ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ سال ها گذشت و گذشت و گذشت و ساندیس ها کماکان تولید شدند و تولیدکنندگان نوشتند از «اینجا» باز کنید و مردم همچنان از «آنجا» باز کردند! 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ پارچه سیاه زدیم تو شهر ... لباس سیاه پوشیدیم ... صدای مداحی تو ماشین ها ... کاش بجای این ظاهرسازی ها فقط یکم تلاش کنیم باطنمون بهتر شه ... 25 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــــا شکـــــــــــــــــــرت 14 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ کنار خیابون یه تصادف کوچیک شده، از پژو 207 صدای نوحه بلنده ، فقط سپر ماشینا کمی به هم گرفته ، راننده 207 با تمام وجود به راننده مقابل فحش ناموسی میده ، تو اول خودتو شعورتو درست کن بعد نوحه بذار مثلا شِِِیعه امام حسین 19 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ امروز داشتم ميومدم خونه تو ماشين يه خانوم چيني كنارم نشسته بود.زبان فارسي مي خوند! فقط يه لبخند بهش زدم! از تو كيفش برگه هاي درسي شو درآورد و ازم خواست تو خوندن كلمه هاي فارسي كمكش كنم!كلمه هاي ساده اي كه هر روز بدون لحظه اي فكر كردن به زبون مياريم!خوردن...خوابيدن...ورزش كردن...گفتن...پختن...شستن...!من براش مي خوندم و اون بعد من تكرار مي كرد!!!حس جالبي بود!دوسش داشتم!:hapydancsmil: 23 لینک به دیدگاه
ara engineer 1866 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ وای می خوام داد بزنم ولی نمیشه... 15 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ آواااااااز خـــــــــــــــــــــون کوچه هـــــــا شعراشو از یاد بــــــرده بــــــــــــــــــود ........... از صبح چشمام سنگینه خوابم میاد ولی خوابم نمیبره زیاد ... روز منفعلانه ای رو میگذرونم ( ̄ー ̄) 14 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ امروز به توصیه های دوستم عمل کردم و در کمـــــــــــــــــــــــــال آرامش و آهستگی غذا خوردم. به نصف بشقاب نرسیده سیــر شدم چقدر آرووم غذا خوردن خوبه.. حسین از خودش راضی است ( ̄ー ̄) 14 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ هی وای...هنوز باورم نمی شه که 3ساله نیستی... کی باورش می شه؟ باز صورتم خیس شد تا عکست رو دیدم... تولدت مبارک.... 20 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ امروز از دانشگاه که داشتم برمی گشتم خونه 1آقایی داشت نوحه میخوند... 1 کاسه هم گداشته بود جلوش که توش پول بریزن.. 1 پونصدی درآوردم گذاشتم تو کاسش.. گفت ببخشید خانوم ... برگشتم گفت 1 خواهشی داشتم.. گفتم بفرمایید... گفت 100 هزارتومن پول بدهکارم دارین بدین؟؟؟ گفتم شرمنده پول خوردم 1 پونصدی بود دادم به شما.. گفت عیبی نداره خورد نمیخوام همون پولی که دارین تو کیف پولتون رو بدین راستش ترسیدم ازش اون دور و برام کسی نبود گفتم ببخشید من باید برم... گفت حالا نصفشم دادین دادین عیبی نداره حالا گفتم ایشالا مشکلتون هرچه زودتر حل بشه.. 3ثانیه ای ناپدید شدم... تو دلم گفتم واقعا آدم بی جنبه ای بود ، اصلا جنبه کمک کردن نداشت 27 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ سنت شکنی کرده قافیه ی شعرهای هر روزه ی دفترم....ردیف شده و موزون... نور بالا می زند در میدانی که همه داعیه ی صلح دارند و تا حد مرگ می جنگند! دهانشان باز است و مسلسل هایشان مُصلح به آتشین ترین واژه ها...هر کدام که به گوش می رسد...آن را تا پسِ سر سرخ می کند... سبز شده است و سبز اندیشه و سبز نهاد...رنگِ پیچکی گرفته که به تکیه گاه باورهای نیم بند مُتکی ست! که در این بازار شامِ خود ساخته....همین باور نیم بند هم غنیمتی است تا شُتر افکارمان گم نشده در این مَکاره! زالوهای منفعت طلب در چشمان و زبان ها و گوش هایمان شعبه ی رسانه ای زده اند... هم صدا هم سیمای مان را کبود کرده اند....با مکیدن خون.. اندکی باید نفس کشید....از روزنه هایی که در روزهایی ..سبز می شوند...زمانی که زالوها در مرخصی اند.... چه خوب بود که مرخصی با حقوق شان تمامی نداشت! . . . اندیشه های سبز...مثه شبدر های 4 برگ می مانند.... هر جا دیدیم باید بِقاپیم از دست روزگار...که شاید همین بار شتر شانس بر در خانه نشسته باشد... 21 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ - فک میکنم دیگه غیر از اتلاف عمرت و بهم ریختن اعصاب و روانت نقش دیگه ای ندارم تو زندگیت . من خیلی دوست دارم ولی دیگه وقتشه پامو از زنگیت بزارم بیرون، فردا که پاشدی فراموشم کن * شب بخیر -شب بخیر قول دادی گری نکنی غصه نخوری فراموشم کنی * شب بخیر -نمیخوام این باشه فکر و زندگییت اااههه * شب بخیرر - دلم نمیخواد اینجوری دلشکسته باشی حق تو این نیستتت * شب بخییررر -ببخشید ولی چشمات و باز کن بهتر از من زیاده برات * شببب بخییررر _الههه * شبب بخییرررر - سکوت و سکوت و سکوت 91/8/28 26 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ بعضی شبا که هوا سرده کاپشنتونو در بیارین بزارین خوب سردتون بشه بعد یهو شروع کنین بدوئین, انقدر که نفس نفس بزنین, آی حال میده! 18 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ اصن امروز یه حالی ام آ ... دوس ندارم صُب بشه ... خدایای چقد زود می گذره ... دوس ندارم بگذرن این ثانیه ها ... 18 لینک به دیدگاه
millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ تقصیر تو نیست که اینچنین هست قمار من وروزگار جفت پوچ بود... 13 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ بـــراے دفتر خاطراتـَــ م كه مدت هاســت دیگر چیزے در آن نمى نویســم حــــــــــتىٰ براے آدم هاے حســودے كه، دورو بـَـرَم میچرخیدند و خـــیلے دیــر شناختمشان بــراے بیخیالــــے و آرامشــے كه دیگر مدت هاست نـــــدارمـش خنده هایـے كه دارم فــرامـــــوششـــــان میكـــــنم و بـــــراے خــودم كه حالا دیگـــر خیلے عوض شده ام ! 13 لینک به دیدگاه
ara engineer 1866 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ دقت کردین چقدر سخته زدن بعضی حرفا حتی به خودت! 15 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ هر روز از یه پل هوایی رد میشم، و هر روز یه پسر کوچولویی رو اونجا میبینم که روپوش مدرسه تنشه، اما هیچ وقت مدرسه نرفته...:sigh: 18 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ کاشکی زندگی من 2تا دکمه داشت... (Back،StOp) Back رو میزدم و بر میگشتم پیشت، StOp رو میزدم و برای همیشه پیشت میموندم ... 15 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ دوستان وقتی 1 کاری رو نمیتونین انجام بدین برا چی قول الکی میدین برا چی امید واهی میدین به طرفتون برا چی منتطرش نگه میدارین مثه 1 مرد بگین نمیتونم... بخدا خیلی بهتره تا هر روزصبح 1 کورسوی امبد تو طرفتون ایجاد کنین و آخر روز خاموش کنین بازم فردا روز از نو روزی از نو 22 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده