رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

دلم یکمی تنهایی میخواد.تنها بودن با خودم... کسی نیاد تو اتاقم باهام حرف بزنه حتی.. اصلا تنها باشم تو خونه:hanghead:

خب گاهی وقتا آدم نیاز داره تنها باشه :hanghead:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

کلمات هیچ وقت نمیتواند قدرت آزار دادن شما را داشته باشد مگر اینکه گوینده

آن کلمات برای شما عزیز باشد...

دقیقا الان مشکلم اینه:sigh:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

امروز با چنتا از بچه ها.. به یکی که فکر میکنه خیلی زرنگه، حالی میکنیم که خیال خامی در سر داره و همه میدونن خیلی عوضیه....

آسیاب به نوبت...

حالا نوبت اونه که عذاب بکشه...

آخخخخخ که امشب چه رعشه ای بی افته به جوووونش... :ws37:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بهار و بابونه نباش،گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای میرسی که ماه را بر لبانت می نشاند . . .

  • Like 10
لینک به دیدگاه
:ws37:کاش یاد بگیریم با درست و ....حرف زدن احترامو خودمونو نگه داریم چون اگه خلاف این کارو انجام بدیم ذهنیت ادما نسبت بهمون عوض میشه که هیچ بلکه کلا از ذهنشون پاک میکنن چنین شخصی رو:w16:
  • Like 17
لینک به دیدگاه

یه زمانی برای این اتفاق چه ذوق و شوقی داشتم ...

 

اما الان ...

 

حتی واهمه دارم از اینکه عکس العمل کارم چی قراره بشه...

 

شاید به بهونه این اتفاق طنابی که خودمو بهش آویزون کردم تا دست و پا بزنم بین زمین و آسمون پاره بشه و حداقل خلاص بشم...

  • Like 14
لینک به دیدگاه

فردا استاد تعیین می کنه کیا می تونن توگروه کر بمونن و واسه اجرا تمرین کنن و کیا باید حذف بشن...

 

از صمیم قلبم دوست دارم باشم تو گروه.این رویای من بوده که جز کرال ها باشم..

 

دعا دعا ...نیاز دارم :5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 16
لینک به دیدگاه

یاد یکی از آرزوهای براورده شدم افتادم.همونی که تا چن وقت پیش شده بود همه فکر و ذکرم و فقط غصه نداشتنشو میخوردم.

خدا منو به آرزوم رسوند ولی من...! لطف خدا رو یادم رفته و همش غصه ی نداشته هارو میخورم!

بدون اینکه به این فک کنم که خیلی از داشته های امروزم،آرزوهای دیروزم بوده...

 

خدایا! اگه من انقدر بی چشم و رو و نامردم که بعداز براورده شدن آرزوهام یادم میره که چه لطفی در حقم کردی،اگه صلاح میدونی، هیچکدومشونو براورده نکن...hanghead.gif

  • Like 13
لینک به دیدگاه

فردا قبل از طلوع آفتاب واسه چند روز میرم از این شهر لعنتی....

شاید واسه چند روز جا بذارم این همه دلتنگی و بغضو....

اما فک نکنم اینا هیچ وقت منو تنها نمیذارن....همسفرم میشن.....

  • Like 12
لینک به دیدگاه

وقتی که دل دست‌هایم ، تنگ می‌شود برای انگشتانی که انگشتان من در میان انهاطعم حمایت راچشیدند...

 

آن‌ها را می‌گذارم برابر خورشید تا با ترکیبی از کسوف و گرما

 

دوری‌ات را معنا کنم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

چه سخت هست تنها به تماشا نشستن این دو موش سیاه و سفید که ریسمان عمر را میجوند:banel_smiley_4:

 

خدایا مرا به خط جدیدی از زندگی وارد کن:gnugghender:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

مرا چه می شود .

 

 

 

که می دانم خسته ای ، می دانی خسته ام ...

 

 

 

اما هستم .. حتی گاهی محکمتر از قبل ترها ..

 

 

 

باور کن می دانم ..

 

 

 

ولی افسوس ...

 

 

 

افسوس که گاهی تلقین بقدری سخت میشه که اززندگی سیر میشی وقتی نمی تونی اون چیزی رو که دوست داشتی باور کنیرو قبول کنی p>

  • Like 8
لینک به دیدگاه

سلامتی نعمتی هست که خیلی وقت ها ما نمیبینیمش .اما وقتی یه اتفاقی می افته که سلامتیمون تهدید میشه یا فکر میکنیم که شاید درصدی تهدید بشه حتی اگر نخواهیم بهش فکر کنیم ،ناخودآگاه بهش فکر میکنیم. درد محلی که به سرم ضربه خورده باعث میشه که فکر کنم آیا خوب میشه و فقط درد ناشی از ضربه هست یا خطرناک هست در عین حال که میخوام فراموشش کنم......

و اما اگر این آخرین نوشته من باشه چی؟؟؟:hanghead:

هنوز زندگی جریان داره ،درسته .....هنوز جریان داره....:w16:

  • Like 12
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...