bahar91 939 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۲ از سال 92 تنها از بهارش خیر دیدم.تابستان و پاییز که هیچ.امیدوارم زمستان پر خیری باشد. Sent from my SM-N900 using Tapatalk 8 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۲ اگه آدما بال برای پرواز داشتن خیلی عالی میشدالان میرفتم میشستم رو هلال ماه .ساز دهنی میزدم(اگه رو کاشتن سبز نشد) 9 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۲ دوست ندارم پاییز تموم بشه خیلی حیفه 5 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۲ صبح وقتی داشتم میرفتم یونی دیدم یکی از بچه مدرسه ای ها داره این شعرو زمزمه میکنه ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد بزن برطبل بی عاری که آن هم عالمی دارد ای دلا دیوانه شو که دیوانه گی هم عالمی دارد نمیدونم چه اتفاقی تو زندگیش افتاده بود که تو اون سن این شعرو میخوند اما برام جالب بود 10 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۲ وقتی حصار غربت من تنگ می شود ** هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن" ** گاهی دلم برای خودم تنگ می شود" گاهی به ترکتازی شعرم خوشم ولی ** گاهی کمیت شاعری ام لنگ می شود هر چند می شکیبم بر عشق باز هم ** گاهی دلم اسیر دل سنگ می شود گر یک نظر به روی شما کرد یار ما ** دنیای عشق با تو هماهنگ می شود "گاهی دلم برای خودم تنگ می شود" ** یا لحظه ای به نای غمش چنگ می شود گاهی زمین به تمام فراخی اش ** در پیش کلبه کوچک ما،تنگ می شود گاهی لطافت سحری به وقت ذکر ** با باده سحری اش جنگ می شود گاهی به محتسب برسد عقل و دین من ** گاهی ز مستی ام همه جان سنگ می شود گاهی فغان نمی رسد از من به هر کسی ** گاهی دلم به نای نای نی اش رنگ می شود گر شعر گفتم به هوای رخ عزیز ** این شعر هم به هوایش ننگ می شود ... ---------------------------------------------------------------------------------------------- خدایا جای سوره ای بنام عشق در قرآنت خالیست که اینگونه آغازمیشود: وقسم به روزی که دلت را میشکنندوجز خدایت مرهمینخواهی یافت...... بچه ها این پست رو نمیدونم چرا زدم، یعنی دلیل خاصی ندارم و حرف دلم نیست. ولی خب این متن هارو اتفاقی تو وبلاگ ها دیدم و خوشم اومد 3 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ آهای زمستان حواست باشد دور تو و تمام شاعرانه هایت خط خواهم کشید اگر او حتی یک سرفه کند 8 لینک به دیدگاه
delovan20 1048 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ اميدوارم روزي بتوانم بهترين شعر زندگيم را براي تو بسرايم و تقديم تو كنم گرچه كه يقيين دارم كه مي داني نه تنها اشعارم كه تمام هستي ام وجودم تقديم به توستتو الهام بخش بهترين ابيات شعرهاي مني وقتي اولين سلام نخستين ديدار ملتهب ترين نگاه را به ياد مي آورمآن زمان كه با نگاهي معصومانه با لبخندي كودكانه و با صداقتي شاعرانه دستهايم را فشرديو آن زمان را كه شوق هر روز ديدنم و هر روز ديدنت آرامم مي كرد ...آه ! افسوس كه چه زود گذشت. باور مي كني ؟ باور كن كه لحظه لحظه انديشيدن به تو حتي با اينهمه فاصله و درد خون زندگي ،عشق به زندگي ،عشق به بودن را دررگهايم به جوش مي آورد!باور كن كه هنوزهم دوست دارم كودكانه بي پروا صادقانه عاشقانه ديوانه وار بگويم دوستت دارم بگويم ازازل تا به ابدعاشقانه وديوانه واردوستت دارمگرچه گفتن و شنيدنش راازمن دريغ مي كني مي هراسي مي گريزي اما من هنوز هم دوست دارم كه بگويم دوست دارم 1 لینک به دیدگاه
delovan20 1048 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ اميدوارم روزي بتوانم بهترين شعر زندگيم را براي تو بسرايم و تقديم تو كنم گرچه كه يقيين دارم كه مي داني نه تنها اشعارم كه تمام هستي ام وجودم تقديم به توستتو الهام بخش بهترين ابيات شعرهاي مني وقتي اولين سلام نخستين ديدار ملتهب ترين نگاه را به ياد مي آورمآن زمان كه با نگاهي معصومانه با لبخندي كودكانه و با صداقتي شاعرانه دستهايم را فشرديو آن زمان را كه شوق هر روز ديدنم و هر روز ديدنت آرامم مي كرد ...آه ! افسوس كه چه زود گذشت. باور مي كني ؟ باور كن كه لحظه لحظه انديشيدن به تو حتي با اينهمه فاصله و درد خون زندگي ،عشق به زندگي ،عشق به بودن را دررگهايم به جوش مي آورد!باور كن كه هنوزهم دوست دارم كودكانه بي پروا صادقانه عاشقانه ديوانه وار بگويم دوستت دارم بگويم ازازل تا به ابدعاشقانه وديوانه واردوستت دارمگرچه گفتن و شنيدنش راازمن دريغ مي كني مي هراسي مي گريزي اما من هنوز هم دوست دارم كه بگويم دوست دارم لینک به دیدگاه
