qpnuir 138 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ پسری هستم 28 ساله و کارمند از یکی از همکاران که خانم 30 ساله است خوشم امده ولی جرات ندارم ازش سوال کنم نظرشما چیه؟ یا معیار های شما برای ازدواج چیه از چه پسری خوشتون میاد من ادم سربه زیر وکم رویی مخصوصا توی این موراد هستم شرایط رو الان میگم من کارمند هستم ان خانم هم کارمند هست توی همان اداره واتاق من در شهر خودم خانه دارم درامد هم خداروشکر بد نیست هم حقوق کارمندی و هم یک مقدار درامد از اینترنت رشته من کامپیوتر است رشته ان خانم علوم انسانی است الان 1000 کیلومتر ازخانواده ام دور هستم ان خانم هم مال این شهر نیست درواقع هر دوی ما غیر بومی هستیم وتو اینجا غیربومی ها باهم بیشتر خوبند تا بومی با غیربومی دراینجا یک خانه اجاره کردم وتنها زندگی میکنم دانشجوی کارشناسی ارشد هستم ترم سوم وان خانم لیسانس هستند خانواده ام خدا رو شکر هیچ ایرادی ندارند اهل دود ودم خلاف اینها نیستم فقط یک ایراد بزرگی که دارم وناراحتم چاق هستم 90کیلو هستم ان دختر خانم هم از خوشگلی اگر بگید زیاد خوب نیست درحد متوسط است چون من هم زیاد عقیده ندارم که زیادی باید خوشگل باشه نمیدونم چی شد که توی دام ایشون افتادم ولی رفتارش تاحالا نشان میده که ادم بدی نباید باشه توی این مدت که همکار این خانم بودم نشان دادم که ادم زیراب زن یا دهن بین یا با دیگران مشکل داشته باشم نیستم سرم به کار خودم است خوب الان میترسم برم بهشون بگم نظرتون چیه؟ یک همکار مرد دارم که ازدواج کرده وبچه هم داره از همانابتدایی زمانی که مشغول به کار دراین اداره شدم میگه چرا زن نمیگیره یا همکارهای دیگر هم میگن زن نمیگیره این خوبه این و.. که همین همکار خانم رو هم گفتند گفتند میخوای ما بریم جلو بهش بگیم به انها هم روم نمیشه بگم فقط بهشون گفتم دوسال از من بزرگتره فکر نکنم بشه ولی بدجوری هوایی شدم الان هم از اداره میام بیرون میام خانه دارم دیونه میشوم بدجوری تو فکرش هستم واقعا دارم به جنون میکشه کارم الکی گریه میکنم کاملا دارم دیوانه میشوم-وقتی هم که تو اتاقنیست یک جوری هستم هوش وحواسم رفته دارم عقلم از دست میدم بدجوری احساسی دارم میشوم درحالی که قبلا اصلا توی این باغ ها نبودم میترسم برم پیشنهاد بدهم چطوری پیشنهاد بدهم که بفهمم نظرش چیه ؟ اصلا ان هم نظری به من داره یا نه؟ خودش قبلا که داشت با همکارهاش تعریف میکرد میگفت سختگیر تو انتخاب برای همین تاحالا ازدواج نکرده!!!!! موضوعی قبلا پیش اومده بود همکارهاداشتند میگفتند مثلا من ازداج کنند بیان برای تحقیق ازتون تعریف میکنم ان خانم هم گفت من هم تعریف میکنم ازتون این یعنی چی؟ یعنی ازمن خوشش اومده یا اصلا نسبت به من احساسی نداره؟!! قبلا یک تاپیکی هم زدم یکسری مسائل انجا گفتم که بحثش شده با همکار دیگر بعد اخر وقت اداری که تنها بودم اومده با من دردودل کرده و گریه هم کرده که این کارش بیشتر منو به شک انداخته نکنه خدای نکرده از ان دخترها باشه!! ما رو گیر اورده ما هم ساده وبی زبون و معصوم!!! بیشترین ترسم از همین اختلاف سن است والا یکم بیشتر شجاعت داشتم که برم موضوع بگم بهش ولی خودم فکر میکنم زمان همه چیز رو روشن میکنه میترسم بیشتر طولش بدم مرغ از قفس بپره دو سه روز دیگر هم میره مرخصی دیگه نمیبینمش معلوم نیست از دوریش چی باید کنم به نظرتون بهش بگم بعدازاینکه از سفر اومدید یک درخواستی دارم که بعد از تاسوعا عاشورا بهتون میگم چطوره؟ اصلا به نظرتون کسی حاضره به چنین جوانی زن بده؟ من خودم بدجوری دست کم میگیرم همیشه میگم اصلا شرایط مناسبی ندارم که دختری ازمن خوشش بیاد الان حدود سه ماه است با ایشون همکار هستم خصوصیاتی که از ایشون فهمیدم اینه که زیاد اهل جنب وجوش هستند و عیب اصلیشون هم اینه که زیادی عجول هستند توی اتاقی که هستم کلا 4نفر هستیم که من فقط یک مرد هستم وسه تا خانم که دوتای دیگر متاهل هستند قبلا داشتند با همیدیگرصحبت میکردند مثلا ایشون گفت من تو ازدواج زیادی سخت گیر بودم برای همین هنوز ازدواج نکرده ام و چند روز بعد یک همکارها که متاهل بود موضوعی پیش اومده بود به من گفتند اگر برای تحقیق خواستگار اومدند تو اداره ازشما تعریف میکنیم این خانم هم گفت منم زیادی تعریف میکنم البته این موضوع مال یک ماه نیم پیشه یک چند تا نکته هست شما اینها رو چی درنظر میگیرد عادی یا نظری داره مثلا میوه گرفته بودند برای من اومد میوه پوست کند! یا مهمان داشت و ابمیوه گرفته بود به من هم تعارف کرد گفت میخوری گفتم نه ممنون نمیخورم بعدش دیدم خودش رفت توی یک لیوان برام ابمیوه ریخت اورد ومنم ضد حال زدم بهش گفتم ابمیوه نمیخورم دوست ندارم!! این مکانی که ایشون میزشون هست درست روبروی کولر است اتاق ما هم چون سرور هست وکولر همیشه بیشتراوقات باید روشن باشه ایشون هم جاشون روبروی کولر است وهمیشه داره یخ میکنه داشتم توی یک اتاق جدید شبکه بندی میکردم وکابل شبکه وپریز شبکه میزدم وتنها بودم وایشون اومدند توی این اتاق وموضوعی پیش اومد گفتم چرا شما همش میخواهید از اتاق برید گفت چون جایی که هستم خیلی سردم میشه والا دوست ندارم برم! یا تعریف میکرد بچه های شمال از عهده کارشون برمیان به من میگفت من الان تنها توی این شهر هستم یکبار که زیادی خسته شده بودم از پله ها زیاد بالا وپایین رفته بودم یکی گفت امروز زیادی خسته به نظر میاید و.. و این خاوم درجا گفت این یک ماه وخورده ای لاغر شدید وزن کم کردید اصلا فکر نمیکردم به این جور چیزها هم اینها توجه میکنند!! یکبار یک ماموریت سرزده میخواستیم با مدیر بریم مدیر گفت به هیچ کی نگو از اتاق که کیفم برداشتم میخواستم برم گفت کدوم شهر میرید من گفتم بهمون گفتم نگید کجا بهش مثل اینکه برخورد منم فهمیدم مثل اینکه به همکارهای دیگر گفت نکنه تو ذهنیت ایشون هم افتاده من مورد اعتماد نیستم بعد فرداش که از ماموریت اومدم دیدم کلا تحویل نمیگیره وگفتم از حرف دیروز من اگر ناراحت شدید چون مدیر گفته چیزی نگیم بعد گفت نه من فکر کردم نکنه همکاران اینقدر ذهنیت منفی دادند به شما اینطوری فکر کردید گفتم نه من اصلا دهن بین نیستم من بیشتر اوقات میخواهم یک چیزی بگم که بعضی اوقات حرف ممکنه باعث دردسر بشه درجا حرف میخورم ادامه نمیدهم یک چند باری که باهاش درمورد کار و.. صحبت میکردم بعضی حرف ها یکدفعه میخوردم قطع میکردم بعد همان روزی که اومد دردودل کرد گفت من دیشبش داشتم فکر میکردم چی شده شما این رفتار میکنید اعتماد ندارید چی شده فکنم خالی داشت میبست شب به ما فکر میکرد؟!! منم بهش گفتم من بعضی اوقات بعضی حرف ها میخورم نه اینکه به شما یا دیگران اعتمادی ندارم به نظرم اگر ان حرف بزنم برای به شخص خودم بد میشه که نباید بگم همین مثلا امروز هرچی توی شهر گشتم کتاب نبود تو تهران هست ایشون هم چند روز دیگر تهران میروند منم داشتم از اتاق میومدم بیرون گفتم یک لحظه میایید بیرون اون بیرون گفت خیر باشه!! یعنی اصلا توی این فاز نیست گفتم دارید میرید تهران یک کتابی هست برام میگیرید گفت باشه حتما-ولی تا این تاریخ نمیام 17 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ من فکر میکنم اعتماد به نفستون کمی پایین هست و خیلی توضیحات اضافه دادید که لازم نبود همه رو بگید.... به نظرم باید تصمیم قطعی رو بگیرید و اگه برای خودتون و خانوادتون تفاوت سنی شما و اون خانم مهم نیست و با سنجیدن موارد دیگه و به یقین رسیدن خودتون میتونید از ایشون درخواست کنید..... 7 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ من فقط در مورد تفاوت سنی شما میخوام یه مطلب رو بگم که این نکته به همه ی مسائل دیگه هم میتونه بسط پیدا کنه ایشون سی سالشه و همونطور که میدونی بخشی از سن جوانی شو گذرونده این هیچ عیبی نیست و اون هم حق زندگی داره و به هر صورت قسمت نبوده که تا الان ازدواج کنه ببین شما الان متعادلش اینه که با یک خانومی ازدواج کنی که میانگین 25 سالش باشه ولی انتخابت یک خانوم 30 ساله ست.. باید بشینی با خودت سبک سنگین کنی که آیا 20 سال دیگه هم میتونی با همین دید خوب به این تفاوت سنی نگاه کنی نکته ی دوم در مورد پختگی خانوم ها نسبت به آقایونه.. شما احتمالا بعد از شروع زندگیت و متعادل شدن شدت عشق و علاقه به این متهم بشی که بچه ای! باید همه ی این مسائل رو در نظر بگیری و اگر باهاش مشکلی نداری بعد به مراتب دیگه توجه کنی که تو انتخاب موثره 12 لینک به دیدگاه
qpnuir 138 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ من فکر میکنم اعتماد به نفستون کمی پایین هست و خیلی توضیحات اضافه دادید که لازم نبود همه رو بگید....به نظرم باید تصمیم قطعی رو بگیرید و اگه برای خودتون و خانوادتون تفاوت سنی شما و اون خانم مهم نیست و با سنجیدن موارد دیگه و به یقین رسیدن خودتون میتونید از ایشون درخواست کنید..... من به نظرم اینطوری گذاشتم که اول درخواست بدهم ببینم اصلا ایشون قصد ازدواج دارند یا اصلا به من حسی داره یا اصلا جزو کسانی است که کسی که ازش کوچکتر باشه فکر نکنه بعد اگر جواب بین مثبت ومنفی بود برم سراغ اشنایی بیشتر با طرز تفکر وعقاید خصوصی وخانوادهاش.. 4 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ ه ایشون سی سالشه و همونطور که میدونی بخشی از سن جوانی شو گذرونده این هیچ عیبی نیست و اون هم حق زندگی داره و به هر صورت قسمت نبوده که تا الان ازدواج کنه :w58: چرا مثل مادر بزرگها حرف میزنید!!!!! بخشی از جوونیشون چیه!!!!!! ممکنه گزینه مناسبی برای ایشون باشن!!!! 6 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ :w58: چرا مثل مادر بزرگها حرف میزنید!!!!! بخشی از جوونیشون چیه!!!!!! ممکنه گزینه مناسبی برای ایشون باشن!!!! گزینه ی مناسب که یه کلمه نیست که فقط اون رو به کار ببریم یه سری از پارامترها دور هم جمع میشن و با این کلمه نشانه گذاری میشن من نگفتم که به خاطر سن اون خانوم گزینه ی مناسبی نخواهد بود من فقط دو تا هشدار دادم .. از طرفی ازدواج کردن با یه پسر با سن پایین تر برای اون خانوم هم میتونه عوارضی داشته باشه اما همه ی اینا رو من قطعی نگفتم .. فقط پررنگ کردم که دیده بشه --------------- بعدشم من عین مامان بزرگا حرف نزدم .. عین پدربزرگا حرف زدم چون سنم زیاده به عبارتی پیر مردم 8 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ گزینه ی مناسب که یه کلمه نیست که فقط اون رو به کار ببریم یه سری از پارامترها دور هم جمع میشن و با این کلمه نشانه گذاری میشن من نگفتم که به خاطر سن اون خانوم گزینه ی مناسبی نخواهد بود من فقط دو تا هشدار دادم .. از طرفی ازدواج کردن با یه پسر با سن پایین تر برای اون خانوم هم میتونه عوارضی داشته باشه اما همه ی اینا رو من قطعی نگفتم .. فقط پررنگ کردم که دیده بشه --------------- بعدشم من عین مامان بزرگا حرف نزدم .. عین پدربزرگا حرف زدم چون سنم زیاده به عبارتی پیر مردم پدر بزرگ!