رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

سال ها گذشت و گذشت و گذشت و ساندیس ها کماکان تولید شدند و تولیدکنندگان نوشتند از «اینجا» باز کنید و مردم همچنان از «آنجا» باز کردند!

 

:ws3:

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

پارچه سیاه زدیم تو شهر ...

 

لباس سیاه پوشیدیم ...

 

صدای مداحی تو ماشین ها ...

 

کاش بجای این ظاهرسازی ها فقط یکم تلاش کنیم باطنمون بهتر شه ...

 

  • Like 25
لینک به دیدگاه

کنار خیابون یه تصادف کوچیک شده، از پژو 207 صدای نوحه بلنده ، فقط سپر ماشینا کمی به هم گرفته ، راننده 207 با تمام وجود به راننده مقابل فحش ناموسی میده ، تو اول خودتو شعورتو درست کن بعد نوحه بذار مثلا شِِِیعه امام حسین

  • Like 19
لینک به دیدگاه

امروز داشتم ميومدم خونه تو ماشين يه خانوم چيني كنارم نشسته بود.زبان فارسي مي خوند!:icon_redface:

فقط يه لبخند بهش زدم! از تو كيفش برگه هاي درسي شو درآورد و ازم خواست تو خوندن كلمه هاي فارسي كمكش كنم!كلمه هاي ساده اي كه هر روز بدون لحظه اي فكر كردن به زبون مياريم!خوردن...خوابيدن...ورزش كردن...گفتن...پختن...شستن...!من براش مي خوندم و اون بعد من تكرار مي كرد!!!حس جالبي بود!دوسش داشتم!:hapydancsmil:

:ws3:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

آواااااااز خـــــــــــــــــــــون کوچه هـــــــا

شعراشو از یاد بــــــرده بــــــــــــــــــود

...........

از صبح چشمام سنگینه خوابم میاد ولی خوابم نمیبره زیاد ... روز منفعلانه ای رو میگذرونم ( ̄ー ̄)

  • Like 14
لینک به دیدگاه

امروز به توصیه های دوستم عمل کردم و در کمـــــــــــــــــــــــــال آرامش و آهستگی غذا خوردم.

به نصف بشقاب نرسیده سیــر شدم

چقدر آرووم غذا خوردن خوبه.. حسین از خودش راضی است ( ̄ー ̄)

  • Like 14
لینک به دیدگاه

امروز از دانشگاه که داشتم برمی گشتم خونه 1آقایی داشت نوحه میخوند...

1 کاسه هم گداشته بود جلوش که توش پول بریزن..

1 پونصدی درآوردم گذاشتم تو کاسش..

گفت ببخشید خانوم ...

برگشتم گفت 1 خواهشی داشتم.. گفتم بفرمایید... گفت 100 هزارتومن پول بدهکارم دارین بدین؟؟؟:w58:

گفتم شرمنده پول خوردم 1 پونصدی بود دادم به شما..

گفت عیبی نداره خورد نمیخوام همون پولی که دارین تو کیف پولتون رو بدین:w58:

راستش ترسیدم ازش اون دور و برام کسی نبود گفتم ببخشید من باید برم...

گفت حالا نصفشم دادین دادین عیبی نداره حالا:w58:

گفتم ایشالا مشکلتون هرچه زودتر حل بشه.. 3ثانیه ای ناپدید شدم...

تو دلم گفتم واقعا آدم بی جنبه ای بود ، اصلا جنبه کمک کردن نداشت:banel_smiley_4:

  • Like 27
لینک به دیدگاه

سنت شکنی کرده قافیه ی شعرهای هر روزه ی دفترم....ردیف شده و موزون...

 

نور بالا می زند در میدانی که همه داعیه ی صلح دارند و تا حد مرگ می جنگند!

 

دهانشان باز است و مسلسل هایشان مُصلح به آتشین ترین واژه ها...هر کدام که به گوش می رسد...آن را تا پسِ سر سرخ می کند...

 

سبز شده است و سبز اندیشه و سبز نهاد...رنگِ پیچکی گرفته که به تکیه گاه باورهای نیم بند مُتکی ست!

 

که در این بازار شامِ خود ساخته....همین باور نیم بند هم غنیمتی است تا شُتر افکارمان گم نشده در این مَکاره!

 

زالوهای منفعت طلب در چشمان و زبان ها و گوش هایمان شعبه ی رسانه ای زده اند...

 

هم صدا هم سیمای مان را کبود کرده اند....با مکیدن خون..

 

اندکی باید نفس کشید....از روزنه هایی که در روزهایی ..سبز می شوند...زمانی که زالوها در مرخصی اند....

 

چه خوب بود که مرخصی با حقوق شان تمامی نداشت!

.

.

.

اندیشه های سبز...مثه شبدر های 4 برگ می مانند....

 

هر جا دیدیم باید بِقاپیم از دست روزگار...که شاید همین بار شتر شانس بر در خانه نشسته باشد...:icon_redface:

 

  • Like 21
لینک به دیدگاه

- فک میکنم دیگه غیر از اتلاف عمرت و بهم ریختن اعصاب و روانت نقش دیگه ای ندارم تو زندگیت . من خیلی دوست دارم ولی دیگه وقتشه پامو از زنگیت بزارم بیرون، فردا که پاشدی فراموشم کن

* شب بخیر

-شب بخیر قول دادی گری نکنی غصه نخوری فراموشم کنی

* شب بخیر

-نمیخوام این باشه فکر و زندگییت اااههه

* شب بخیرر

- دلم نمیخواد اینجوری دلشکسته باشی حق تو این نیستتت

* شب بخییررر

-ببخشید ولی چشمات و باز کن بهتر از من زیاده برات

* شببب بخییررر

_الههه

* شبب بخییرررر

-

سکوت و سکوت و سکوت

91/8/28

  • Like 26
لینک به دیدگاه

بعضی شبا که هوا سرده کاپشنتونو در بیارین بزارین خوب سردتون بشه بعد یهو شروع کنین بدوئین, انقدر که نفس نفس بزنین, آی حال میده! :ws37:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

اصن امروز یه حالی ام آ ... دوس ندارم صُب بشه ... خدایای چقد زود می گذره ... دوس ندارم بگذرن این ثانیه ها ...

  • Like 18
لینک به دیدگاه

بـــراے دفتر خاطراتـَــ م كه مدت هاســت دیگر چیزے در آن نمى نویســم

 

 

حــــــــــتىٰ براے آدم هاے حســودے كه، دورو بـَـرَم میچرخیدند

 

 

و خـــیلے دیــر شناختمشان

 

 

بــراے بیخیالــــے و آرامشــے كه دیگر مدت هاست نـــــدارمـش

 

 

خنده هایـے كه دارم فــرامـــــوششـــــان میكـــــنم

 

 

و بـــــراے خــودم كه حالا دیگـــر خیلے عوض شده ام !

  • Like 13
لینک به دیدگاه

کاشکی زندگی من 2تا دکمه داشت...

(Back،StOp)

Back رو میزدم و بر میگشتم پیشت،

StOp رو میزدم و برای همیشه پیشت میموندم ...:ws37:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

دوستان وقتی 1 کاری رو نمیتونین انجام بدین برا چی قول الکی میدین

برا چی امید واهی میدین به طرفتون

برا چی منتطرش نگه میدارین

مثه 1 مرد بگین نمیتونم...

بخدا خیلی بهتره تا هر روزصبح 1 کورسوی امبد تو طرفتون ایجاد کنین و آخر روز خاموش کنین

بازم فردا روز از نو روزی از نو:hanghead:

  • Like 22
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...