lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۰ کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده: آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟ پـَـــ نــه پـَـــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام 14 لینک به دیدگاه
lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۰ از دستشویی با یه سوسکه مرده اودم بیرون ..میگه تو دستشویی بود کشتیش..پـَـــ نــه پـَـــ بردم جیششو کرد حالا ببر بخوابونش.. 13 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ دختره داره غرق ميشه ميگم دستتو بده به من ميگه مي خواي نجاتم بدي؟! پَـــ نَ پـَـــ ميخوام واست لاک بزنم! 13 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ با موهای ژولیده و بلند رفتم نشستم رو صندلی آرایشگاه، آرایشگره میپرسه میخوای کوتاه کنی؟ گفتم پـــ نه پــــ !!! اومدم کود بدی بهشون.... رشدشون نا منظم شده! 10 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم.میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور ! 8 لینک به دیدگاه
Bahareh.S 3068 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ دیشب شب اول قبرم بود، نشسته بودم بالای سر جنازم، يكدفعه دیدم دو نفراومدن تو قبرم! با ترس گفتم: شما نکیر و منکرین!!!؟ دو نفري با هم جواب دادن: پـَـَـ نــه پـَـَــ ، کامران و هومن هستیم، اومدیم بهت بگیم تو خودت نمره بیستی . . . . !!!!!؟ 15 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ سوار بی آرتی پارک به ونک بودم با راننده اتوبوس گرم گرفته بودم رسیدم به ایستگاه مورد نظرم. یه 200 تومنی دادم به راننده گفتم یه نفر برگشت گفت پ ن پ می خوای قسمت خانوما رو هم حساب کن! مردم از خنده! خیلی راننده جالبی بود. 16 لینک به دیدگاه
somaye.stormy 355 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ رفته بودم حموم...مامانم اومده میگه حمومی؟! گفتم پ ن پ صدای منو از رادیویه بی بی سی میشنوی ...اینجام لندنه...! مامانم گفت خواستم بگم مهمون داریم بچه هاشونو میفرستم برن با کامپیوترت بازی کنن... احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم و حولتم از پشت در برمیدارم تا یاد بگیری چطوری جوابه مامانتو بدی...! 9 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ امروز توی مدرسه داشتم تکالیف شاگردامو می دیدم. یکی از بچه ها طبق معمول ننوشته بود. عصبانی شدم گفتم شایان بازم که ننوشتی! حتما بازم می خوای بهونه الکی بیاری!.. بچه پررو یکدفعه گفت: پـَـَـ نــه پـَـَــــ الان برات گواهی پزشک در میارم! :zadan: 12 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ قورمه سبزی آوردن رومیز میگه قورمه سبزیه؟؟؟؟ پـَـ نـَـ پـَـ کوکوسبزیه آبشو زیاد کردن 5 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ آخه تو آدمی ؟ !! پـَـَـ نــه پـَـَـــ تو آدمی !!! قسمتی از مکالمات آدم و حوا 11 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم پـَـَـ نــه پـَـَــ خسته نیستم تو جلسه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم 9 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ زنگ زدم میگم مامان برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام منو گرفتن... میگه خاک تو سرم ارشاد؟ میگم پـــــــ نــــ پـــــ مرکز نخبگان ایران 12 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ یک ساعت تو تاکسی دارم عرق میریزم و خودمو باد میزنم .راننده تاکسیه میگه گرمه؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ هوا خوبه دارم واسه رقص کردی یار جمع میکنم 8 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۰ زنگ خونمون رو زدن، خواهر کوچیکم 7 سالشه، آیفون رو برداشته می گه : بــــــــــــــله ... (عاشق این بله گفتناش پشت گوشی ام) بعد دَرُ رو زده. میگم: کی بود؟ مامان بود؟ میگه: پ ن پ بابا بود! بابا که با ریموت میاد تو پارکینگ دیگه، زنگ نمیزنه که. تاثیرگذاری پـ نـ پـ روی بچه هفت ساله رو داری توروخدا 13 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۰ میگم امتحان ساعت چنده میگه ساعت 8 تا 10 میگم 8 صبح ؟ میگه پ نه پ 8 تا 10 شب بعد امتحان میریم سینما یه حالی میکنیم ! 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۰ یارو واسه سرشماری اومده میپرسه: توی خونه اینترنت دارین؟ میگم بله! ... بعد دوباره میپرسه: توی خونه کامپیوتر هم دارین؟ پَ نه پَ با جاروبرقی میریم توی اینترنت! پارتي بوديم ... ملت اون وسط داشتن دستارو تکون ميدادن و ميرقصيدن ... رفيقم ميگه دارن ميرقصن!؟ پَـــ نَ پَــــ اينجا گير افتادن! دارن براي هليکوپتر امداد دست تکون ميدن تا نجاتشون بده رفتيم واسه عروسي باغ اجاره کنيم ... يارو ميگه جاي امن ميخاي ؟ پَـــ نَ پَـــ يه باغ بده تجاوز خورش خوب باشه مهمونا روش حساب کردن ! بابام با چکش به جاي ميخ زده به دستم از درد دو متر رفتم آسمون اومدم پايين ... تازه ميپرسه خورد به دستت؟ پَـــ نَ پَـــ ياد گل خداداد عزيزي به استراليا افتادم، ديگه نتونستم خودمو کنترل کنم، عجب گلي بود عجب گلي يارو با موتور زده بهم ....خوردم زمين سرم شکسته داره خون مياد اومده ميگه سرت داره خون مياد؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ من خودنويسم جوهرم پس داده تو خيابون با دوستم داشتم راه مي رفتم، يارو موتوريه گوشيمو از دستم قاپيد دوستم گفت گوشيتو دزديد؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سيستم عاملشو آپديت کنه فردا مياره به داداشم ميگم سر رات داري مياي يه ليوان ابم بيار بهم ميگه تشنته ميگم:پـَـَـ نَ پـَـَـــ من آن گلبرگ مغرورم که مي ميرم ز بي آبي ولي با منت و خواري پي شبنم نمي گردم رفتم مرغ فروشي به فروشنده ميگم بال دارين، ميگه بال مرغ؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپيما، چندتا کوچه پايين تر سقوط کرديم ميخوام درستش کنم دختره داره غرق ميشه ميگم دستتو بده به من ميگه مي خواي نجاتم بدي؟! پَـــ نَ پـَـــ ميخوام واست لاک بزنم! زنگ زدم عکاسي نوبت بگيرم واسه عکس گرفتن ، دختره گوشي رو برداشته ، ميگم ببخشيد خانم امروز وقت خالي کي داريد ؟ ميگه واسه عکس گرفتن ؟ پَـــ نَ پَـــ واسه اينکه با خونواده خدمت برسيم !!! بعد ميخنده ميگه 6 وقت داريم . بهش ميگم قبل از 6 هم کسي نوبت داره ؟ ميگه پَـــ نَ پَــــ امروز رو کلا واسه شوهر آيندم خالي کردم . به بابام ميگم تلويزيونو بزن کانال دو ... ميگه روشنش کنم ؟ پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو ... من هُل ميدم روشن شه .... دارم به خواهر زادم ديکته ميگم ... رسيده آخر خط ميگه دايي برم سر خط ؟! پَ نـــ پَ بقيشو رو فرش بنويس ! کمی زود بود، ولی...دعایت گرفت مادر بزرگ !...پیر شدم... !! 16 لینک به دیدگاه
Bahareh.S 3068 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۰ از فیس بوک اومدم بیرون کامپیوترو خاموش کردم خواهرم میگه: خسته شدی از فیس بوک اومدی بیرون ؟ منم گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ بهم گفتن یه 5 دیقه برو بیرون میخوایم کفشو تی بکشیم 7 لینک به دیدگاه
Bahareh.S 3068 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۰ جمله ی بدون "پـَـ نـَـ پـَـ" مثل صبحونه بدون چایی میمونه !! که اگه استفاده نکنی اون روز سردرد میگیری:ws28: 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده