رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

قاعده ی هُذلولی شده این روزها حال و هوای ما....:ws3:

 

هر یکی از نقطه های اِی یا بی یا سی رو تکون بدی...شکلی متناسب خلق می شه در این نمودارِ احوال....:ws37:

 

اگه فیتیله بزنن به انبار باروتمون....هُذلولمون پَت و پهن می شه....:icon_razz:

 

اگه به پَرو پامون نپیچن...هُذلولمون لاغر مُردنی می شه...:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

این روزها کم از هر طرف طوفان حرف و سخن دور و وَرمون هست....تو این فضا هم می آییم..چهار تا پست بالا و پایین می کنیم می بینیم:

 

بَه...اینجا هم قراره بمباران بشیم....چه قانون باشه...چه نه....

 

طَرَف بر خودش فرض می دونه و واجب که یک پل بزنه...

 

اونچه که خودمون بهتر از اون می دونیم رو بیاره بزاره جلوی چشممون که چی؟!!بگه آره من مطلع هستم به اوضاع و اخبار روز!...

 

بابا ما فرار کردیم...اومدیم اینجا...انتظار داریم اینجا دیگه نبینیم و نشنویم....

 

تازه مثلا قانون!....:banel_smiley_4:

 

امان از تفسیر به رای خودِ قانون....و خودخواهی....و ندیدن حقِ دیگران...

 

 

موخره:قاعده ی هُذلولی،قاعده ایست در ریاضیات...که بر نمودار نشان میدهند....شکل جالبی داره...

 

پ.ن:هذلول در دوران ماقبل دانشگاه سوهان روح بود..الان آرامش روح....وصف حال روح...

 

آن است که گویند:آنچه خار آید،یک روزی به کار آید،همینه!!!

 

هذلولی

 

0ie722sh6g8ddlhjlpxm.gif

  • Like 17
لینک به دیدگاه

نداشتن یا کمبود دوستانی خوب باعث شده خیلی از بچه ها در نوشته هاشون نشون بدن که انزوا و تمایل به تنهایی در این فضای مجازی داره با سرعت زیاد میشه و در این انزوا از خنده و شوخی و ساده نگری و احوالپرسی و... دور بشن و همش گلایه کنن. :sigh:

 

یک سخنی براتون میگم از آنتوان دوسنت اگزوپری، امیدوارم جایی در ذهنتون بذارینش و بیشتر بهش فکر کنید و سعی کنید تا میتوانید آدم هارو بیشتر جذب کنید :

.

.

.

 

آدم ها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.

 

 

همه چيز را ساخته و آماده از فروشنده ها مي خرند .

 

 

ولي چون كسي نيست كه دوست بفروشد، آدم ها ديگر دوستي ندارند .

  • Like 23
لینک به دیدگاه

دوست ندارم این روزا تموم بشه ...

کوچولوها رو دیدی ... وقتی یه چیز خوشمزه دارن (مثه لواشک) یه ذره یه ذره میخورن تا حسابی مزشو حس کنن

این روزا رو نمی دونم چطوری ثبتشون کنم ...

که یادم نره چقدر خوشحال بودم ...

که یادم نره که به یکی از بزرگترین آرزوهام رسیدم

 

خدایا شکرت:icon_gol:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

شدم مثل اصحاب کهف .... هیچ چیزی برام آشنا نیست !

 

نه آدما ... نه شهرم ... نه اجناس .... هیچی آشنا نیست !

 

همه با من غریبه شدن ... حتی اونایی که یه روزی دوستشون داشتم !

 

برای فرار از این همه تغییر .... برای حفظ آرامشم ،

 

باید به یه کمای عمیــــق برم ....

  • Like 17
لینک به دیدگاه

اندازه تمام عمرم خسته ام

 

امروز تو شهر قدم میزدم میدیدم مردمی که برای کاندیداهاشون چه کارهایی که نمیکردن

 

برام مسخرس

 

حتما اونا درگیری های زندگی ندارن که راحت به این کارها میرسن

 

نمیدونم کی به زندگی عادی برمیگردم

خواهرم میگفت : بالاخره اون روز خوب میاد

 

و من تونستم نیشخندی بزنم

 

یعنی این محال ممکنه؟:sigh:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

چند وقت پیش ماشین بهم زد لپتاپم داغون شد طوری که قابل تعمیر نبود.

مجبور شدم یکی دیگه بخرم ( ینی بابا مامانم بخرن )

دیروز داشتم با لپتاپ جدیدم ور میرفتم ، بابام اومده کنارم ، دم گوشم زمزمه میکنه :

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !

  • Like 10
لینک به دیدگاه

یک هدف ، تفلون شده میخوام

 

نسوز ، ضد خش ، مقاوم در برابر حرارت غم و خشم ...

 

یک هدفی که در اوج سختی باز امید به آدم بده ، تا براش تلاش کنی

 

همون هدف های شیرین با هسته های تلخ با رنگ سیاه :w58:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...