رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

سنجش طی یه حرکت رونالدینیویی گفت نتایج ارشد ششم اعلام میشه ولی الان اعلام کرد.:ws3:

هرکی کنکور داده بره ببینه.

خوش خبر باشین:ws37:

لینک به دیدگاه

امـــــــــــــروز انقدر خوشحالم که حد نداره hapydancsmil.gifhapydancsmil.gif

 

نی نیِ خالم که قرار بود 16 م به دنیا بیاد ، امروز ساعت 2 متولد شد hapydancsmil.gifhapydancsmil.gif

 

قبلا هم گفته بودم تو این تاپیک ... من و این خالم خیلی صمیمی ایم ، چون فاصله سنی مون همش 7 ساله :icon_redface:

 

اصن یه حس غریبی دارم ... انگار که بچه ی خودم به دنیا اومده w58.gif:ws28:

 

hapydancsmil.gif

لینک به دیدگاه

قربون همه دوستای گل و عزیزم برم ، دلم برای همه تون خیلی تنگ شده بود تولد 4 سالگی انجمن بهونه ای شد تا ببینمتون ، از دیدنتون خیلی خوشحال شدم بخدا خیلی خوشحال ، ببخشینم چون نمی تونم اینجا مفید باشم وفقط وفقط جا تنگ میکنم و مزاحم ، ازتون اجازه میخوام ، البته خیلی هم بی خبر نیستم یواشکی میام و برخی چیزارو دنبال میکنم ، قربونتون برم براتون سلامتی سربلندی موفقیت شادکامی آرامش ، قبولی تو ارشد ودکترا ، مشغول کار شدن ، تشکیل خانواده و همه چیزهای خوب ودوس داشتنی و دلنشین آرزو دارم ، مخلصم بازم میگم خیلی از دیدنتون خوشحال شدم مراقب خودتون و دلتون وهمدیگه باشین در پناه خدا ، دلم براتون تنگ میشه دوستون دارم سهیل :icon_gol::icon_gol::icon_gol: :icon_gol::icon_gol:اول بامداد 6 شهریور ماه سال 92

لینک به دیدگاه

بعد این همه مدت به کل کارم شک کردم.. دادم ی نفر دیگه که بلد کار بود اون تیکه ای که شک داشتم رو انجام داد!!!

 

امشب جواب رو بهم داد..

 

عین جواب خودم بود!!!

 

نمدونم خوشحال باشم که کارم درست بوده یا ناراحت که از این جلوتر نمیتونم برم و باز گیر داره کارم..:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

یه مدتی خیلی بی دلیل عادت کردم به آب خوردن تو یه لیوان خاص! :banel_smiley_4:

فقط به خاطر اینکه اون لیوان تمایز داشت با لیوان های دیگه که تو خونه بودن!

 

یه چیزی شبیه یه حس مالکیت به چیز برتر و حساس شدن رو چیزی که بهش تعلق خاطر پیدا کردی....

 

مصداقشو تو علاقه به هم نوعام دیده بودم...اونقد به چیزی وابسته میشی که ناخود آگاه وجود اون چیز باعث آزارت میشه...!

 

این عادت تا اونجایی ادمامه پیدا کرد که حتی دلم نمی خواست کسی به اون لیوان دست بزنه!

 

طی یه عملیات مبارزه با این علاقه ی پوچ یا بهتر بگم تشنج فکری از رو پنجره انداختمش کف حیاط و خرد شدنشو دیدم!

از اون لحظه خیالم راحت شد....چون دیگه چیزی وجود نداره که پابندم کنه !:ws37:

 

 

شاید این رفتار خیلی بچگانه به نظر بیاد ولی واسم مصداق کامل واسه رها شدن از چیزی بود که بیخود بهش عادت کردم!

تمرین واسه دور انداختن بعضی از آدمای دور و برم که از همین لیوانم کاراییشون کمتره و چون دلم نخواسته کسی رو دلخور کنم دارم همه چیزشونو تحمل می کنم!

 

 

وقتی لیوان و شکستم یاد چند سال پیش افتادم...

داییم یه سگ داشت که از وقتی بچه بود بزرگش کرده بود...شناخت و وفاداری این سگ نسبت به داییم خیلی جالب بود...درسته این موجود کلا به وفاداری معروفه ولی این بین انگار یه چیزی فراتر از اون وفاداری مختص سگ ها بود!

 

تاحدی که چندبار وقتی داییم با ماشین یه مسیر کوهستانی رو میرفت که به یه منطقه ی ییلاقی برسه نصفه های راه متوجه می شد که سگش داره دنبالش می دوئه!

 

تا اینکه یه روز که بر می گشت خونه سگش خیلی اتفاقی رفت زیر ماشین خودش و تلف شد!

 

 

شاید باید خیلی وقتا خودمون اون چیزی که افراطی بهش علاقه داریم و تو وجودمون نابود کنیم که به روال عادی زندگی برگردیم!:ws37:

 

 

لینک به دیدگاه

سرم در حد مرگـــــــــــــ درد میکنه

دوای این درد نه چای ، نه قرص و نه خوابه

یه حرفه ، فقط حرف :ws37:

 

....................................................

 

کاش ادما خودخواه نبودن

کاش اندازه ای که به حیوونا توجه میکنن به همدیگه توجه میکردن

کاش اونقد که مراقبن مورچه رو له نکنن همدیگرو له نمیکردن

ادما موجودات عجیبی هستن

پر از ادعا اما تو خالی:icon_redface:

لینک به دیدگاه

دیروز از دوستم که خیلی نزدیکه بهم پرسیدم نتیجه چی شد گفت لعنت به این ارشد حالم بده قبول نشدم یه روز نشستم براش قصه ی حسین کرد شبستری رو گفتم که بابا اشکال نداره سال دیگه میدی و از این حرفا بعد این همه حرف گفته قبول شده از بهترین دانشگاه:banel_smiley_4:نمیدونستم خوشحال بشم با سرمو بکوبم به دیوار میگم واس چی اذیت میکنی از اول میگفتی جون به لب شدم میگه میخواستم امتحانت کنم:banel_smiley_4:قرار گذاشتم وقتی دیدمش اجازه بده یه کف گرگی نثارش کنم:banel_smiley_4:اما خیلی خوشحال شدم از قبولیش:hapydancsmil:

لینک به دیدگاه

واقعا چرا ؟ چرا بعضی ها نمی فهمن که قراره هر کس رو بذارن توی قبر خودش ؟ :banel_smiley_4:

آخه یکی نیست بگه به تو چه که حجاب من چطوریه ؟ :w58:

اگه تو آدمی که باید فهم و شعور این رو داشته باشی که خیابون جای نصیحت کردن نیست ؟

اگر هم ادعای مومنی داری لااقل یه بار لای اون کتاب 2 کیلویی رو که هر روز ازش نشخوار می کنی رو باز کن تا ببینی دینت در مورد شیوه امر به معروف و نهی از منکر رو چی گفته !

 

لعنت به اون دین و مومنی که قراره با 40-50 سانت موی من به خطر و خطا بیفته :icon_razz:

لینک به دیدگاه

شاید خیلی نامردی باشه که آدم از عدم قبولی دوستش تو کنکور ارشد خوشحال باشه.

اما من خوشحالم.

خوشحالم که به خاطر علاقه یا هوس یه مردِ تازهِ داماد شده بهش و با سفارش اون هم که بالاترین نمره رو تو آزمون عملی بهش دو دستی تقدیم کردن...باز هم قبول نشد...خوشحالم که نتونست با هیچی درس نخوندن بره تو بهترین دانشگاه این مملکت تو یکی از رشته هایی که آرزوی خیلی هاس...جای یه آدم لایق ترو اشغال کنه

لینک به دیدگاه

دلم میخواد الان تو آواتارم روی شن های گرم بشینم و باد خنک بخوره تو صورتم

 

شایدم برم یکم جلوتر رو ماسه های خیس دراز بکشم و پاهام تو آب باشه موج بیاد و بره .....از این اَجیگِه* ها هم بیاد بچسبه به پام که قلقلکم بده:ws37:

 

بعد همینطور که داره خورشید غروب میکنه منم زل زده باشم به ته دریا ..... آب بالا بیاد** و منو با خودش ببره......حس فرو رفتن تو آب با موج ملایم و نیمه گرم خیلی خوشاینده مخصوصا شنیدن صدای غل غل آب تو گوش و پر شدن بینی از آب و شن :icon_redface:

 

* نامی محلی است.جانوری دریایی که ساحل نشینان به عنوان خوراک ماکیان استفاده میکنند.

 

** کمی اغراق شده!

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...