دی میدونم منظورتون چیه ولی ممکنه این خانم فقط سنشون سی باشه...همونطور که گفتند ژر جنب و جوش هستند و انرژی زیادی دارند و اینکه یه خانم 20 ساله ممکنه انرژی ایشون رو نداشته باشه....اینکه احساسی برخورد کنند اصلا درست نیست و فکر میکنم نباید ایشون رو سر در گم کرد...ممکنه به یه جایی از زندگی برسند که فکر کنند فقط با این خانم میتونند خوشبخت بشن!!! از نظر اون خانم هم همینطور 7 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ درود.... به نظرم اول از همه اعتماد به نفس داشته باشید و مستاصل نباشید که بدترین ضربه رو میخورید.... بعد در مورد خانم مورد علاقتون اول ببینید چرا توی یه شهر دیگه کار میکنه؟حتما بررسی کنید. به فاصله سنی توجه کنید...اقایون زیادی رو دیده ام که بعد ازدواج گفته اند خیلی بهتره که خانومشون سن کمتری داشت...متاسفانه اقایون زود شور اولیه از سرشون میفته...خانمها هم گاهی اینطورند بعدشم نباید برای مثلا اضافه وزن ،خود رو دست کم بگیرید !!!! آدم باید همیشه آیده ال رو بخواد.... البته وقتی فکر میکنه عاشق شده دیگه حرف و شعار براش معنی نداره اما بعد ممکنه شرایطی پیش بیاد که 100% پشیمون بشه یا ضربه روحی بدی بخوره... بهتره با خانواده خودتون حتما مشورت بکنید...بهترین مشاوران خانواده شما هستند....اگه خواهر جوان دارید حتما نظرشو بخواهید 7 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ اخی۰۰۰۰چه صادقانه حرف زدی۰۰۰دلم نیومد چیزی نگم! به نظر من تو سن شما دیگه ۲ سال تفاوت سنی مشکل محسوب نمیشه۰۰۰ یعنی به نظرم اصلا به تفاوت سنی تون فکر نکن۰۰۰ بیشتر به اخلاق و منش طرفت توجه کن که به قول دوستمون اهل این هست که پس فردا به بچه بودن متهمت کنه!! به هر حال اولین قدم پیشنهاد شماست۰۰۰ بدون ترس، با شهامت، برو بهش بگو۰۰۰ اینکه گفتی الان بهش بگی بعد تعطیلات باهاش کار مهمی داری خوب بود، به این فکر نکن که بهت احساسی داره یا نه، مهم آینه که قبول کنه با هم بیشتر آشنا بشید۰۰۰ موفق باشی:) 8 لینک به دیدگاه
tar$ 1162 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ 2سال سن اختلاف دارینا! بهش فکر کردی؟ بعدم اینکه خواسگاری کن خودتو راحت کن لینک به دیدگاه
qpnuir 138 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ 2سال سن اختلاف دارینا! بهش فکر کردی؟بعدم اینکه خواسگاری کن خودتو راحت کن چطور؟ لینک به دیدگاه
zipaton 231 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ هم شما آشق هستید هم اون خانم ....شک نکنید که اون به شما فکر می کنه و بی صبرانه منتظر پیشنهاد ازدواج از سوی شماست... 2 سال تفاوت سنی فاحشی نیست که بخاد اتفاق خاصی بیفته اما قبلش با همکارای خانوم دیگه که تو اتاق تون هست یکی ش که مورد اعتما تون هست درباه گذشته و حال این خانم حسابی تحقیق کنید و از خلاقیات و روحیات و تیپ شخصیتیش اطلاع پیدا کنیذ بعد پیشنهاد بدید این حرفا که من ازدواج نکردم چون سخت گیر بودم همش سیاست بازی است اگر اینو نگه چه بگه.... فقط اعتماد به نفس ت زیر صفر اخوی...اگر این طوری باشه یه زن ذلیل تمام عیار میشی 4 لینک به دیدگاه
qpnuir 138 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ هم شما آشق هستید هم اون خانم ....شک نکنید که اون به شما فکر می کنه و بی صبرانه منتظر پیشنهاد ازدواج از سوی شماست... 2 سال تفاوت سنی فاحشی نیست که بخاد اتفاق خاصی بیفته اما قبلش با همکارای خانوم دیگه که تو اتاق تون هست یکی ش که مورد اعتما تون هست درباه گذشته و حال این خانم حسابی تحقیق کنید و از خلاقیات و روحیات و تیپ شخصیتیش اطلاع پیدا کنیذ بعد پیشنهاد بدید این حرفا که من ازدواج نکردم چون سخت گیر بودم همش سیاست بازی است اگر اینو نگه چه بگه.... فقط اعتماد به نفس ت زیر صفر اخوی...اگر این طوری باشه یه زن ذلیل تمام عیار میشی چطوری فهمیدید که ایشون هم عاشق است؟ 1 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ خوش به حال شما پسرا از کسی که خوشتون بیاد حداقل میتونید بهش یه جوری بگید و حتی ازش خواستگاری کنید ما دخترا چی که کسی رو دوست داریم ولی ... :5c6ipag2mnshmsf5ju3 5 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ می تونم یه سوال بپرسم؟؟؟ شما سنشونو از کجا فهمیدید؟؟؟ یعنی کی بهتون گفته که ایشون 30 سالشونه ؟؟؟ 1 لینک به دیدگاه
qpnuir 138 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ می تونم یه سوال بپرسم؟؟؟ شما سنشونو از کجا فهمیدید؟؟؟ یعنی کی بهتون گفته که ایشون 30 سالشونه ؟؟؟ خوب قسمت کامپیوتر هستم واطلاعات پرسنلی واتوماسیون دست ماست دیگه 1 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ به نظر منم سن فقط یه عدده و زیاد مهم نیست. هرچه زودتر ذهنتو ازین موضوع ازاد کنی خیلی بهتره پس شجاع باش،یه نفس عمیق بکش و با اعتماد به نفس برو بهش همه چیو بگو.اگرم نمیتونی رودررو بهش بگی میتونی براش بنویسی :yes: موفق باشی:icon_pf (44): 4 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ ببین به نظر من الان باید ببینی واقعاً دوستش داری یا داری از سر احساست تصمیم میگیری ؟!!! خیلی باید به این نکته دقت کنی ... که خدای نکرده بعدها پشیمون نشی .... تفاوت سنی دو سال هم فکر نمیکنم زیاد باشه من توی فامیلمون یکی هست که زنش 6 سال از خودش بزرگتره و تا حالا مشکلی نداشتن ... البته در همچین مواقعی باید مرد پخته تر از زن باشه ... هم از لحاظ فکری و ... من میفهمم عاشقی بد دردیه به خصوص وقتی که نتونی بهش بگی ... خوش به حال شما پسرا .... 3 لینک به دیدگاه
qpnuir 138 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ به نظر منم سن فقط یه عدده و زیاد مهم نیست. هرچه زودتر ذهنتو ازین موضوع ازاد کنی خیلی بهتره پس شجاع باش،یه نفس عمیق بکش و با اعتماد به نفس برو بهش همه چیو بگو.اگرم نمیتونی رودررو بهش بگی میتونی براش بنویسی :yes:موفق باشی:icon_pf (44): نوشتن که به نظرم خیلی بده نشان میده که جرات نداری وخیلی بده ببین به نظر من الان باید ببینی واقعاً دوستش داری یا داری از سر احساست تصمیم میگیری ؟!!! خیلی باید به این نکته دقت کنی ... که خدای نکرده بعدها پشیمون نشی .... تفاوت سنی دو سال هم فکر نمیکنم زیاد باشه من توی فامیلمون یکی هست که زنش 6 سال از خودش بزرگتره و تا حالا مشکلی نداشتن ... البته در همچین مواقعی باید مرد پخته تر از زن باشه ... هم از لحاظ فکری و ... من میفهمم عاشقی بد دردیه به خصوص وقتی که نتونی بهش بگی ... خوش به حال شما پسرا .... خوب من تو اینجور مسائل نبودم ولی یک حسی نسبت بهش دارم وجدیدا هرکی درموردش اگر بد بگه یکجوری میشوم راههای نشان دادن دوست داشتن چیه؟ 3 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۱ ببین باید ببینی این حس دوست داشتنه از کجا نشئت گرفته ببین از کجا داری دستور میگییری از عقلت یا از قلبت ؟؟؟ ببین کدوم حس بهت راه درستو نشون میده ... راههای نشان دادن دوست داشتن یکیش اینه که هر چی زمان میگذره بازم همون حس قبلی رو بهش داره و شاید اون احساس دوست داشتنه بیشتر هم بشه .. به قول خودتون شاید زمان بتونه همه چیزو ثابت کنه . فقط تصمیمی نگیر که بعد پشیمون بشی ... همین 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده