*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ قدیما چشم میذاشتیم تا بعدش بریم تو تاریکی عشق کودکیمون را پیدا کنیم، الان چشم میذاریم تا نبینیم عشق بزرگیمون با کی تو تاریکی قایم میشه 21 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ شهری در دل یک شعر پنهان است و شعرها در دل شهر. به افق یک شهر که نگاه میکنی آن را تنها از پشت خطوط هندسی بام ساختمانها میبینی. باغها و پارکهای آن همه سانت به سانت اندازه گرفته شده و تاثیر این همه زاویه و خط شکسته و موازی و منقطع، انسان شاعر و مشاهدگر را از فکر خم کمر ساقی و انحنای زلف کجش به آنجایی پرتاب میکند که منشیزاده را در تعریف عشق به اینجا: …. عشق وحشی ست و وحشیتر از آن عشق است ما دو خط بودیم همیشه موازی همیشه موازی در حالی که نمی دانستیم خط دایره یی ست به شعاع بی نهایت ... 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ داغ دل تازه کردن.... بعضی ها اسموشون رو میزارن نمک به زخم پاشیدن.... عده ای می گن....روشن کردن شعله ی زیر خاکستر.... حالا اینکه می شه اینارو مترادف دونست... سرش بحث ندارم.... می خوام بدونم چی گیرش میاد آدمک که این کار رو می کنه..... کدوم کار؟؟؟....گفتم دیگه.... داغ دل تازه کردن....... اینکه بیایی.... نیشتر بزنی.... به زخمی که خودت باعث و بانیش بودی.... این عده که دیگه به رسم مالوف.... آخره نامردان...... بعضی ها هم خاله زنکن....لق لقه زبونشونه نیش زدنه.....زیرو رو کردن خاطرات..... هدفشون چیه؟؟....واقعا لذت داره؟؟.....یعنی می خوام دونم واسشون شیرینه؟؟؟...... شایدم نمی دونن؟؟؟.....شاید.... نمی دونم....همیشه در این مواقع...در این لحظه ها که می بینیم چشمای طرف مورد حمله ی این آدمک هارو... به جز غم و عصبانیتو....یک سری صف واژه هایی با حسه بد نمی بینم... . . . گاهی باید دور و برمون رو خالی کنیم از این آدمکا...یا با اولین نونه نیشه زبون...پاشیم فرار کنیم از اونا.... که نشستن..و گوش دادن....مساوی ست با بد شدن حاله دل..... حاله دله همتون خوبه خوب.... 12 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ هیچ اتفاقی ، اتفاقی نیست . . . آسمانم آفتابیست . . . 13 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ اعتراف میکنم... یه روزی... یه جایی... اصن شاید .... چند روز... چند جا.... دل شکستم.... ... و این روزها....مدام دلم ؛میشکند... احساس بدی دااارم....خیلی بد....تا ته قلبم میسوزه.... . . . نمیتونم و نباید گریه کنم... از تکرار تایخ بیزارم... از جبر جغرافیایی بدم میاد... حوصله میگرن ندارم... حوصله...سوال...جواب ندارم... حوصله توجیه ندارم... حوصله هیچی رو ندارم... چرا کنکور ارشد تمومی نداره برای من؟؟ چرا زندگیمم شده یه حلقه که مدام ریپلی میشه؟؟ مهم تر از همه اینااا آخ دلم داره میسوزه...باز هم رخت میشورن... 16 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ همه احساس من تو این سه کلمه خلاصه میشه! سه کلمه که واقعا مستحقشم لعنت به من ! 7 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۰ سخته؛ به مولا هم اعتقاد ندارم بگم: به مولا سخته این فشار روانی خیلی سنگینه خیلی سخت تر از فشار جسمی اینکه مستاصل باشی خیلی ظلمه این بار مسئولیت کس دیگری که رو دوشه خیلی سنگینه این که یه گهی خورده باشی که نه راه پیش داشته باشی نه راه پس دیوانه کنندس کاش فقط خودم بودم میگفتم به درک بکش هرچی بکشی حقته یک آرزویی از خدا داشتم اونم این بود که خدایا مبادا دلی بشکنم؛ خیلی بامرامی، یه جوری پیچوندی قضیه رو که ... اصلا ولش کن دارم با کی حرف میزنم من؟! 9 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ یادش به خیر بچگی هامون بازی که میکردیم، وقتی می بردیم اینو میخوندیم: ما بردیمو ما بردیم، چلو کبابو ما خوردیم!!! 16 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ گاهی درکت نمیکنن که خیلی بده.... گاهی درک نمیکنی چی میگه طرف چرا دری وری میگه!! اون وقت خیلی خیلی بده!! گاهی همون که بگی برو بابا حال داری بهتره... 18 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ شیشه ای می شکند. . . یک نفر می پرسد/ که چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید: شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد. . . باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد شیشه ی پنجره را زود شکست! کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست عابری خنده کنان می آمد. . . تکه ای برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد امشب اما دیدم هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید از خودم می پرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر است؟ دل من سخت شکست ، / هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا . . . 13 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ چند وقت پيش تو يكي از دوره هاي اموزشي نحوه گزارش نويسي و نامه اداري شركت كردم استاد هرچي ميگفت يه اقاي از پشت اون ته كلاس همه اش تاييد ميكرد ميگفت "درست ،درست" و مرتب نكته به نكتهياداشت ميكرد " سينش" هم ميگرفت " س" را خيلي با تشديد تلفظ ميكرد خلاصه وقتي پشتوند هر جمله استاد ميگفت درست، ادم مي موند بخنده يا ساكت باشه تا اينكه اخراي كلاس استاد رفت بالا سرش ببينه اين اقا چرا داره اين همه ياداشت برداري ميكنه نگو تاداشته جدول حل ميكرده ..استاد هم برو خودش نياورد ولي نميتونست جلو خنده ش را بگيره بيچاره سرش را بالا گرفته بود و گوشه سقف و در و ديوار را نگاه ميكرد و زير گلوش را مي خاروند ما كه منفجر شديم . 13 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ همیشه دلم میخواست جای نادون در نمایش عروسکی السون و ولسون بودم. با وجودیکه السون و ولسون مدام قلب منو میشکستن، اما باز هم میرفتم پیششون. 15 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ خواب خوب هیچوقت به اخرش نمیرسه و همیشه وسط خواب باید بپری ولی کابوسها تا لحظه اخر ادامه دارن و از خوابم بیدار نمیشی :banel_smiley_52:عجب چیزی بود نفسم بند اومد 9 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ یاد سادگی و صداقت بچگی بخیر یه مسابقه بود تو تلوزیون به نام مسابقه محله با مسعود روشن پژوه پسر عمم خیلی بزرگتر از من بود و یبار بهم گفت اگه گفتی وقتی یکی میبره چی بهش میگه ؟ گفت میگه : گل گفتی ای گل گفتی مثل یه منگل گفتی ... کلی فکر میکردم که چرا فحش میده خب ! و پسر خالم از خنده روده بر میشد :icon_razz: 13 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ یه سال و اینهمه اتفاق! یه سال و ایینهمه تغییر! کاش میشد به سارای سال قبل خبر بدم که چه سال سختیو درپیش داره؛چقدر باید قوی باشه... یعنی سارای سال بعد الان داره به من فکر میکنه؟ینی قوی تر از منه؟اصلن هست؟! زمان! چه قفس تنگی داری...دلم گرفت:5c6ipag2mnshmsf5ju3 19 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۰ ای صبح شاید یک روز بیایی و ببینی....که من در خیال شب گم شده ام.... از بس که تو را دیدم....و ندیدم از تو سپیدی....خود را به سیاهی زدم..... تا حداقل...گم شوم....و دیده نشوم...نه آنکه لکه باشم بر دامن...که به ذوق بزند.... ای صبح....ای سپیدی..از تو آنقدر تعریف های آنچنانی کردند...که تحریف شدی....که دیگر نیستی آن که بودی.... ولی سیاهی...همچنان سیاهی است....و سیاهی خواهد بود.... . . . این چند خط رو که نوشتم...فک کردم...تنها برداشتی که ازش می شه کرد.... اینکه یکی می خواد بزن به جاده خاکی...یکی که دیگه بریده...می خواد از اون ور بوم بیافته.... ولی گاهی...یک سری تعاریف برعکس می شن....تغییر می کنن...و تو می مونی که چی شد.... و حالا اگه باهاشون آشنا نباشی و ندونی که چی بودن....همین تعاریف جدید می شه ملکه ذهنت.... بعضی هم....کلا صورت مسئله رو پاک می گنن و می گن...سپیدی دیگه نیست.... و می رسن به جایی که به همه چیز بدبین می شن...و باورهاشون می ری توی سیاهی شب.... . . . چقد دیدن این که باورها عوض شده من رو آزار می ده.... اینکه یک سری باور ها اینقد دستمالی شدن که دیگه کسی واسه اون ها ارزش قائل نیست.... و آدم می مونه...که یقه ی کی رو بگیره...خودش..که بیینده بوده و چیزی نگفته.... اونایی که تغییر دادند رندانه.....یا اونهایی که بدون فکر...این تغییرها رو قبول کردن....یا اونایی که بی اطلاع بودن از اول...چشم بسته قبول کردن 13 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ شما ، آقایون محترم درک نمی کنید چقدر دوست داشتنی میشید وقتی تو چشماش زُل میزنید و صادقانه میگید "تو کسی نیستی که دوست داشته باشم" و چقدر نفرت انگیز میشید وقتی زمینُ نگاه میکنید و احمقانه دروغ میگید "عشق من،دوست دارم" ... 15 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ کاش میشد خیلیا رو ندید و خیلی چیزا رو انکار کرد . کاش میتونستی راحت خودتو گول بزنی که نه ! اینطور نیست! منظوری نداشت! کاش عذاب وجدانی نبود که بعدش اذیتت کنه . کم اوردم به خدا . . . * کسی لایک نزنه . . میخوام فکر کنم کسی نخونده. لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ امروز روز دانشجوست... روزتون....روزشون....روزش مبارک.... فقط یه سوال دانشجویان عزیز...چقدر دانش رو جستید؟ چقدر حس دانشجو بودن داشتید؟ چه فرقی بین مدرسه و دانشگاه بود؟ دانشگاه همون مدرسه مختلط؟ دانشگاه همون مهدکودک با آدمهای بلند قد؟ دانشگاه؟محل جولان حراست؟ دانشگاه؟سیگار کشیدن آقا پسرا تو راهروهای باریک پشت یونی و فضای سبز دانشکده؟آرایش دخترها تو سرویس بهداشتی؟ دانشجو؟؟ژست فیلسوف داشتن؟ دانشجو؟؟تو حس و حال ته کلاس و نشستن و آمار همرو داشتن؟ دانشجو؟چرت زدن سر کلاس؟تقلب نوشتن رو دسته های صندلی/؟دانشجو؟شماره تلفنت رو مینویسی رو در کلاس....:icon_pf (34): دانشجو؟حذف اضطراری؟حذف شب امتحان؟حذف به خاطر غیبت؟مشروط؟ دانشجو ؟درس و درس؟ دانشگاه؟انتخاب واحد به صرف اشک درآوردن؟ دانشگااه؟پکیج اختصاصی برای فرار از سربازی؟ دانشگاه؟گذروندن اوقات فراغت؟ دانشجو؟حمله به سفارت انگلیس؟ دانشجو؟بستگی داره کدوم داشگاه باشی تا ایدئولوژیت چی باشه؟ دانشجو؟کوی دانشگاه؟دانشجو....دانشجو...د انشجو.... دانشجو؟بسیج دانشگاه....سهمیه؟؟ دانشجو؟میتینگ های یواشکی؟اخراجهای یواشکی تر؟غیب شدن؟ دانشجو؟منور شدن به صرف ستاره؟کمیته انضباطی؟ دانشجو؟شب امتحان؟دانشجو؟مشروطی؟دانشجو؟معدل a دانشجو؟خوابگاه؟دانشجو؟آمنه زنگنه...زیرزمین خوابگاه و....پرواز.... دانشجو؟غذای سلف دانشگاه؟؟ . . . دانشجو==80% جوانان امروز وطن....!!!روزتون مبارک.... 15 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۰ نسبت بال زنبور به بدن او بسیار کم است با توجه به قوانین آیرودینامیک پرواز ممکن نیست اما زنبور این را نمیداند و پرواز می کند ندونستن همیشه بهتره کاش هیچوقت نفهمیم که چقدر تنهاییم فکر کنیم پشتمون یه خروار ادم هست که مواظبه بعد هر کاری میشه کرد ولی امون از وقتی که بدونی هیچکس نیست ... کاش ندونیم هیچوقت که هیچکس نیست 12 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده