمیگرده. یه چیزی حدود یکی یا چندساله حافظم درش بسته شده . انگار میخواد باز شه .

  • Like 13
لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

روزتون پر انرزی عکسها گویاست ......

  • Like 16
لینک به دیدگاه

خواستن توانستن است اما در این بین اگر با دانستن همراه نشه گاهی نتیجه خواستن و توانستن جبران ناپذیر میشه

  • Like 14
لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
حملات مرگبار
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
"حاصل بذری" است که کشورهای غربی کاشته‌اند.

 

بذری که در نوفل لوشاتو کاشته شد و در پاریس به ثمر نشست.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

میگن دندونی که درد میکنه رو باید کشید.

یه سوالی ذهنمو مشغول کرده؟

اگر این دندون لق یکی از نزدیکان انسان - نزدیک درجه دو مثلا - باشه چی؟

رفتارش حرفاش اهدافش شخصیتش عقایدش فرهنگش کلا نقطه مقابلت باشه و رو مخت باشه و مدام آزار ببینی باید چه کنی؟

باید تحمل کنی؟

باید تغییرش بدی؟

 

پاسخ راحت طلبانم: بکشم بندازم بیرون. ینی قطع رابطه

پاسخ عارفانم: سعی کنم سیاست داشته باشم و نشون ندم ناراحتیمو و تحملمو ببرم بالا! شاید هم تغییرش دادم!

پاسخ عقلم به پاسخ عارفانم: برو بینیم بابا! تو این جامعه خوبی و گذشت معنا نداره :banel_smiley_4:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید: " تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ "

 

آهنگر سر به زیر اورد و گفت:

وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.

 

همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار...

  • Like 13
لینک به دیدگاه

به یاد می آورم روزهایی را که با ثانیه ها هم مسیر میشدم... و حالا آنها از من جلو میزنند...و من هم چنان به دنبال آنها میدوم...

در اینجا انقباض زمان را حس میکنم...دنبال ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها می دوم..دارم فرار میکنم...آنقدر محوشان شدم که دیگر نمیبینم در اطرافم چه میگذرد..

اگر هم میبینم دیگر برایم چیزی جذاب نیست..

مدتهاست شوق عظیمم را ندارم..غم های کوچکم نیستند.. چه دارم؟ اینجا حتی پنجره ای برای دیدن ماه نیست...

ولی من هستم.. و این یعنی باید ادامه دهم..

زندگی همین است..گاهی مسیر زیباتر از مقصد است...

  • Like 10
لینک به دیدگاه

حاجی بود ...از اون حاجی هایی که با سختی هم حاجی شده بود ...

یه روز سر ظهر در حیاط کارخانه قدم می زد، کارگری را دید که به جای حضور در بوفه، گوشه ای نشسته و مشغول خوردن “نان و پنیر و انگور” است. نزدیک شد و علت این کار را از او پرسید:

- چرا بوفه نمی روی؟

- غذای کارخانه 12 ریال است؛ نان و پنیر ارزانتر در می آید!

اینطوری چیزی برای خانواده ام جمع می کنم.

مدیر با شنیدن این سخنان دچار بهت شده بود؛ همیشه در مقابل کارمندانش و کسانی که از کار او امرار معاش می کردند، احساس مسوولیت می کرد.

قبلا هم این احساس مسوولیت را ثابت کرده بود؛ زمانی که دستور داد برای نخستین بار در تاریخ شرکت ها و موسسه های خصوصی ایران، شرکت او برای همه کارمندانش خانه بسازد و با وام های بلندمدت در اختیارشان قرار دهد (مجتمع آپارتمانی معروف به 16 دستگاه).

این مرد با چنین شخصیتی حاج محمد خیامی مدیر عامل شرکت ایران خودرو بود ....که در سال بوووووووووووووووووووق تمام اموالش مصادره شد واز کشور اخراج شد وبا توجه به نبوغ اقتصادی وشناختی که شرکت مرسدس بنز آلمان از اون داشت نماینده فروش بنز در انگلیس وامریکاشد ...

مدیر عامل دیروز نگران سفره مردم کشورش بود ومدیرعامل امروز با هرترفندی حتی به سفره نون ملتش هم رحم نمیکنه ..:sigh:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

تخم دو زرده شنیده بودم ولی ندیده بودم امروز یه تخم مرغ شکستم دو تا زرده داشت یعنی اگه نوبل میگرفتم اینقد ذوق نمیکردم :|

  • Like 14
لینک به دیدگاه

ودکا و ما ادراک الودکا ، رفیق پوتین به تاواریش آقا چه چیزها که هدیه نداد

 

پ ن: بنازم سانسورچی های رسانه میلی رو

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تو کلاس بحث بر سر هویت ملی و اجتماعی بود و فقدان هویت در بین جامعه ایرانی به دلیل نبود الگوی صحیح بود ، دختر برداشته میگه جامعه ما الگو داره ، حضرت آقا:|

 

 

با احترام به همه کویر نشینان در مرکز و جنوب شرق که نون بازوشون رو میخورن باید بگم نبود موهبت های طبیعی ببین چه میکنه که آدم رو مجبور میکنه به جویدن بعضی چیزها

  • Like 8
لینک به دیدگاه

سلام به همه دوستان

 

ممنون از کسایی که با یاد ما باعث شادی روح ما میشن:ws3:

 

واقعاً یه زمانی من گاه نوشتنی های داشتم یادش بخیر با بروبچ چه روزگاری یه مدت تو انجمن مهندسان داشتیم بعد که اونجا رو تحریم کردیم اومدیم نو اندیشان تازه تاسیس شده بود یااااااادش بخیر:sigh:

 

از ته دلم برای همه آرزوی خوشبختی دارم، خصوصاً از کسانی که از همه طریق جویای احوالم هستم ، لطفشون رو هیچ وقت فراموش نمیکنم..:icon_gol:......و شرمندشون هستم که دیر به دیر جوابشون رو میدم، روزگار داره پیرمون میکنه......:hanghead:

 

خوش باشید همگی......:ws37:

  • Like 16
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...