delovan20 1048 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ اميدوارم روزي بتوانم بهترين شعر زندگيم را براي تو بسرايم و تقديم تو كنم گرچه كه يقيين دارم كه مي داني نه تنها اشعارم كه تمام هستي ام وجودم تقديم به توست تو الهام بخش بهترين ابيات شعرهاي مني وقتي اولين سلام نخستين ديدار ملتهب ترين نگاه را به ياد مي آورم آن زمان كه با نگاهي معصومانه با لبخندي كودكانه و با صداقتي شاعرانه دستهايم را فشردي و آن زمان را كه شوق هر روز ديدنم و هر روز ديدنت آرامم مي كرد ... آه ! افسوس كه چه زود گذشت. باور مي كني ؟ باور كن كه لحظه لحظه انديشيدن به تو حتي با اينهمه فاصله و درد خون زندگي ،عشق به زندگي ، عشق به بودن را دررگهايم به جوش مي آورد! باور كن كه هنوزهم دوست دارم كودكانه بي پروا صادقانه عاشقانه ديوانه وار بگويم دوستت دارم بگويم ازازل تا به ابد عاشقانه وديوانه واردوستت دارم گرچه گفتن و شنيدنش راازمن دريغ مي كني مي هراسي مي گريزي اما من هنوز هم دوست دارم كه بگويم دوست دارم 8 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ [h=3]ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیمودهایم میتوانیم هدایت کنیم.اسکات پک[/h] 5 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ چند روز پیش در گفتگو با یک استاد دانشگاه به جمله ای که قبلا شنیده بودم یقین پیدا کردم و اون اینه که .... یــادمـون بـاشـه : سـطــح تـحـصـیـلات افـراد مــطـلـقــاً هـیـچ ارتـبـاطـی بـا مـیــزان شـــــعــورشـون نـداره ... 13 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ گاهی وقتا نمیشه خندید نمیشه خوشحال بود و حتی تظاهر به خوشحالی کرد گاهی وقتا بی هوا بی دلیل بدون اینکه بدونی چرا ؟دلت هوایی میشه هوایی میشه اما نمیدونی برا چی و چرا گاهی وقتا آروم میشم مظلوم میشم اما هیچ کدوم نشانه ی بدی نیست تو این حالتا خدا پررنگتر میشه تو وجودم تو زندگیم انگار کسی نیست جز خودش جز یادش ........... 15 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۲ دلم یه کوچول گرفته!چراشو می دونم و نمی دونم!! این تعلیق و این حس بی ارادگی نمی دونم اثر 3 ماه مداوم امتحان داشتنه یا چیز دیگه...دلم می خواد یه شعری متنی چیزی که وصف حالمه پیدا کنم تا لااقل این یه جلسه از جزوه رو بتونم تموم کنم... باید زود ارادمو برگردونم...من صـ د فـ م پس حتما می تونم...حتما... 6 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ امشب خانواده ای مهمون ما هستن که تا حالا ندیده بودمشون... پدر خانواده از دوستان خیلی قدیمی بابامه... از راه خیلی دور اومدن به خاطر مشکل دخترشون با همسرش( اگه بشه بهش گفت همسر!! ) ... فقط اینو بگم که اولش فکر می کردم پوست صورت دخترشون لک داره ؛ اما بعد فهمیدم اونا لک نیست ، کبوده ! فهمیدم گوشه لبش تبخال نیست ، زخمه ! و ما بدون اینکه خودمون بفهمیم ، به طور غیرمستقیم شده بودیم فرشته نجات اون دختر در اون شب کذایی از دست شوهرش و مادرشوهرش !! میگه شما فرشته نجات من هستین.. چون فقط بابام بود که تقاضای کمک پدر دختر رو از بیرجند قبول کرده بود ... پدر و مادری که انقدر از دخترشون فاصله داشتن و به واسطه بابام تونستن دخترشون رو نجات بدن ! به عبارتی دختر تونست فرار کنه !! الانم داره برای گرفتن بچه 2 سالش می جنگه... بله... اینطوریاس.... 11 لینک به دیدگاه
millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ چرا باید این همه زحمت بکشی و درس بخونی وقتی که گوجه ها خودبخود توی افتاب رسیده میشن؟ از فیلم les cousins کلود شابرول واقعا ادمای تنبل بهترین ایده هارو دارن! 4 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ هوا هوای دو نفرست خیلی خاطرات تداعی میشه توی این فصل بخصوص ماه بعد ولی گاهی شرایط جور نیستو باید با شرایط کنار اومد دوست دارم ماهای آخر سال رو 3 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ امروز دوگانگی شخصیت گرفتم نوشته هام ویرایش میشه حتی پست قبلیم 1 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ هیچ کس در این دنیا سرش شلوغ نیست... همه چیز به الویت ها بر می گردد.... 12 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ خـــوب یــا بـــدشـــو نمـــیــــدونم ؛ولــی مــن ایــــنــــم … حـداقـلــِـش ایــنه کـه ” صــــآدقــــانـــه” خـودم هــستــــم : بــــرای رضـای کســی ” فــیــــلــم بــــازی ” نمی کـنـــم ! خدانگهدار 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده