.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ چرا وقتی 1 کاری ازت برمیاد انجامش نمیدی؟؟ برات هیچ خرجی هم نداره هااااا اما میخوای کلاس بزاری که وقت ندارم و حالا ببینم چی میشه و ... خوشحالی طرف مقابلت بعد انجام اون کار اگه بدونی چه حس خوبی بهت میده با هیچ چیزی نمیتونی عوضش کنی امتحان کن 19 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ داستان من و حسین رشته اش دراز است و پهنایش وسیع و عمقش شگرف من کشته ی آن مرامی هستم که در قیاسش میتوان گفت : مسیحیان گفته اند که مسیح روی صلیب فرمود: خدایا چرا مرا نگاه نمیکنی و مرا امداد نمیکنی و حسین در قتلگاه خونینیش در لحظه ای که هیچ نداشت فرمود: الهی راضیم به رضای تو عمریست در بس این سوال های بی جوابم عمریست خراب کوی یارم 23 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ کاش هنوز هم کوچک بودم. بدون هیچ ترسی، بدون هیچ غصه ای، بدون هیچ نگرانی... 21 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ "اُمُل بودن" در جامعه ای که همگان خود را علامه دهر و روشنفکر میدانند افتخاریست بی حد برای من . . . . 23 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ یه وقتایی دلت بدجوری هوای انجمنو میکنه و هر جا هستی دوس داری زودتر بری خونه و بری انجمن... فکر میکنی حالا چه خبره انجمن الان که تو نیستی... مثلِ امروزِ من... بدو بدو توی برف و بوران پاشدم بیام خونه :shad: ؛ اینقدر عجله داشتم که هر کی منو میدید فکر میکرد حالا کجا قرار دارم :biggrin: اومدم دیدم ساکــــــــت جهتِ اطلاع صفـــــــــر اینم انجمنِ ما داریم؟!!! :1111: 25 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ امروز در حال عزیمت به شهر و دیار با دوستی همسفر شدم که درحال تحصیل در کارشناسی ارشد مکانیک بود، این دوست ما شروع کرد به بحثی داغ با ما در مورد خلقت و جهان هستی و یافته های اخیر دانشمندان و.... سپس در مورد تساوی حقوق زن و مرد به بحث ادامه داد و در آخر وضعیت سیاسی کشور من با حوصله به حرف های این دوست عزیز گوش دادم و به اقتضای بحث جوابی بهش میدادم کوتاه ، در آخر و هنگام خداحافظی به این دوست عزیز گفتم تمام اشکالاتی که وارد کردی درست ولی اشکال عمده از خود ماست اشکال عمده نوع تفکر ماست که سعی داریم در تمام زمینه ها صاحب نظر باشیم ، اگر هرکدام از ما در حیطه تخصصی و رشته مرتبط با خودمون فعالیت و اظهار وجود کنیم تمام این مشکلات و ایرادات خود به خود حل خواهد شد ، واقعا چرا ما ایرانی ها تا این اندازه قصد داریم در تمام زمینه ها خودمون رو صاحب نظر بدونیم. 18 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ خالی از هر انگیزه و کاملا بی هدفم چقد زمان لازم دارم تا خودم و رو به راه کنم ؟ 24 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ روز سختی بود خیلی سخت :imoksmiley::shame::w74: 14 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ نوجوان که بودم بزرگترین آرزویم دیدن و ملاقات با مرگ بود حال که پیر شدم ، فهمیدم چقدر قدیم تر ها بیشتر میفهمیدیم زندگی جان دادن ذره ذره است و مرگ مزمزه کردن طعم شیرین یک ابدیت شگرف من به نوجوانیم می بالم 23 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ به سراغ من اگر می آیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا ، پر قاصد ها ییست که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک . روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من. 14 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ پماد سوختگی می خواهد این جامعه ی بی چاک و دهانمان... تا بمالیم بر زبان این نگون بخت.. آنچه از سفیدی می آید و بر سیمایِ سیاهش ماله می کشد مثه ماست بند ها!! چه صفای دارد ماست مالی کردن گندی که جمعی زده ایم بر شخصیت اجتماعی مان! اندکی صاف و صوف می شود مثه تراشیدن ریشه هایی که موخوره زده است و تا به تا شده اند.... اندکی سفید می شود روی سیاه مان.....دست می کشیم...می گوییم آخییییش....چه صاف شد!! اما چه فایده از روی صاف...که دلمون با خودمون که صاف نشده.... پس گول می زنمی و گول می زنند.....با ریتیم..نیناش ناش دایره دُمبکی غلام سیاه شهر..... که آهای..... تَتَق تَق تَتَق تَق دُنبکی رو باش......ویولون زنیه ی عینکی رو باش.... برو تو کار اون تار زَنِ لوطی....اینم پیشکش تو اون یکی رو باش!! پ.ن:بلی...باید به مانند گربه بر گند خود خاک ریخت......با ریتم غلام سیاه باید فراموش کرد سیاهی درون رو 20 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اون محرم چه محرمی بشه 14 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ چقدر سخته تحمل شنیدن حرف یه بچه اونم بچه ای که بهش یه عالمه محبت کردی امروز برای اولین بار یه نفر من و با چندتا بچه مقایسه کرد و بهم گفت که اصلن به من فکر نمیکنه و من رو نمی بینه منم فقط تونستم بگم که عددی نیستم که من با اونا مقایسه میکنی:icon_pf (34): ای خدا کاش می تونستم ................ چرا من یاد نمی گیرم که هرکسی ارزش محبت کردن رو نداره :vahidrk: 16 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟ یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟ آیا تو هم هر پرده هایی را گشودی از چاچوب پنجره دیوار دیدی؟ اصلا ببینم تا بحال صخره بودی؟ از زیر امواج آسمان را تار دیدی؟ نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟ از آتنا گفتن عذاب النار دیدی؟ در پشت دیوار حیاط شعر خواندی؟ دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟ آیا تو هم با چشم باز و خیس از اشک خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟ رفتی مطب بی نسخه برگردی خانه؟ بیمار بودی ، مثل من بیمار دیدی؟ حقا که با من فرق داری لااقل تو او را که میخواهی خودت یکبار دیدی؟ 13 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ میگن پاییز فصل جداییه ... آره ما هم تو یه روز ابریه پاییزی جدا شدیم اما برخلاف خیلی ها هر دومون با تمام وجود به این جدایی راضی بودیم نه که همو دوست نداشته باشیم نه اصلا...! بلکه خیلیم عاشق بودیم اما فکر میکردیم با این جدایی سعی میکنیم به طرف مقابل لطف کنیم فکر میکردیم اون یکی اینطوری خوشبخت تره ...حالا خوشبخت تر شدیم...؟؟؟؟؟؟؟ 16 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ کلافه ام...کلافه ام در حد تیم ملی... اصلا نمیدونم چمه...نمیتونم یه جا بند شم اصلا... از یه طرفم برای اولین بار بعد از چند سال بابام مونده خونه و در روز بیشتر از یه ساعت دارم میبینمش...:hapydancsmil: 16 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ غروب که شد انگار یهو و یدفعه محرم شد دقیقا یهو حس و حال و هوای محرم اومد کلا حالش فرق داره با همه ماه ها حتی شربتی که تو خیابونا نذری میدن خوشمزه ترین شربت دنیاس انگار 1 حس دیگه ای میده به آدم 12 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ ساعت به چه کار من می آید؟ 11 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ جز تو هیچکسی و درد عاشقی غصه های منو خنده های منو گریه های منو لحظه های منو ندیده و نشنیده وقتی تو نیستی من میشم بین این ادما مثل یه غریبه و من تو هم همه ها گم میشم دنبال تو دنبال تو 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده