shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۴ یه سفر یه هفته ای تو ی شمال ایران . خوش گذشت هرچند دلم اصلا رطوبتهای شمال ودوست نداشت و نمیخواد. از تکنولوژی متشکرم با استفاده از جی پی اس تونستیم به راحتی مسیرهامونو پیدا کنیم . راحت رفتنی از تهران رد شدیم با کمترین ترافیک و برگشتنی هم کرج هم تهران هم قم و بدون وارد شدن بهش رد شدیم . چقدر جاده هراز بزرگ شده بود . جاده چالوس هم دیدم . قشنگ بود و پیچ پیچ .. برگشتنی هم رفتم هلال و واکسن هیپاتیت زدم . این پست بمونه برای داشتن تاریخ اولین واکسنم. ۹۴/۶/۸ دوستتون دارم خانوادهم بووس و همچنین پارسا جونم همسفر کوچولوم 15 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۴ برای تباه کردن بهترین اوقات جوانی راه های زیادی وجود داره ، میشه کل این دوران رو با خوشگذرونی های پوچ پر کرد، یا میشه غرق شد در آرزوهای دست نیافتنی و یا حتی معتاد شد و.... بالاخره هرکدوم ازین راه ها بالذتی توأمه هرچند زودگذر... اما راه دیگه ای هم وجود داره میشه ساعت ها و روزها اشک ریخت و بالشتت رو از اشکت خیس کرد، میشه ساعت ها به دیوار خیره موند، میشه روح و روان رو خرد کرد میشه تلخ ترین لحظات رو رقم زد برای خودت و خانوادت همه این کارهارو میشه کرد برای کسی که شایستگی و لیاقت همراه بودن با تورو نداشته میشه جاتو با کسی که ناراحتی و تلخی شایسته اونه عوض کنی و برای یک رابطه شکست خورده بهترین اوقات زندگیتو تباه کنی، تنها فرقش با راه هایی که گفتم اینه که حتی ازون لذت آنی و زود گذر هم محرومی 17 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۴ دلی که بلرزه دیگه هیچ منطقی نمیتونه جلو لرزششو بگیره بابا دله ؛ ساختمون نیست که پی خوب بریزن بشه ضد لرزه دلی که بشکنه دیگه شکسته زمان میگذره دل شکسته عادت میکنه به زخما اما جا زخما هیچ وقت خوب نمیشه میگی بروفراموشت میکنم دیگه تو روزمره هات بهش فکر نمیکنی اما وای از اون روزی که یکی یه عطر یه تیکه کلام یا یه عادت مشابه اون داشته باشه و تو اوج خنده و محفلای دوستانه و پارتی و ... پرت بشی به گذشته ای چقد بده بیشتر بو بکشی تا اون عطرو بیشتر بدی ت ریه هات ای چقد بده دنبال ی جا خلوت بگردی تا بشینی تو اوج شلوغیا بهش فکر کنی نمیدونم نمیدونم نمی دونم یا من خیلی ادم احساسی هستم یا بقیه جور خاصی هستن اما تو رو خدا تو رو به مقدساتتون با دل کسی بازی نکنید ؛ بعد شما هم میگه میخنده زندگی میکنه اما از درون خالیه ؛ از درون پوچه تاوان تک تک اشکاش تاوان تک تک خاطره هایی که ساختی و رفتی رو باید پس بدی اگه از خودت مطمئن نیستی اگه از شرایطتت مطمئن نیستی ؛ تنهایی توجیه خوبی برای هم قدم شدن برای ابراز عشق به یه زن نیست عشق حرمت داره حرمت عشق از بین نبریم 17 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۴ اوایل عضویتم اینجا یک تاپیکی بود که آیا با یک معمار ازدواج میکنی یا نه؟ خب جواب من این بود که نه (البته با یک زبان طنزی گفتم که الان به نظرم خوب نیس) خب الان با یک معمار ازدواج کردم ، قبل ترها جوابم به سوالی که بین کار دولتی و خصوصی کدوم بهتره و ترجیح میدی، کار خصوصی بود اما الان چندین ساله کار دولتی دارم قبلترش جوابم به سوالی که بین کار و ادامه تحصیل کدوم رو انتخاب میکنی جوابم ادامه تحصیل بود ولی کار کردم و ادامه تحصیل ندادم خب اگه بیشتر به عقب برگردم ازین موارد زیاد هست و برای بعضی هاش وقت هزینه و انرژی زیادی صرف کردم که نشد. الان که مرور میکنم میبینم از هیچکدوم از موقعیت های فعلیم ناراضی نیستم، معمولا بین اونچه در گذشته میخواستیم باشیم و داشته باشیم با اونچه در زمان حال داریم تفاوت وجود داره، برای بعضی ها بیشتر و برای بعضی ها کمتر، گاهی ما داشتن یک چیزی رو برای خودمون مسئله مرگ و زندگی میکنیم و در قبال به دست نیاوردنش هزینه های مادی و معنوی زیادی رو می پردازیم اما وقتی به چیزی غیر از خواسته اولیه میرسیم میبینیم زیاد هم بد نیست و حتی گاهی عالیه و حسرت میخوریم برای اوقات تلخی برای خودمون رقم زدیم 18 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۴ دیروز دوستم یه سونوگرافی برام فرستاد وقتی دیدمش حس عجیبی داشتم با تمام توان از خوشحالی جیغ زدم دوستم به زودی مادر میشود قراره منم مادر خوانده اش تقریبا جنین کامل بود دستها و پاهای کوچکیشو میشه ساعتها بهش خیره شد و لذت برد از دیروز بارها دیدمش و کلی هیجان دارم و امیدوارم دوست نازنینم با سلامت کامل فارغ شود و کنار همسر و فرزندش زندگی خوبی در پیش داشته باشد 18 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۴ رفیقامون کم باشن....اما تک باشن..... 11 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۹۴ دلم خیلی هوای روزهای1376 رو کرده بچه های پر و نترس اون روزها ..... خیلی هواشونو کردم احساس تنهایی میکنم نمی دونم چرا بیگانه شدم درین روزها با این افراد نمی دونم چرا بودند حرف میزدند و پای حرفشون جون هم دادند .... یادشون گرامی ... 19 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۴ این یکی دو روز مسئله ثبت نام دانشگاه و منافاتی که ادامه تحصیل با کار داره برای من معضلی شده، سنگ هایی که یکی پس از دیگری جلوی ادامه تحصیل هست و شرایط فعلی کشور که بیکاری داره به اوج میرسه مسئله رو پیچیده تر کرده اما اینجا تنها مسئله من نیست مسئله اینه که در چه کشوری زندگی میکنیم؟ بنا به اقتضای شغلی بخشنامه ها و قوانین جدید خیلی زود به دستم میرسه ، نکته جالب صدور بخشنامه ها و قوانین جدیدی هست که هر روز مدرک گرایی رو بیشتر در دستگاه های دولتی ترویج میکنه که منجر شده به خیل علاقه به ادامه تحصیل در بین کارمندان در واحدهای دانشگاهی دارغوزآباد سفلی و حومه و از طرف دیگه قوانینی که شرایط ادامه تحصیل رو برای کارگزار دولت سخت میکنه گاهی این قوانین کاملا در تناقض با هم هستند.نتیجه اینکه اگر من بخوام بدون افزودن به سطح علمی خودم تنها به گرفتن مدرک بپردازم که در شرایط فعلی خیلی آسون هست دولت با کمال میل حاضره اضافه هزینه ای که بهش تحمیل میشه بپردازه اما اگر واقعا بخوام به سطح علمی خودم اضافه کنم و به نسبت در دانشگاه بهتری درس بخونم به هیچ وجه حاضر نیست هزینشو بپردازه. تو یکی از مطالبم در این انجمن اشاره کرده بودم مشکل زندگی در ایران اینه که نرخ استهلاک انسان به شدت بالاست و به همین دلیل در جوانی خیلی زود پیر میشیم. قصد ندارم بذر ناامیدی بپاشم چرا که بهبود این شرایط هم به دست ماست شرایط رو باید خود ما تغییر بدیم. 10 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۴ دلتنگم ...... یه حس عجیبی همراه با دلتنگی که نمیدونم چیه!!! انگار حس ترس از دست دادنه! انگار حس ترس از تغییره... وااااااااااااااااااااای خدایا کمکم کن......... تنهام نذار 4 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۴ تا حالا هیچ چیزی اینقدر سنگین نبوده برام خیلی سنگینه خیلی........ 5 لینک به دیدگاه
Eng.KouRosH 9176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۴ به قول بهروز وثوقی: ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﯽ ﺑﺸﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯽ، ﺩﯾﮕﻪ ﻣــﻦ ، ﻣــﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﻣــﻦ ﻫﻤﯿﻨﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ! ﻣﻐــﺎﺯﻩ ﮐـﻪ ﻧﯿﺴــﺖ ﺩﮐــﻮﺭ ﺑﭽﯿﻨــﻢ ﺑــﺮﺍت!!!! ﺳـﻼﻣـﺘـﯽ ﻣـﺎ ﻣـﻌـﻤـﻮﻟـﯿـﺎ ﮐـﻪ ﻧـﻪ "ﺁﺭﺯﻭﯼِ " ﮐـﺴـﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻧـﻪ " ﺁﻭﯾﺰﻭﻥِ " ﮐـﺴـﯽ..... ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯿــﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻵﻥ ﺑـﺎ ﺧﯿﻠﯿـــــــﺎ ﺑــــﻮﺩﻡ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺍﻻﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﺷﻮﻧﻪ !!!. ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﻧـﺎﺷﻴــﻢ ﮐـﻪ ﺍﮔــﺮﻡ ﻇـﺎﻫــﺮﻣـﻮﻥ ﺑــﻪ ﻗـﺸﻨـﮕــﻲ ِ ﺧـﯿـﻠﻴــﺎ ﻧﻴــﺴﺖ ﭘﻴـﺶ ﺧــــﻮﺩﻣﻮﻥ ﺧــﻮﺷﺤــﺎﻟﻴـــــــﻢ ﮐـﻪ ﺑــﺎﻃـﻨﻤـــﻮﻥ ﺍﺯ ﺧـﯿـﻠـﻴـﺎ ﻗـﺸﻨـــﮕﺘـــــﺮﻩ ... ﺻــــﺎﺩﻗـــﺎﻧــﻩ ﺑـــﺪ ﺑــــﺎﺵ !!!""" ﺍﻣــــــــﺎ """ ﺍﺩﺍﻯ ﺧــــﻮﺑــــﺎ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻧـــــﻴﺎﺭ.!!! اره.... 4 لینک به دیدگاه
Eng.KouRosH 9176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۴ اینم بهترین پست دنیا سلامتــــــــی ↑♚عِــــــــشْقمَ♚↑ ♨هِهههه♨ ↯↯ فِکر کَردی تو رو میگمْ↯↯ ✘نوچ✘�� ♥مـــــــٰـادرمووو♥Ψ میگَم راستی عشــــــــــق و عــــاشــــقی ؟؟؟ مگـــــه فــــــیلــــتر نـــــشده؟؟؟؟ گر پادشاه عالمی....... آخر گدای مادری...... ♥ خیلی مخلصیم رفیق بی کلک نوکــــــــــرتم♚♛مــــــــــ❤ــادرم♚♛ 4 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۴ ديگه حالم از اين همه سرطان داره بهم ميخوره.. چه خبره!!! چمونه!!! كي دست از سرمون بر ميداره!!! هر كيو ميبيني سرطان داره.. شده ي چيزي مثل سرماخوردگي.. 9 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۴ خدا بخیر کنه ...خداییش خرج کردن بعضی پولا اشک ادمو درمیاره!!...هنوز به حالت عادی برنگشتم...انقد که نهار خودمو انداختم به یکی از دوستام به زوور ها دارم از دست خودم فرار میکنم انگاری....به کجا چنین شتابان حوصله هیچگونه قضاوتیو ندارم..خداجون این دیگه دست خودت میبوسه خیلی مخلصیم 7 لینک به دیدگاه
Eng.KouRosH 9176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۴ عاشق این دستگاه پزشکی ام: ــــــــــ۸ــــ۸ـــــــــــــــ۸ـــــــــــــــــپایانـــــــــــــــــــ مخصوصأ اون آخرش که صداش از بوق بوق، بوق بوق به بـــــــــــــــــــوق تغییر میکنه کسی دردم رو میفهمه؟! بسلامتیه روز مرگم...!! بدجور دلم گرفته... " ﺳﻼﻣﺘﮯ "ﺭﻭﺯﮮ ڪه"ﻣﻦ " ⇜ ﺧﺎڪ ﭘﺎﮮ ⇝ "ﻫﻤﮧ " ﺑﺎﺷﻢ . . . . !!! ﻭ. . . . ."همہ "⇠ ﭘﺎﮮ ﺧﺎڪ ﻣﻦ ⇢هــیــــــس نگــــو خدااا نڪـــــنه فقط ڊــگو آمیییییین...✘تــــــهــــــش هــــــمیــــنـــــه✘ ✔خــــــانــــوادم 1 ســــــال✔ ↤رفیقـــــــام 40 روز↦ ⇜آشناهام تــــا 7⇝ بعدم روحم شاد و يادم ﹏ فراموش 7 لینک به دیدگاه
Eng.KouRosH 9176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۴ زیباست با حوصله بخوان : فصل اول : روزگاري خانه هامان سرد بود بردن نفتِ زمستان درد بود يک چراغ والور و يک گِرد سوز زيرکرسي بالحافي دست دوز خانواده دور هم بودن همه در کنار هم مياسودن همه روي سفره لقمه ناني تازه بود روي خوش درخانه بي اندازه بود گربراي مرد ، زن نامرد بود صدتفاوت بين زن تامرد بود آن قديماعاشقي يادش بخير عطروبوي رازقي يادش بخير عصرپست وتلگراف ونامه بود روزگارخواندن شه نامه بود تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود عصر دلتنگی و بی تابی نبود ................... فصل دوم : قلبهامان اندک اندک سرد شد رنگ وروي زندگيمان زرد شد بيني ِخيلي کِسا باطل شدند باپروتز بعضيا خوشگل شدند عصرساکشن آمدولاغرشديم درخيال خودچقد بهترشديم ميوه هم گلخانه اي شدعاقبت آب هم پيمانه اي شد عاقبت ................... فصل سوم : عصرنت شد،عصرپي ام، عصرچت عصرايرانسل،فراواني خط عصر آدم هاي بد ، بي مايه شارژ عصرتلخ خودفروشي با يه شارژ عصرمرفين وترامادول..دوا باکراک وشيشه رفتن به فضا عصرآقايان آرايش شده عصرخانمهاي پالايش شده واي براين عصرتلخ بي کسي؛ عصرتلخ استرس... دلواپسي.... به کجا میرویم اینچنین.......؟؟؟؟!!!!! 4 لینک به دیدگاه
Eng.KouRosH 9176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۴ روانشناسان ميگويند: ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ... ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ... ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ... ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍ ﺩﻫﺪ... ﺍﯾﻦ ﺭﻣﺰ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﻮﺳﺖ... ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻪﯼ ﻭﺳﻌﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﺤﻔﻞ ﺳﺎﮐﺖ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺎﺻﻠﺶ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺟﺰﺍ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺍﻓﺴﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺟﻨﺒﺶ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺎﻫﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺣﯿﺎﺕ... ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﺎیی ﮐﻪ ﺧﺪﺍ میخندد.... 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده