roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۴ چقدر ادم دگم و زبون نفهم و متعصب تهی از عقل هنوز هست:w58: 9 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۴ ما شعر می گوییم ما، که نمی توانیم زندگی کنیم شعر می گوییم ...! 7 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۴ اینکه میگن پیر مرد پیر زنا عین بچه ها هستن عین حقیقته نیاز به توجه دارن هر چقدر پرستار بگیری براش زنگ بزنی پول بدی این نیازشو جواب ندادی اونا احتیاج دارن چندساعتی پیششون باشی به حرفاشون گوش کنی الکی ادای آدام مریضارو در بیارن تو هم به عنوان نوه یکم لوسشون کنی توجه کردن اینقدام سخت نیست 7 لینک به دیدگاه
?., 1265 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۴ امروز حالم بده توبه ای کرده بودموشکستم....خدایا خودت دوباره منو ببخششششش....نیاز به عفوت دارم 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۴ از دست من میری از دست " تو " میرم "تو " زنده می مونی من ام که می میرم ... ! 5 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۴ چقد بده كه آدم وقتي از ي چيزي ناراحت ميشه قيافش تابلو ميشه!! :164: 15 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۹۴ دوره درمانم تموم شد... افتادم تو ی مرحله زندگی رو غلطک روزگار... زندگیم برگش عوض شد...و دارم زندگی میکنم این بار تازه متولد شدم.. و خیلی چیزا و خیلی کسا رو از زندگیم پاک کردم وخیلی چیزا رو ریختم بیرون.. تا اروم تر و در ارامش زندگی کنم... به ی مرحله زندگی رسیدم که نسبت به همه چیز بیخیال شدم.. درست وقتی که پشت کنکور بودم و برای پزشکی درس میخوندم و از همه چیزو همه کس بیخیال بودمو زندگیمو داشتم به ارامی پیش میبردم.. الانم دیگه برام کسی مهم نیست که چه کسی از دستم ناراحت میشه چه کسی خوشحال بی تفاوت شدم به همه چیز.. وقتی اهمیت نداشته باشی حتی برای دوستات و اطرافیانت سرد میشی و بی تفاوت وبرای خودت زندگی میکنی... دیگه برام مهم نیست کی ناراحته کی ناراحت نیست.. که مهربونه کی مهربون نیست.. سرد سرد.. خودم از این روندم راضیم.... و در ارامش ترم.. تااینکه به زمانی برگردم که وای فلانی از دستم ناراحته.. مهم نیست.. بی تفاوت بودن بهترین مرحله زندگیست.... خداروشکر که خدارو دارم... وحلالیت و حلالیت نکردن هم برام مهم نیست.. که چه کسی رو حلال کنم چه کسی رو نکنم.. میسپرم به خدا.. قضاوت و برداشت و دلشکستنهامو و ناراحتی هامو.. خود خدامیدونه چه جوری جواب بده.. به مرحله ای از زندگی رسیدم که فارغ از بیماری شدم و تازه میفهمم چقدر خدامنو دوست داره... تازه میفهمم حکمتش در برابر مشکلاتی که بهم داد برای چی بود.. حکمت و نعمتو و رحمتتو.. شکر 94/5/21 16 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۴ همونقدر که بی حصار بودن نفس یک مرد و بی غیرتیش برای یه دختر کشنده هست مکر یه زن به همان اندازه برای یه پسر خطرناکه و کشنده هستش........ هر دو تاوان زیاده خواهی و بدون حصار بودن یک عده ی انسان رو تو جامعه میدن..... 16 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۴ سخته که ببینی ادمای نفهمی هستند که با هیچ منطقی شعورشون بالا نمیاد کسی که هموطنش رو وحشی خطاب میکنه جالبه دم ازتمامیت ارضی کشور هم میزند قطعا چنین اشخاصی بویی از انسانیت و علم و ودانش و اگاهی نبرده اند بیسوادانی که در جهل غلط خورده و هر چی از دهن.....بیرون بیاد میریزن بیرون .درود بر مردمی که با تمام تبعیض ها و جهالت ها و ناعدالتی هایی که بهشان میشود باز هم دم از صلح و برابری میزنند. 15 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۴ لعنتی لعنتی لعنتی... نه یه زمین درست حسابی هست که راحت پاسکاری کنن.... نه یه داور با انصاف هست که عادلانه قضاوت کنه... نه یه بازیکن با غیرت هست که متعصب باشه... آخه خداوکیلی کفشگری سنش دو رقمی شده که اومده کاپیتان پرسپولیس شده؟!!! آخه لعنتی یه پاس نمیتونی بدی که بعدش میای خطا میکنی (حالا بماند که آیا خطا بود یا نبود) 4-2 هم شد نتیجه؟!!1 سه تا بازی و یک امتیاز؟؟؟؟ نمیدونم چی بگم فقط دارم دیوونه میشم.... 13 لینک به دیدگاه
mmce 683 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۴ زندگی قشنگه،وقتی درحال زندگی کنم.فکرای بزرگ وایده های بزرگتر.توکلم فقط خدا،هرلحظه ازش سپاسگذارم فرستاده شده از LT22iِ من با Tapatalk 7 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۴ دوستانی که از صمیم قلب دوستشون دارم و حالا به هر بهانه ای از زندگی کم میبینیمشون و جا داشت یادی ازشون کنم تو پروفایلم.. اگه یه روزی اومدید تو خونه مجازیم بدونید همیشه یادتون کردم هم اینجا هم توقلبم... هرجاهستید موفق باشید و موید.. چه دوران قشنگی باهم اینجا داشتیم.... ستاره193 a_ghadimi مجید بهره مند Abbas.H آرتاش elh@m_arch مجید بهره مند amin202 علیرضارضایی a.namdar سـارا ژارسین ایلین1366 mahnaz خانوم اسفندیاری Hanaaneh دل مانده B nam o neshan raz-raz bar☻☻n uldoz3 VINA آریودخت Ghasem Zare pari.v سنا سادات maryam39 An@hita JU JU هوادار notrino Javid Maleki m.sh1992 memmar و دیگر دوستانی که حضور ذهن یاری نکرد .... هرجا هستید موفق باشید. 14 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۴ که چی بشه ؟ این حرفیه که خیلی از خودم میپرسم وهنوز نتونستم جواب قانع کننده ای بهش بدم . واقعا چه فایده داره اطلاعات آدم تو بیشتر زمینه ها زیاد باشه . واقعا بعضیهاشو ادم نمیدونه کجا قراره بکار کی بیاد. میری سر یه کلاسی میبینی اطلاعات چندین سال پیشت هنوز تازه هست و تازه قراره باقیه یاد بگیرند . دونستن و یادت موندن اینکه خط استوا چیه و کجاست و بیانش کردن اینقدر عجیبه که استاد یا مربی با تعجب ازت میپرسه هنوز یادته!! ولی خب خیلی چیزیهای دیگه هست بعید میدونم هیچ وقت یاد بگیرم . انگار تو سرشت آدم باید باشه که نیست .. آره یه جایی از زمان وایسادم که هنوز نمیدونم کجام و قراره چی بشه .. 9 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۴ هنوز دنبال وقت خالی میگردم . پیدا نمیشه که نمیشه.دلم برای دوستام تنگ شده. کوفتتون بشه 8 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۴ صبح که رفته بودم کلاس یه خانمی اومد که میشد درموندگی رو خیلی واضح توی صورتش دید دنبال کار بود و خیلی از خانومای اونجا میان کاریاد بگیرن برای خرج زندگیشون نه صرفا از روی علاقه مثلا یه کشوری با پتانسیل بالا هستیم و این اوضاع اقتصادی مردمه موندن توی این جامعه درد داره.نموندنش هم درد داره نه میتونی بمونی و بدبختی مردمو ببینی...نه میشه از واقعیت فرار کرد باید کور بود.باید خودتو بزنی به حماقت تا بتونی راحت زندگی خودتو بکنی... مشکل از سران مملکت.از مسئولین و به همون نسبت از خود خود مردمه و باز مثل همیشه میگم از ماست که بر ماست خدایا شکرت اما این بی عدالتی تا کجا قراره ادامه داشته باشه؟... 12 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۴ خودم حالم از خودم، بدتره ...! 6 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۹۴ دیشب یه فیلم مستند از تی وی میدیدم یه خانوم تقریبا 42 ساله دو دختر داشت که 17 و 8 ساله بودن یه جای دور حوالی یه روستا زندگی میکرد و خونه اش از پدربزرگش بهش رسیده بود یه خونه خیلی قدیمی و به قول خودمون کلنگی تو یه کشور جهان اولی مثل سوئد بعید بود چنین زندگی دختر بزرگش بدون اطلاع مادرش از یه شرکت خصوصی ساخت و ساز که خیلیم معروفن و برنامه تلویزیونی دارند تقاضای کمک کرده بود سرپرست و یا مدیر اون شرکت یه اقای خیلی جوان و معروفیه رفت و از نزدیک خونه رو دید خانومه با دیدن این اقا تعجب کرد و بعدم از دست دخترش عصبانی ، زنی که هم یه کارمند ساده بود و درامد محدودی داشت و سرپرستی بچه هاش کلی مغرور و احساس میکرد که از عهده تمام کاراش بدون تکیه به کسی بر میاد یه زن خیلی قوی و با اراده ، بعد سوالات مرد جوان و اینکه میتونه در چند هفته با نصف قیمت کمکشون کنه سکوت کرد دوربین رو صورت خانومه ذوم شده بود ولی کماکان خودش رو محکم نشون میداد مرد جوان بهش گفت یالا دختر رضایت بده بیایم کمکت کنیم و بعد اغوشش رو باز کرد براش خانومه همینکه سرش رو سینه مرد جوان گذاشت بغضش ترکید و گریه ش بند نمی اومد شاید سالها بوده که گریه هاشو مسدود کرده بود اما یه اغوش پر از نوید تونست بهش بقبولونه که در پشت این همه عزم و غرورت باز نیاز به کسانی دارید و مهمه که کسی حمایتت کنه و حامیت باشه ... 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده