eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ امشب پایان روزای بیهودست از فردا دوباره فعالیت مفید 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ امروز خیلی خوش گذشت.با 70 نفر از فامیلا جمع شده بودیم دور هم. :hapydancsmil: چه قدر بازی کردیم :hapydancsmil: خیلی خسته ام ... شدیدا خوابم می یاد 10 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ امشب پایان دوران لباس شخصی پوشیدنه وای که چه زود تموم شد از فردا باز باید لباس آشخوری بپوشم 10 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ روز معمولی رو به بیخودی بود! 7 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ واقعا سختمه که فردا برم سر کار! انگار دیروز بود که تازه میخواست تعطیلات شروع شه و من ناراحت بودم از اینکه نمیرم سر کار !!!!! معلوم نیست چم شده .. باورم نمیشه اینقدر تنبل شدم!!! 5 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ امشب شب خوبی بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووودددددد :hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil::hapydancsmil: فردام خدا بزرگه 5 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ امشب دلم هوای میخونه داره عجب قرتی ای شده لامصصب 5 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ امشب یادی از کاربران فراموش شده در ذهنم کردم. زدم روی فهرست کاربران انجمن. افرادی که خیلی وقت بود ازشون خبری نداشتم. یا کسانیکه به خاطر دلخوری ها ماه ها بود همدیگه را ندیده بودیم و از روی پست های من پرش میکردند. براشون پیام گذاشتم شاید روزی برگشتند و دیدند. ندیدند هم مهم نیست. مهم این بود که من به یادشون بودم. 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ امشب فهمیدم برای اونی که براش ارزش قائل ام من براش چقدر ارزش دارم...! 5 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ امروزم بخاطر یک نه ای که نگفتم به باد رفت الان میگم که تمرینی بشه برای بعد نه ... نه .. نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 2 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۱ امشب خواستم به رسم همه دیدارهایی که با دوستان از نزدیک داشتیم، چند خطی یادگاری بنویسم و شوخی های کوچکی داشته باشم. اما احساس میکنم، هر فیلمی را دیگر نباید در هر سینمایی اکران کرد. کلا بهتر است در سینماها و نمایشنامه ها تخته شود.:icon_razz: 8 لینک به دیدگاه
just work 12354 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۱ امشب خوشحالم چون توی یه روز قسمت زیادی از پروژه فوق لیسانسمو انجام دادم ... 6 لینک به دیدگاه
Cannibal 3348 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۱ باز امشب در اوووووووج آسمانم.(خدا کنه نخوره به پر و بالم) 3 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ امشب بیش از 2 هفته است میرم بخوابم صبح ساعت 4 بیدار میشم برم یونی :icon_pf (34): 9 لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ چقد زندگي خوبه اين روزا با همه مصائبش..! :hapydancsmil: 5 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ انقدر کلافم انقدر بیحوصلم دلیلش رو هم میدونم ها ولی چون اینجا خانواده رد میشه نمیگم 6 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ امروز از ظهر تا عصر به باشگاه مهندسان وصل شدم لحظاتی و به تاریخچه نوشته هایم رجوع کردم. متاسفانه چیزهایی رو فهمیدم که ای کاش هیچ وقت نمیفهمیدم. خواستم شب بیام اسامی یک عده رو توی انجمن بیارم و ........ نزدیک 1.5 ساعت پیاده روی کردم و با خودم فکر کردم چه کنم. تنها به این نتیجه رسیدم: امشب برای همیشه بیخیال گذشته بشم،بیخیال همه اون آدم هایی که در نقاب دوستان صمیمی، کمر من رو شکستند. عطای همشون رو به لقایشون میبخشم و فقط به حرمت دوستی دور به روی اونها نمیارم، اما کلا از حافظه تصویری و شنیداری پاک پاک............... در پناه حق. 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ امروز روز خوبی بود.بهار رو دوست دارم.دیدن شکوفه های قشنگش توی مسیری که میرم بیرون خیلی بهم انرژی میده. امشب داداشم زنگ زد.کاملا مشخص بود دلش تنگ شده برامون. 7 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۱ دیروز 225 هزار تومن از غیب رسید و یه جور عیدی بود که انتظارشو نداشتم از یه عزیزی بهم داده شد منم تصمیم گرفتم همه پولو چیزهای یادگاری بگیرم که بمونه و خرج قسط و خرید روزانه منزل و چیزای دیگه نکنم با خانواده رفتیم بیرون یه قاب خیلی قشنگ خریدیم و بچه م هم یه کره جغرافی خرید بعد من یه حوله برای خودم خریدم و بعد به یه کتابفروشی رفتیم که کتابهای کودک داره این کتاب فروش عاشق کارشه اون تموم کتابهای کودک رو که میاره کامل میخونه و تمام نویسنده هاشونم میشناسه تیپ خیلی باحالی داره و کلی راجع به روانشناسی کودک مطالعه کرده واقعا از دیدارش سیر نمیشم هر وقت میبینمش خیلی دوستش دارم به من هم دوتا کتاب معرفی کرده که بخونم و من یکیشو خریدم و دیگریش رو هم میخرم تا ایشالا بخونم یکی کتاب دنیای صوفی که بصورت رمان به تاریخ فلسفه میپردازه و دیگری کتاب اعترافات ژان ژاک روسو من امشب برای بچه ام 65 تا کتاب کودک خریدم که واقعا عالی بودن تقریبا تمام کتابهای کودک که جایزه های بین المللی بردن و یا خیلی پراستقبال هستند و اینا اضافه شدن به کتاب خونه کوچوی دخترم امشب وقتی داشتم قصه ماهی سیاه کوچولو رو براش میخوندم اونجایی که ماهی سیاه کوچولو رسید به خرچنگ و داشت باهاش حرف میزد دیدم بچه ام خوابش برد و باقی قصه برای فردا شب میمونه اون کتاب فروش امشب داشت یه حرفی به یکی از مشتریاش میزد و من هیچوقت این حرفش یادم نمیره اون گفت که "سعی کنید نیازهای کودک رو بشناسید و برطرف کنید نه فقط خواسته های کودک رو انجام بدید" 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده