رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

نمیدونم چطور به چه طریق و زبونی از سمانه و آقای رفسنجانی تشکر کنم...

 

اگه نبودن شاید منم الان اینجا نبودم...یا زیر سرم بودم یا ...

 

انقدر که خوب حرف زدن و محبت از تک تک حرفاشون میبارید...

آرومم کردن..خدا بهتون آرامش بده...

 

قول دادم عوض بشم...سنگ سخت مغرور شاد....

 

گذشته ها دفن شدن امروز...ریختم تو زباله دان تاریخی که گذشته...

 

خداانقدربزرگه که همه جا آرومم کرده که سجده کنم شب و روز بازم کمه...

 

 یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ...

 

 

یا علی...

التماس دعا دارم از تکتکتون♥♥♥♥♥

  • Like 7
لینک به دیدگاه

داشتم گاهنوشته ها رو میخوندم که این امضا رو دیدم ، عین حقیقته.

 

 

در روزگاری زندگی میکنیم کـه:

هَرزگی "مـُـــــد" اســت !

بی آبرویــی "کلاس" اســـت !

مَســـــتی و دود "تَفـــریــح" اســـت !

رابطه با نامحرم "روشــن فکــری" اســت !

گــُـرگ بــودن رَمـــز "مُوفقیت" اســـت !

بی فرهنگی "فرهنگ" است !

پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه "رشد ونبوغ" است !

 

 

اما هر چی فکر میکنم برای دور بودن و فرار از این روزگار باید کجا رفت چیزی به ذهنم نمیرسه

 

دلم برای آدمها میسوزه که ناخواسته پا به همچین جایی گذاشتن...

  • Like 9
لینک به دیدگاه

من یه سوال دارم...

 

توی قران خدا فرموده شما رو با فرزندانتان امتحان میکنیم

 

خب این به هر شکلی ممکنه

 

اما سوالم اینه فرزند چه گناهی کرده که پدر مادرشو با اون امتحان میکنید؟

 

این فقط یه سواله

  • Like 11
لینک به دیدگاه

یک امروز اومدیم بعد از ظهر بخوابیم غلطک انداختن دارن مثلا آسفالت میکنن مثل زلزله 8 ریشتر خونه میلرزه شانس که نداریم لب اقیانوس آرامم که بریم باید یه افتابه آب ببریم ، توف تو روح این سردرد پدرسگ

  • Like 11
لینک به دیدگاه

انسانها نیاز به صحبت کردن دارن

 

حالا چه بهتره که اون صحبت رو با یه دوست مورد اعتماد داشته باشی

 

دوست خوب و مورد اعتماد رو میبینی که البته یکم رک و زودجوشه

 

و تو حرف میزنی و درد دل میکنی و اون اینجوری جواب میده :167::banel_smiley_90::guntootsmiley2:

 

و دیگر هیچ حرفی نداری :ا

 

شاید مشکل منم که برون گرا هستم

  • Like 16
لینک به دیدگاه

غیرت در بین مردان سرزمین من مُرده:w16:

وقتی دیروز تو راه برگشت به شهر خودم گریه و ترس اون خانوم رو دیدم و هیچ کس کمکش نکرد فهمیدم که باید یه روبان سیاه کشید رو نام غیرت :w16:

تسلیت میگم :icon_gol:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

یه چیزی رسید به ذهنم

 

کاش میشد دوستای قدیمی و صمیمی هفته ای یه شب میمودن انجمن، مثلا شب جمعه ، یعنی قرار یه دیدار هر چند کوتاه. میدونم همه گرفتارن و نمیشه دقیق واسه این برنامه ریزی کرد اما خب یه پیشنهاده، یه دلخوشی

 

خیلی وقته خیلیها رو که خیلی هم دوست داریم ندیدیم و دلمون واسشون تنگ شده، یاد شبستانه بخیر...:ws37:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

آره غیرت رفته . . .

امروز بعدازظهر تو جاده قبرستون جمعیت جمع شده بود. ما هم زدیم کنار.

دعوای زن و شوهری پیش اومده بود گویا. دختره گریه میکرد میلرزید. شاهدها چند خانم و یه اقا بودن که میگفتن شوهره داشته زنشو میزده تو ماشین خفه میکرده نجاتش دادن. شوهره هم زده بود شیشه ماشینشونو شکسته بود!!!

خانم ها میگفتن شهادت میدن وقتی مامور بیاد. مرده هم همینطور.

از طرفی شوهره خودش مامور نیرو انتظامی بود. رفت با مردی که جلو ماشینو گرفته بود و خانوادش حرف زد. وقتی هم مامور اومد شوهره بدو کشیدش کنار از جیبش یه چی دراورد نشون داد گویا کارتش بود!

خلاصه اون خانواده فقط خسارت شیشه رو گرفتن و رفتن. هرچی دختره با گریه میگفت بیایید شهادت بدید هیچ کس جلو نرفت...

برعکس شوهره افتاده بود جلو میگفت من شاکیم!!! میگفت من شاهد دارم زنم منو زده! جای یه ناخن رو صورتش بود! :banel_smiley_4: زنش میگفت از خودش دفاع میکرده داشته خفش میکرده... من حس کردم زنه راست میگفت... وگرنه شوهرش شاهدها رو دک نمیکرد :ws38:

 

دلم به اون دختر سوخت.... میگفت بار چندمه شوهره زده ولی نتونسته ثابت کنه یا اینکه با تعهد لفظی گذشت کرده...

شوهره همه رو تهدید میکرد...

 

چی بگم والا.... چرا نیروی انتظامی که باید مجری و نماینده قانون باشه... از موقعیتش سواستفاده میکنه...

چرا مردم اینقدر ترسو شدن... اینقدر بی غیرت شدن... پیش خدا سرشونو میتونن بلند کنن؟؟؟؟

کاش ما زودتر رسیده بودیم شاهد بودیم شهادت می دادیم...

 

گاهی میگم خدا واقعا وجود داره؟؟؟؟

چرا ادمای سواستفاده گر موفق ترن؟؟؟

چه نماز و روزه ای؟؟؟؟ وقتی جاش می رسه از دروغ و شهادت دروغ کم نمیارن....

 

:sigh::sigh::sigh::sigh:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

خدایا شکرت..

اعتراف میکنم

امشب کلی لذت بردم ازیه تصمیم یه نفر....

مونده بودم اینوکجا بنویسم تو تاپیک خدایا....یاتو تاپیک از لذتهای کوچیک زندگیت بگو ..یاتوتاپیک اعتراف میکنم...

اما چون دیدم اینجا همچین مسکوته اینجانوشتم ....:ws3:بعدشم رونق بازار اینجا بیشتره خوووووو..(برگرفته شده از مطالعه کتاب بازریابی کاتلر ):w16:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

خدایا ....

میگن خدا جای حق نشسته ...

چرا اینقدر دروغ میشنوم ؟؟؟؟

خدایا کجایی ؟؟؟

دارم به کفر می رسم .... :5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

دیروز فیلم خواب زده ها رو دیدم. آخراش دختره به پسری که ابراز علاقه میکرد گفت: شرطم اینه.. هرگز دروغ نگو...

پسر گفت : پس چطور زندگی کنیم ؟؟؟؟

 

از دیروز تو نخ جوابشم .... :sigh:

 

 

دنیای الان بدون دروغ ممکن هست ؟؟؟؟؟ :hanghead:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

هر چی این چند وقت اینجا سکوت بود من رونقش دادم :ws3:

 

یه چیزی رو میخوام بگم که بعضی دوستان با نظرم موافق نیستن ، خب البته که روال زندگی اینطور هست

 

اما بزرگ شدن سخته ، بزرگ بودن سخته. خییییییییییییییییییییییییییییییلی مشکلات جلو پای بزرگها هست. دیگه با یه ابنبات یا عروسک همه چی حل نمیشه

 

و کنار این سختیها و مشکلات دیدن پیر شدن پدر مادر ، طاقت هر چی رو داشته باشیم طاقت اوردن برای این مساله خیلی سخته ، خیلی

 

خدایا ناراحتیهاشونو از بین ببر، خدایا زنده و سلامتشون داشته باش ، خدایا شادشون کن ...

 

..............................................

 

پست جدا نزاشتم با اینکه حرفم مربوط به مطلب بالا نیست .

 

قدر همتون رو میدونم ، همه ی دوستای خوبم. کسایی که با رفتن و گذر زمان و اتفاقات لحظه ای تنهام نزاشتن، چی بالاتر از این. داشته هایی دارم بالاتر از گوهر و گنج. و این یعنی امید . اصلا همینا شدن امید. همیشه نه فقط امروز نه دیروز بلکه همیشه . از هر بابتی هم که بگید کمکم کردن. باید سجده شکر کرد. برای نعمتهای به این بزرگی باید شکر کردو شکر نعمت نعمتت افزون کند پس باز هم شکر .

توی شهر غریب درس خوندم اما کنارم بودن که غم غربت کمتر اذیتم کنه، توی همین شهر آشناهایی پیدا شد که به هر دلیلی شاید گرفتاری و ... شون باز هم غریب بودم اما باز دوستام کنارم بودم، دوست واقعی نداشتم اما باز دوستایی که تو دنیای مجازی پیدا کردم تنهام نزاشتن. شاید اینم نوعی معجزست، کسایی که نمیبینی اما هستن . شکر. دعام کنید:ws37:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

شدیدا نیاز به دعا دارم دوستان.

چند وقتیه درگیر اثبات حقم هستم. چند باری گذشت کردم و تعهد لفظی گرفتیم. ولی باز تکرار شد..

اینبار طرف مقابل به دروغ از ما شاکی شده. من هم حدودی مقصر بودم ولی اون بیشتر.

دلم به دلسوزی بی موردم میسوزه.. چرا اعتماد کردم؟؟؟ چرا دلم سوخت؟؟؟

 

دعا کنید حق به حق دار برسه. اگر اینبار حقمو نگیرم خدا رو کفر میگم..

دنیا دروغ و دغل بازیه.... :sigh::sigh::sigh:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

چقدر غمگین شدید دوستای دوستداشتنی من -__-

با درد تک تکتون بغض کردم و با خوش احوالی تک تکتون لبخند و شکر اومد :)

توی این دنیای بد، توی این هم درد و زخم و تنهایی، داشتن جایی مثل اینجا... که میشه درد دل کرد، خالی از هر ترس و فارغ از هر چیز، یه نعمته.

همه پرِ دردیم عزیزای دل. اما باور کنید یه روزی تموم میشن. آروم باشیم و صبور...:icon_gol:

الـــهی کـــه سبز باشید و عاقبت بخیر ^____^

  • Like 12
لینک به دیدگاه

baroon به نکته جالبی اشاره کرد ، جایی برای درد دل، و داشتن کسی برای درد دل آدم رو آروم میکنه ، اصلا درد دل یه نعمته ، خدایا برای همه نعمتهات شکر

 

  • :icon_gol:
     

  • Like 11
لینک به دیدگاه

سلام به دوستای گلم..

بعداز یه مدت طولانی غیبت من اومدم.. من سلامتم.. و نام کاربری من تغییر یافت...

من یاد گرفتم اندیشه هامونو روی فرکانس شادی تنظیم کنیم تا بهشت رو در روی زمین تجربه کنیم..

انکاس چیزی باشه که میخواهیم در دیگران ببینیم.. اگه عشق میخوایم.. عشق بورزیم

اگه صداقت میخوایم راستگو باشیم

اگه احترام میخوایم احترام بزاریم.. دنیا چیزی جز پژواک نیست..

بیایم قدر لحظه لحظه زندگیمونو بدونیم.. که دنیایی که توش داریم زندگی میکنیم بی ارزشه .. و میتونیم بسازیم هرچقدر زندگی بخواد مخالف تو حرکت کنه.. ولی میتونی موافقش کنی..

ایام به کامتون شیرین باشه.. شاد و سربلند.. و موفق باشید:icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

دلم اندازه دنیا گرفته

میگن از هر دست بدی از همون دست میگیری

از کدوم دست دادم نامردی رو ، از آب گل آلود گرفتن ماهی رو که از دو دست تحویلشون گرفتم

دلم اندازه دنیا گرفته

  • Like 12
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...