*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی در مکتب حقایق پیش ادیب عشق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی خواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کرد انگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی گر نور عشق حق بدل و جانت اوفتاد بالله کز افتاب فلک خوبتر شوی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ می نویسم مینویسم از تو تا جسم کاغذ من جان دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت مینوسم همه ی هق هق تنهایی را تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی به حریم خلوت عشق تو تنها برسی می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد مینویسم همه ی با تو نبودن ها را تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی تا مرا باز به دیدار خود من ببری می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستند می گریزم از شب می گریزم از عشق و تو ای پاک ترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم... 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ گر تن شود از هجر تو بیمار ،چه باید از دوری رویت شود این کار،چه باید غم پرشده در سینه غم دیده ام امشب گر غم کُنَدم خسته و تب دار ،چه باید بیچاره دلم سرخوش برروی شما بود این دلخوشی هم رفته ز دیدار،چه باید گفتی که بهار آید و گلخنده زنی باز گر عمر من آید به سر ای یار، چه باید با وعده نگردد دل ِغم دیده ما شاد شادی نرسد از تو گر این بار، چه باید با یاد رُخت دلخوشم ای دوست مدد کن گر گلبن عشق تو شود خار، چه باید..... 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن.... 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام آدم ترین آدم منم از سمت تو روییده ام ای اتفاق خوب من ! لیلا ترین مجنون عشق ! وامق ترین عذرا منم عطر تو را بوییده ام فرهاد شیرینت منم در بیستون حادثه ای خسرو آیینه ها ! من با تو خود را دیده ام ارزانی آهوی تو این دشت بی پروای من بارانی چشم توأم با تو فقط باریده ام یک لحظه یک آن یک نفس بر من بریز آیینه را از آسمان بکر تو صدها ترانه چیده ام خاتون تنهای دلم ! آغاز ناب هر غزل ! حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم این شعر تا ابد با تو خواهد زیست حتی وقتی که من دیگر نباشم! یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند عاشقانت تو را ترک می کنند اما شعر عاشقانه همیشه با تو خواهد بود پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم! شعری از اعماق جان که مرا به یاد تو آورد . . . شعری که همیشه با تو بماند 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ یک سبد پر ز ستاره با ماست روی یك سفره احساس كه بین من و تو پیداست قلب من سخت اسیر احساس عشق تو قطره اشكی ست كه از گوشه چشمت پیداست روح تو یك گل سرخ تنهاست حس من چون یك موج در تب و تاب دریاست دستم از دوری دستت تنهاست چشم تو رنگ قشنگی ست كه در برگ درختان پیداست 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ حافظ هر آن كه عشق نورزيد و وصل خواست احرام طوف كعبه ء دل بى وضو ببست 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ گداى كوى تو از هشت خلد مستغنى است اسير عشق تو از هر دو عالم آزادست 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ الا يا ايها الساقى ادر كاسا و ناولها كه عشق آسان نموداول ولى افتاد مشكلها 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ لهجه عشق گرفته ام بس که با تو زیسته ام. مرا در آغوش بگیر دلم یک بغل خاطره می خواهد .... 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ برق عشق از خرقه پشمينه پوشى سوخت سوخت جور شاه كامران گر بر گدائى رفت رفت 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ در راه عشق مرحله قرب و بعد نيست مى بينمت عيان و دعا مى فرستمت 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ اى آن كه به تقرير و بيان دم زنى از عشق ما با تو نداريم سخن خير و سلامت 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ وقتی بوی عشق سرمستم می كند و یادت از یادم می برد نامم را. وقتی شرم نگاهت گونه ام را سرخ می كند و تنم را داغ . وقتی گم می شوم در عشق و پرش های نبضم به چشم می آید حس می كنم غرق شدن هم چیز بدی نیست. 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ پيرانه سرم عشق جوانى به سر افتاد وان راز كه در دل بنهفتم به در افتاد 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد كز كجا سر غمش در دهن عام افتاد 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ و چشمانت راز آتش است، و عشقت پیروزیِ آدمیست، و آغوشت اندک جایی برای زیستن، اندک جایی برای مردن. مرگم باد اگر دمی کوتاه آیم از تکرارِ این پیش پا افتاده ترین سخن که : "دوستت دارم" 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ به رغم مدعيانى كه منع عشق كنند جمال چهره ء تو حجت موجه ماست 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده