رفتن به مطلب

مشاعره ی موضوعی


*lotus*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

عشق طرح ساده لبخند ماست

معنی لبخند ما پیوند ماست

عشق را با دست های مهربان

هر که قسمت می کند مانند ماست

عشق یعنی اینکه ما باور کنیم

یک دل دیگر ارادتمند ماست

دوستی همسایه نزدیک ماست

مهربانی نیز خویشاوند ماست

شرح مبسوط زیان و سود عشق

چشم غمگین و دل خرسند ماست

گر چه ما خود را نصیحت می کنیم

عشق اما بی خیال پند ماست

دست خوبت را به دست من بده

دست های ما پل پیوند ماست

در همه قاموس های معتبر

عشق تنها واژه پسوند ماست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

شد باغ دشنه ، سينه ، از دست اعتمادم

عاشق شدن به دستت ، آخر به باد دادم

 

از روز آشنايي ، از صبح ِ تلخ ِ عشقت

آرامشم به هم خورد ، با دست ِ اعتمادم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بس كه غم خوردم، ببين از زندگي سيرم زنده ام گرچه ، ولي هر لحظه مي ميرم

با من از دنياي بعد از مرگ ، كم تر گوي چون كه در كار ِ همين دنياي خود، گيرم

من جوان بودم ، ولي از شدت اندوه اين زمان در نيمه راه زندگي پيرم

آسمان ، اي آسمان ! يك روز خواهي ديد انتقامم را به سختي از تو مي گيرم

خال كوبي كرده بود از عشق ، بيتي را مرد معتادي كه زد بر جان و دل، تيرم :

" آن قدَر از زندگي دلتنگ و دلگيرم كه روز مرگ خود را جشن مي گيرم ".

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟

دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟

آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟

تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم

شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟

هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز

از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟

گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم

روح تو ، هم – سایه دریاست می دانی؟

دوستت دارم!» - همین ! – این راز پنهانی

از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟

عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من

عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گل ريخت بر سر باغ ، چشم بهار، روشن !

بازار لاله شد داغ ، چشم بهار، روشن!

باران پاك باريد بر ياس و ياسمن ها

سرسبز و تازه شد باغ ، چشم بهار، روشن !

وقتي نسيم آمد ، رقصيد دختر گل

شد حكم عشق ابلاغ ، چشم بهار ، روشن !

هر هفت كرده خود را رنگين كمان زيبا

بفرست بوسه اي داغ ، چشم بهار ، روشن!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به جرم آن که پری یافتم ازین هستی

فلک ، مرا قفسی داد و حسرت ِمستی

 

مکن تو ای گل ساده ، به جوش ِباده ، جفا

که اعتماد نشاید به داده ی هستی

 

مگر که شعر من ، آیینه ات نبود ، چرا

مرا شکستی و رفتی ، به غیر پیوستی ؟

 

اگر که بوسه زدم بر خطت ، خطایی رفت

که بوسه شد عشق و عهد خویش ، بگسستی

 

به سرخی ِ گل ِ آن گونه های ناز، قسم !

دلی نبود ازین عاشقان که نشکستی

  • Like 3
لینک به دیدگاه

وعشق تنها عشق

ترا به گرمی یک سیب می کند مأنوس ...

 

وعشق تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها بُرد ...

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چه شد که شبنم خون باز بر چمن بنشست ؟

بنفشه ، غم زده درسوگ یاسمن بنشست ؟

 

به گاه ِ صبح ، شقایق ، شراب خون نوشید

بهار ِ خسته دراندوه ِ سوختن بنشست

 

دوباره بلبل ِ عاشق ، سرود ِ غم سرداد

غبار ِ غم به رخ ِ پاک ِ نسترن بنشست

 

نسیم ، همره ِ خود ، بوی عشق بازآورد

به بوی عشق ، به خون ، یاس ِ سیم تن بنشست

 

هزار سرو ِ برومند ِ ما به خاک افتاد

فضای جنگل ِ خاموش ، درمحن بنشست

 

سپهر ِ آبی ِ این خاک ، رنگ ِ خون بگرفت

دلم به داغ ِ شهید ِ ره ِ وطن بنشست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...