رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

همین چند دقیقه پیش تمام شد.

 

مطالعه ی "یازده دقیقه - نوشته ی پائولو کوئیلو - " .

 

نمیدونمم چقدر کامل بود یا اینکه ترجمه اش چقدر درست بود چون این کتاب حق چاپ در ایران را نداره اما اونچه که علاوه بر محتوای کلی اش به نظرم جالب اومدد چند جمله ی گزینشی از مجموع رمان (از دست نوشته های دختر مورد بحث کتاب) بود:

 

- او (زن فاحشه ای که قدوم حضرت عیسی را با اشک چشمانش شست) بخشیده شد به خاطر عشق زیادش. اما برای عشق کم، بخشایش کمتری است.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

رفتم بازار....

چ شور و هیجانی..................چ غوغایی.............

چ بده بستونی.......همه در تب و تاب:ws37:

ولی من خوشحال نیستم........ناراحت هم نیستم البته............من مثه همیشه و هرسال نیستم..........اومدن بهار واسم ی حس تازگی و زندگی میداد........الان نه.......

هر روز ک نزدیک تر میشه کمتر احساس میکنم سال جدید اومده.......

چم شده؟؟؟؟؟؟

علتش بزرگ شدنم هس؟؟؟؟؟؟یکنواختی زندگیم هس؟؟؟؟؟؟؟ینی دیگه از زندگی خسته شدم؟؟؟؟؟

خیلیای دیگه هم همین حسو دارن نسبت ب اومدن سال جدید..........چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

 

فقط امیدوارم سال خوبی باشه و اینا همش ی حس مزخرف باشه........فقط همین.......

  • Like 17
لینک به دیدگاه

یک عدد دختر بچه دیدم اصن چی بگم چشم ابرو مشکی موها خرگوشی یه کاپشن جیگلی اصن یه وضی باید یک عدد همسر اختیار کنم در اسرع وقت دلم خواست :ws37:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

اين روزهاي آخر سال

حس عجيب وغريبي دارم

دلمو هيچي خوش نمي كنه

بد جوري دلم از همه كس وهمه جيز

روزگار و زمونه وآدماش و.. گرفته

خداوندا تو فرياد رسمون باش

روزگار غريبيست

  • Like 12
لینک به دیدگاه

تلنگري برا خودم

کلماتی که از دهانمان بیرون می آیند ، ویترین فروشگاه شعورماست ...همیشه و همیشه زیباترین ها را گلچین کنیم

تازگيها خيلي با حرفام دل ميشكنم

از دست خودم بتنگ اومدم

باشد كه سال نو

خودمو بتونم اصلاح كنم

اميدوارم !!!

ببخشين و حلالم كنين:icon_gol:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

رو نوشت:این نوشته در برخورد با یکی از آشناهامون نوشتم...اومده بود پیش پدرش می گفت:

 

درسته این کار بد رو انجام دادم...حالا دیگه شده دیگه!!!

 

بهتره ببخشی....راستی شاید دوباره هم انجام بدم....آدمه دیگه...جایز الخطاست!...

این رو دیدم...گفتم..اگه معنی عید اینه....ما امسال عیدی نداریم....

 

 

می گن روزهای آخر سال باید حرفهای خوب زد...

 

راست می گن از یک جهت هایی...ولی یک جاهایی هم باید حرف ها رو زد نه؟!...

 

مثلا گفت..کسی که ملتی رو فهم و شعورشون رو به اندازه جلبک دونسته...

 

یا مثلا کسی که از رو نمی ره...یا مثلا کسی که یک اشتباه رو صد بار تکرار می کنه...

 

یا کسی که توبه نمی کنه...یا کسی که دُمبِ روباهش پیداست....

 

یا کسی که شعور اینو اون رو می زاره تو جیبش....یا پاچه ی خودش رو می گیره میگه: آخ..اون یکی گرفت!!!...

 

ما در دنیای مجازی و واقعی با چنین افرادی رو به رو هستیم...

 

کسی که تو فضای واقعی کالا احتکار می کنه و در فضای مجازی خالص بودن دیگران...

 

کسی که تو فضای مجازی سلطان و در فضای واقعی عَمَله(از نظر اخلاقی....)

 

کسی که نون خودش رو به زور می خواد چند برابر از جیب دیگران برداره.....چون دیگران هم به زور از جیب اون برمی دارن...

 

این وسط می شه قانون جنگل....

 

اون وقت که می گیم طرف انسان نیست!...می گه هستم...تو نمی فهمی!

 

عجب...عجب....

 

 

 

 

 

موخره:عید رو دوست دارم...الان فک نکنین بابا این آیه ی یاس چی می گه تو شادیمون....

 

خواستم بگم..معنای عید واقعی و گذاشتن کدورت ها کنار....با شامورتی بازی و ادب نشدن و مقطعی بودن فرق می کنه...

 

اون اسمش کدورت های رو کنار بزاریم نیست....اون اسمش سواستفاده از زمان و حال خوش دیگران هست...

 

تو رور خدا رفتین تو یک جمع که آشتی بدین..ببینین طرف واقعا مُتنبه شده...یا نه....:ws37:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

گاهي از خودم خجالت ميكشم...وقتي ميفهمم بعضي وقتا ميتونستم بهتر از اوني باشم كه بودم!ولي نبودم!!...:sigh:

گاهي از خودم خجالت ميكشم...وقتي كاري رو ميكنم كه يه لحظه بعدش پشيمون ميشم از انجامش!خب آدم حسابي فقط چند ثانيه تحمل ميكردي!مگه چي ميشد؟!!...:hanghead:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

پست سارا رو كه خوندم ياد خيلي چيزا افتادم!...:sigh:

ياد پسر جووني كه هربار كه از مترو ... ميام بيرون اون گوشه جاي هميشگيش نشسته و داره چه بي نظير سنتور ميزنه!:sigh:

ياد دختري كه مثل خيلي از آدما...بي خيال جنسيت!صداي قشنگ داره ولي نميتونه بخونه!:sigh:

ياد خيلي از جوونا كه موسيقي رو با عشق ياد گرفتن!ولي چون توو كشور ما براش ارزش زيادي قائل نيستن،بايد بشينن روي پل هوايي ساز بزنن تا مردم پول بريزن تو كيف سازشون!

توو با عشق ساز ميزني...:icon_redface:

چرا علايق ديگران برامون مهم نيست؟!...:hanghead:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

دلم می خواست یه جفت گوش شنوا پیدا می شد که درک کنه منظورمو...

امیدوارم سال خوب و قشنگی داشته باشین...

اگه یادتون بود سر سال تحویل واسه منم دعا کنین...

سال نوتون مبارک...

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

بــه یــاد کســانـی بــاشیــم کــه . . . :

 

هفــت سینشــان را بـــا یـک سیـن نـــاخواستــه

 

بــا نــام "ســرطـان" مـی چینینــد . . . !

 

 

بــه یـــاد کــودکــانـی بــاشیــم . . . :

 

کــه "سـرمــای" خیــابــان سیـنِ همیشگــی هفــت سینشــان اسـت . . .! !!

 

خدایا این شبهای عید دل همـــــه را شــــاد کن . . .

  • Like 13
لینک به دیدگاه

سال 91 هم با همه خوشی ها و ناخوشی ها

سختی ها و لذاتش رو به پایانه

انگار دیروز بود شروع شده بود

هییییییییییییییییییییی.........

اینم قانون طبیعته

بی رحم بی رحم

هر چیز مهلتی داره

خوش بحال سال 91 که شانس اینو داشت 12 ماهشو ببینه

خیلی ها همچین حسرتی به دلشون موند

سال 92 پیشاپیش مبارک دوستان:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

به مناسب عید بهاری

گرد تکانی از دست نوشته سال 90

یکشنبه - 28 اسفند 90

حامد سرلکی(هائد)

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

عید برای آنان که به گذر عمر تنها می نگرند ، معنایی کلیشه ای دارد

و شاید برای آنانی که هماره در تکاپویند ، بوی تازگی می دهد

 

 

این دو جمله بارها در نوسانات اصواتی که تاکنون شنیده ایم میگنجد

 

سخن من ، حرف دیگریست(!)

 

ما به دنیا می آییم ، کودکیم ، جوانی میکنیم ، پیر می شویم و میمیریم

سیری عجیبست

اما نه برای من

 

من ایستا هستم و تکاپویم مانند کوه آتشفشانیست که سالها در دل عقده ی آتش افروزی دارد

در خلوت مانده و درمانده برای آنی که در یابمت ای جدا مانده ز منی چون من

من غمم ، پدر غمم، غمم طرب انگیز است و من با این کنتراست هر نفس عمری تازه میکنم

سالها هم میگذرد نشد زمان وصل و آسایشم

در شیکده ام ، اغوش نرم خدا را با تمام برجستگی ها و گودی های بی نقص و پر حرارتش می بوسم ، از آن بوسه ها که خدا دلش قنج می رود

و کجاست مامن من زمینی پیرشده ی پیر مانده ی خزیده ی عمری در عمر مانده ی بی تو

 

چه میشد مانند مولانا میخواندم:

آن دلبر من آمد بر من

زنده شد از او بام و در من

 

به گور پدر کسی که اشک را در مسلک مرد بودن حرام کرد(!) ، تو خود مرد نبودی یک نمونه جاندار نر بودی

قلم که به دست میگیری ، صفحه را پر از استفراغ سالهای طی شده میکنی پیرمرد

بیدی بودم که سایه ام تا پایی می رسید مرا بریدند به جرم سایه ام و اکنون منم و لانه موریانه هایی که در اوج بی مرامی همگی با هم حمله میکنند

عید بر من مبارک باد ، آخر چه کسی جز خودت بر خودت شیدا تر است

امسال هم بهار شد و من در اردیبهشت ماه ها مانده ام

و . . . . .

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دلنوشته ی سال 91

سه شنبه / 29 اسفند 91

حامد سرلکی(هائد)

 

سال 91 هم به زودی تمام می شود گرچه ایام هنوز آبشخور حیانند(!)

بهاری که با سکون در سال پیش آغاز گردید امروز در تکاپویی عجیب و قرین با منه بی من شده است ، دارد به اتمام می رسد ایام کهنه

یک روز در خوشی و یک روز در غم

این روزگارا وفا ندارد به آنکه به او دل بسپرد ، او قدار است ، خنجرش به سمت ماست و بس

 

 

خوشی های خویش را کردیم و گرچه خوب میخندم ، هیچ کس از دل هیچ کس خبری ندارد

عشرت رفاقت ، سایه ی حماقت ، صلابت شهامت ، همه و همه در من بود زیاد تر می شود و می شود یک درهمریخت از همه ی این صفت ها

 

روزگاریست توبه کردیم از توبه ها ، دیگر مانند پیش ، این روزها دلمان در اردیبهشت ماه گیر نکرده ، ما دلشده ایم

دیگر حسرت نداشته های خویش نداریم ، بر داشته مومنیم ، پیغمبرمان نامش بیخیالیست

سال 91 هم به زودی تمام می شود گرچه ایام هنوز آبشخور حیاتند(!)

 

همین . . . .

  • Like 10
لینک به دیدگاه

خیلی دلم ازت گرفت خیلی، آخه این چه حرفایی بود که بهم زدی sigh.gif

هر چی میخوام بهت احترام بذارم و هیچی بهت نگم نمیشه icon_razz.gif

یه روزی که خیلی هم دور نیست نتیجه رفتارات رو میبینی:ws37:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...