رفتن به مطلب

امشب


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 3.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ديشب بابام از سفر برگشت...

ساعت 4 صب با صداي سرفه هاش از خواب پريدم!!خيلي بد بود!خيلي:sad0:...نامنظم و منقطع نفس مي كشيد!:sad0:نفسش به زور بالا ميومد!...فكرشو بكن انقدر ناگهاني بود كه من كه اتاقم چسبيده به اتاق مامانم اينا نفهميدم خودمو چطور رسوندم بهش!چشام هنوز باز نشده بود،فكر كنم تو اون لحظه قلبم داشت بالاي 200 تا مي زد:4564:!گوشه اتاق كز كرده بودم و مامانمو نگاه مي كردم كه سعي مي كرد پشت بابابمو ماساژ بده تا بهتر نفش بكشه:4564:.تنها كاري كه كردم اين بود كه براش يه ليوان اب بيارم بخوره!خيلي بده يه پرستار تو خونتون باشه اما دقيقا شبي مثل ديشب كه به وجودش احتياج هست خونه نباشه!

حتي فكر نبودنت اشكمو درمياره باباجونم:sad0:...اميدوارم امشب ديگه اينجوري نشي بابا خوبم:sad0:

خدايا مامان بابامو حفظ كن!من بدون اونا ميميرم...:4564:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

اوضاع کلاً خوب نیست.

چند شبِ که اینجوریه.

لعنتی زمان میخواد تا تکلیف روشن شه. میترسم بعد از مشخص شدنِ تکلیف اوضاع به ضررم تموم شه. یعنی هیچ تضمینی وجود نداره که تا سرماه صبر کنم بعدم اوضاع خوب پیش بره.

دوباره بلاتکلیفی!

یعنی اگه یه چیز بتونه منو از پا در بیاره اونم همین بلاتکلیفیه.

هوفففففففففف.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امشب تصمیم داشتم یه فیلم ببینم و ندیدم. دارم از گشنگی میمیرم و به قولی جیگرم خار زده از گشنگی ولی حس پاشدن ندارم کم کم دارم چشم درد میگیرم. نمیدونم چه از جون اینترنت میخوام امشب.

یه مدت تصمیم داشتم افسار اراده و اختیارم رو بدم به بخش ارادی مغزم ولی قسمت غیرارادی قوی تر از این حرفاست گویا... (این بخش های ارادی و غیرارادی مغز تخیلیه، یکی نیاد ازم جواب علمی بخواد :دی)

  • Like 4
لینک به دیدگاه

امشب هم مثل شبای دیگه. برزخ!!!

کلاً فکر کنم من مشکل دارم. آخه همیشه از زندگیم ناراضی ام! هیچ چیز خوشحالم نمیکنه. اصلاً بی تفاوتا

  • Like 3
لینک به دیدگاه

امروز تولد خواهرم بود......امشب به نظرم خیلی بده حسه بدیه آدم سنش هی بالا و بالاتر میره .کلی گریه کردم دلم گرفته بود:4564:

 

کاش همه چیز تموم بشه ......:sigh:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...