رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

چرا وقتی 1 کاری ازت برمیاد انجامش نمیدی؟؟

برات هیچ خرجی هم نداره هااااا اما میخوای کلاس بزاری که وقت ندارم و حالا ببینم چی میشه و ...

خوشحالی طرف مقابلت بعد انجام اون کار اگه بدونی چه حس خوبی بهت میده

با هیچ چیزی نمیتونی عوضش کنی:ws37:

امتحان کن

  • Like 19
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

داستان من و حسین رشته اش دراز است و پهنایش وسیع و عمقش شگرف

من کشته ی آن مرامی هستم

که در قیاسش میتوان گفت :

مسیحیان گفته اند که مسیح روی صلیب فرمود: خدایا چرا مرا نگاه نمیکنی و مرا امداد نمیکنی

و حسین در قتلگاه خونینیش در لحظه ای که هیچ نداشت فرمود: الهی راضیم به رضای تو

عمریست در بس این سوال های بی جوابم

عمریست خراب کوی یارم

  • Like 23
لینک به دیدگاه

یه وقتایی دلت بدجوری هوای انجمنو میکنه و هر جا هستی دوس داری زودتر بری خونه و بری انجمن...

فکر میکنی حالا چه خبره انجمن الان که تو نیستی...nat6mv50v4yb71dnxgt4.gif

مثلِ امروزِ من...

بدو بدو توی برف و بوران پاشدم بیام خونه :shad: ؛ اینقدر عجله داشتم که هر کی منو میدید فکر میکرد حالا کجا قرار دارم :biggrin:

اومدم دیدم ساکــــــــت :ws37:

جهتِ اطلاع صفـــــــــر ref116epv28qd88rvwu.gif

اینم انجمنِ ما داریم؟!!! :1111:

  • Like 25
لینک به دیدگاه

امروز در حال عزیمت به شهر و دیار با دوستی همسفر شدم که درحال تحصیل در کارشناسی ارشد مکانیک بود، این دوست ما شروع کرد به بحثی داغ با ما در مورد خلقت و جهان هستی و یافته های اخیر دانشمندان و.... سپس در مورد تساوی حقوق زن و مرد به بحث ادامه داد و در آخر وضعیت سیاسی کشور من با حوصله به حرف های این دوست عزیز گوش دادم و به اقتضای بحث جوابی بهش میدادم کوتاه ، در آخر و هنگام خداحافظی به این دوست عزیز گفتم تمام اشکالاتی که وارد کردی درست ولی اشکال عمده از خود ماست اشکال عمده نوع تفکر ماست که سعی داریم در تمام زمینه ها صاحب نظر باشیم ، اگر هرکدام از ما در حیطه تخصصی و رشته مرتبط با خودمون فعالیت و اظهار وجود کنیم تمام این مشکلات و ایرادات خود به خود حل خواهد شد ، واقعا چرا ما ایرانی ها تا این اندازه قصد داریم در تمام زمینه ها خودمون رو صاحب نظر بدونیم.

  • Like 18
لینک به دیدگاه

نوجوان که بودم بزرگترین آرزویم دیدن و ملاقات با مرگ بود

حال که پیر شدم ، فهمیدم چقدر قدیم تر ها بیشتر میفهمیدیم

زندگی جان دادن ذره ذره است

و مرگ مزمزه کردن طعم شیرین یک ابدیت شگرف

من به نوجوانیم می بالم

  • Like 23
لینک به دیدگاه

به سراغ من اگر می آیید،

پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ های هوا ،

پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،

از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است

که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم

پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،

زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.

به سراغ من اگر می آیید،

نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من.

  • Like 14
لینک به دیدگاه

پماد سوختگی می خواهد این جامعه ی بی چاک و دهانمان...:ws37:

 

تا بمالیم بر زبان این نگون بخت.. آنچه از سفیدی می آید و بر سیمایِ سیاهش ماله می کشد مثه ماست بند ها!!

 

چه صفای دارد ماست مالی کردن گندی که جمعی زده ایم بر شخصیت اجتماعی مان!

 

اندکی صاف و صوف می شود مثه تراشیدن ریشه هایی که موخوره زده است و تا به تا شده اند....:ws37:

 

اندکی سفید می شود روی سیاه مان.....دست می کشیم...می گوییم آخییییش....چه صاف شد!!

 

اما چه فایده از روی صاف...که دلمون با خودمون که صاف نشده....

 

پس گول می زنمی و گول می زنند.....با ریتیم..نیناش ناش دایره دُمبکی غلام سیاه شهر.....

 

که آهای.....

 

تَتَق تَق تَتَق تَق دُنبکی رو باش......ویولون زنیه ی عینکی رو باش....

 

برو تو کار اون تار زَنِ لوطی....اینم پیشکش تو اون یکی رو باش!!

 

 

پ.ن:بلی...باید به مانند گربه بر گند خود خاک ریخت......با ریتم غلام سیاه باید فراموش کرد سیاهی درون رو:ws37:

  • Like 20
لینک به دیدگاه

چقدر سخته تحمل شنیدن حرف یه بچه اونم بچه ای که بهش یه عالمه محبت کردی:sigh:

 

امروز برای اولین بار یه نفر من و با چندتا بچه مقایسه کرد و بهم گفت که اصلن به من فکر نمیکنه و من رو نمی بینه :w58:

 

منم فقط تونستم بگم که عددی نیستم که من با اونا مقایسه میکنی:icon_pf (34):

 

ای خدا کاش می تونستم ................ :sigh:

 

چرا من یاد نمی گیرم که هرکسی ارزش محبت کردن رو نداره :vahidrk:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟

یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟

آیا تو هم هر پرده هایی را گشودی

از چاچوب پنجره دیوار دیدی؟

اصلا ببینم تا بحال صخره بودی؟

از زیر امواج آسمان را تار دیدی؟

نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟

از آتنا گفتن عذاب النار دیدی؟

در پشت دیوار حیاط شعر خواندی؟

دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟

آیا تو هم با چشم باز و خیس از اشک

خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟

رفتی مطب بی نسخه برگردی خانه؟

بیمار بودی ، مثل من بیمار دیدی؟

حقا که با من فرق داری لااقل تو

او را که میخواهی خودت یکبار دیدی؟

  • Like 13
لینک به دیدگاه

میگن پاییز فصل جداییه ...

آره ما هم تو یه روز ابریه پاییزی جدا شدیم اما برخلاف خیلی ها هر دومون با تمام وجود به این جدایی راضی بودیم

نه که همو دوست نداشته باشیم نه اصلا...!

بلکه خیلیم عاشق بودیم

اما فکر میکردیم با این جدایی سعی میکنیم به طرف مقابل لطف کنیم فکر میکردیم اون یکی اینطوری خوشبخت تره

...حالا خوشبخت تر شدیم...؟؟؟؟؟؟؟:hanghead:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

کلافه ام...کلافه ام در حد تیم ملی...:hanghead:

 

اصلا نمیدونم چمه...نمیتونم یه جا بند شم اصلا...

 

از یه طرفم برای اولین بار بعد از چند سال بابام مونده خونه و در روز بیشتر از یه ساعت دارم میبینمش...:hapydancsmil:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

غروب که شد انگار یهو و یدفعه محرم شد

دقیقا یهو حس و حال و هوای محرم اومد

کلا حالش فرق داره با همه ماه ها

حتی شربتی که تو خیابونا نذری میدن خوشمزه ترین شربت دنیاس انگار 1 حس دیگه ای میده به آدم

  • Like 12
لینک به دیدگاه

جز تو هیچکسی و درد عاشقی

 

غصه های منو

 

خنده های منو

 

گریه های منو

 

لحظه های منو

 

ندیده و نشنیده

 

وقتی تو نیستی

 

من میشم بین این ادما

 

مثل یه غریبه و من تو هم همه ها گم میشم

 

دنبال تو

 

دنبال تو :hanghead:

  • Like 13
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...