رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

چرا یه وقتایی یادمون میره که هدف چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هدف اینه که خوب زندگی کنیم حالا شرایط هر چی می خواد باشه باشه.

چرا یادمون میره زندگی صاف و هموار مثل جاده ای میمونه که هیجان نداره.

زندگی با این بالا و پایین هاش، با این تفاوت هاش که قشنگ میشه.

مگه نه اینه که بعد گذشتن از یه سر بالایی، تو سر پایینی کلی کیف میکنیم.

  • Like 18
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

[h=6]دَمَــــــــــــــــــــــــش گـــــــــــرم !!!

بـــــــــــــــــــاران را مــــــــــــــــــــی گویم ...ا

به شــــــــــــانه ام زد و گــــــــــــفت :ا

خــــــــــــــــــــــــسته شـــــــــــــــدی ... ؟؟؟

امــــــــروز را تو اســــتراحت کن ...ا

من به جــــــــــــایت مـــــــــــــی بارم ... ![/h]

  • Like 12
لینک به دیدگاه

اينجا اسلام تيكه پاره است

 

خياط ماهري ميخواهيم آن را به زيباي بدوزد ...

 

اينجا اسلام قلب و احساس ندارد !

 

اينجا بت ها از جنس پشم هستند ( عاقلان دانند چه گويم):4564:

 

 

واي واي اسلام ناب محمدي ، كجاي ؟؟ فرياد رس يا محمد

  • Like 8
لینک به دیدگاه

من از تک خوری خوشم نمیاد.زمانی خعلی خوشحال تر می شم که ببینم خواهرم هم به اون چیزی که می خواسته رسیده و داره لذتشو می بره...

الان یه جوریم... دلم می خواد اون هم راضی باشه hanghead.gif

  • Like 9
لینک به دیدگاه

....خداوندتنهاروزنه امیدیست که هیچ گاه بسته نمی شود،

.... تنها کسیست که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد

.... وبا پای شکسته هم می توان به سراغش رفت، او تنها

.... خریداریست که اجناس شکسته هم بهتر بر میدارد و بیشتر میخرد

.... او تنها کسیست که وقتی همه رفتند میماند و وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید

  • Like 8
لینک به دیدگاه

بگذار اعتراف کنم بر این ایمان رفته از دست

دوستت دارم

زیاد دوستت دارم

و این تنها خیانتی بود که با خودم کردم

ذهنم یک انزوای طولانی مدت میخواهد

تنها میان تن هایی از جنس انسان

مرا ببخش که هستم

مرا ببخش که بودنم دلیل به نبودنت شد

مرا ببخش که سیگار به سیگار دود میکنم خاطراتت را

و باز پاکتی دیگر

به امید سرطانی از جنس خوشبختی

که شاید

انکار کنم موجودیتم را

تکلیف مشخص بود از اول

شروع عاشقی یعنی پایان اتاقی که آفتاب داشت

مرا ببخش که گاه به گاهی خوابت را می دیم

مرا ببخش که زیر آوار سنگین گناهانم دفن می شوم

مرا ببخش

.......................................................

می دانی درد یعنی چه؟

درد یعنی آهنگی را نفهمی که چه میگوید و

از سر شب هزار بار گوش دهی به یادی

و تصور کنی آن چیزی را میگوید که تو می خواهی

سفر شروع بود اما

قدم در راهی میگذارم که نرفته بنبست بود

  • Like 13
لینک به دیدگاه

امشب خیلی گرسنه بودم کسی هم خونمون نبود گفتم چه فکر بهتر از اینکه برم روضه :ws3:

بعد به پسر داییم گفتم بیا بریم با هم رفتیم خلاصه موقعی که مجلس تموم شد تا بریم دم در غذا بگیریم یه پیر مرد که روی ویلچر نشسته بود که کمک خواست منم کمکش کردم تا بیرون غذای هر دومان را دادم دستش اونا رسوندم دم خونشون بعد یه پیر زنم اومد که زنش بود در را باز کرد من اون پیر مردا با پسر داییم سر جایش خوابوندیمش بعد زنش گفت خیلی وقت بود روضه نرفته بود بعد هر دوتاشون انقدر دعامون کردن که وقتی هم که داشتیم از خونه میرفتیم هم داشتن هنوز دعا میکردن وقتی رفتیم تازه فهمیدم که غذای مان پیش پیر مرد جا موند ولی عوضش خیلی چیزا گرفتم و فهمیدم تو این روضه ها برای غذا خوردن نرم و خیلی ارزش بیشتری داره:hanghead:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

وقتي فكر ميكني آدما صادق هستند

حداقل احساسي / موقع احساسات ديگه راست ميگن

 

بي ترس قلبت رو تقديم يك انسان ميكني / قلبت رو تقديم محبت ميكني

ناگهان ميبيني حتي توي احساس هم دروغ گفتن

قلبت رو با سطل آشغال اشتباه گرفتن

 

 

آري ايجا سرزمين غريب آشنايي است / آشنا كه باشي ، عاشق كه باشي ، زير پا له ميشي ، خود فروخته وراجي كه زيادي زر ميزنه شناخته ميشي ، يك آدمي كه داره خريت ميكنه

همه تحقيرت ميكنند

 

اما نميفهمن كه تو خودت رو كوچيك ميكني تا اونا از بزرگ بودن لذت ببرند !!!

 

آري اينجا سرزمين غريب آشنايي است

  • Like 11
لینک به دیدگاه

یـه یـک عـدد شمشیـرِ بُـرّان ، جهـت قطـع کردن سـَرَک های کشیده شده در زندگیـمان ، نیـازمـندیمــــ :icon_razz:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

خدایا احساس میکنم امروز اوج دل گرفتن منه

چرا اینجوریم خدا

یعنی دم همه اونایی که دم از معرفت میزنن گرم

هیشکی حتی سراغمم نگرفت:hanghead:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

خدایا مرسی که منو انتخاب کردی،مرسی...

خودت دستمو تو این راه بگیر که خطا نرم،یه کاری کن جرات داشته باشم که تا تهش بیام...من تصمیمو گرفتم،کمکم کن تا آخر این راه.

مرسی که یه چیزایی رو نشونم دادی،حالا خودت کمک کن برگردم و به جای دیدن غیر مستقیم خورشید، مستقیم ِ مستقیم به خودت نگاه کنم...

کمکم کن این دردا رو راحت تحمل کنم...کمکم کن

:icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

این هم از دلنوشته ای که بر زبانم جاری شد ...در موقعیت و زمانی که انتظاری از دل نمیرفت....

نقش سکوت می زنم...

بر لب کبریایی ام...

جلوه ندارد این دلم...

پیش حسین بی کس ام...

رنگ ندارد این قلم...

بهر شفاعت آمده م...

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...