.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ 1جرات نیاز دارم خدا جون با 1 دل سنگ... 14 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ نمی دونم چرا هیچی سر جای خودش نیست؟! 17 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ اومدم یه چیز بنویسم خیلی به خودم فشار اوردم هیچ چیز به دهنمون نرسید:icon_pf (34): اصلا ادم مگه باید همه چیز به ذهنش برسه 13 لینک به دیدگاه
lie 2101 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ پنجه در خاک فرو میکرد وشیون میکشید از شدت حزنی که قلبش را میفشرد.. میترسید از تنهایی پس از این.. با او چه میشد؟ با خاطراتش چه میکرد؟ اگر تا همیشه یادش این چنین هجوم بیاورد چه؟ ... پیشانی بر خاک میگذاشت و ناله میکرد از این همه بی سرانجامی.. از این همه تنهایی... 13 لینک به دیدگاه
kavirsky25 3694 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ زودتر برگرد روزای نبودنت داره 1سال بهم میگذره میدونم توهم شرایطت بدتر از منه 14 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ خدای گلم؟؟؟ من اصلا دوستت ندارم. اگه داشتم اینقد اذییتت نمیکردم. متاسفم. منو ببخش... 17 لینک به دیدگاه
ara engineer 1866 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ خودت باش نه مثل کس دیگه حتی اگر خودت بدترین باشی... اینطوری حداقل دروغ نگفتی... 16 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ از من تحفه به دوست: نگاه کن نظاره کن جهان بدون یاد نام تو به سکه ی سیاه هم نیرزد صدای کن نواترین نوای خود بسوی من روانه کن نشانه کن به یک مژه به صید دل شکار کن شتاب کن جگر ز خون دل وضو کن چو در صلات عشق تو بسوی تو چو حاجیان سفید پوش بدور تو طواف جان ز هفت خان گذر کنم دل رمیده ام یبین چو اسمعیل به پای تو خجل کنم وجود تیغ و دشنه ها صبا و صبح و داستان ؛ دوباره بوی ناب گونه ات دوباره من ، خزیده ام ز دستگاه به گوشه ات(1) شکار کن شتاب کن زمان حج رسیده باز بگرد تو روان شوم دوان شوم ، دوان دوان جوان شوم اگر چه سر به برف یاد مهر تو تو صد هزار سال خرمن سیاه رابه آسیاب شهر تو سپرده ام دوان شوم (1): دستگاه نوعی تقسیم بندی نظام موسیقایی در ایران است ، گوشه زیر مجموعه ای از دستگاه است 18 لینک به دیدگاه
lie 2101 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ شاید یه روزی برسه که واژه نوشتن دیگه منسوخ بشه بعد ها توی فرهنگ لغت بیاد: نوشتن= تایپ کردن، در زمان های قدیم از وسیله ای به اسم خودکار یا قلم، به صورت دستی، برای ثبت داده هایی شخصی یا رسمی استفاده میشد 18 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی ... خدایا تو که می دونی بالاخره باید بیام،می شه سفرمو جلو بندازی؟!خسته شدما! خداجون لا اقل یه کم قدرتمو بیشتر کن،توانشو بهم بده...خواهش می کنم... 19 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ حَراف شده است کودک لال درونم.... خود خوری می کند...به دلم چنگ می زند..مرا سرزنش می کند که چرا یک عُمر مرا لال خواستی؟! هر چه از درِ مَنطق با او تا می کنم...تُخس بچه! بیشتر هَوار می کشد بر جانِ لحظه هایم... گاهی فکر تَرکه ی آلبالو می کنم به یاد داستان های شاگرد و حکیم! ولی با اینکه چاک چاک شده دلم از دستش و چیزی نمانده از آن دل... اما از جانِ بی جانش هم صدایی خفیف می آید که...نزن! نزن بر سر خود....خود زنی نکن... در روزگاری که همه در حال گرفتن پاچه ی دیگری هستند برای خالی کردن خود.....تو خود گیر نباش!!!.. با اینکه دِگر گیر هم نیستی!! . . . گوشِ کودک درون رو می پیچم!...کمی غُرولند می کند آرام می رود به گوشه ای.... فعلا آتش زیر خاکستر است...تا بار دیگر که آتشی به پا کند..این آتش پاره! 26 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ همین روزاس که انجمن نو اندیشان پیام بده : کاربر گرامی عزیز خوبی ؟ چرا همش چسبیدی به این " گاه نوشته های نواندیشانی " شوما قبلا اینطوری نبودی،،،!!! ؟ یادته با یکی از کاربرا چقد پیام خصوصی رد و بدل میکردی؟ یادته زیر همه پستاش نخونده "تشکر " میزاشتی ؟یادته تا اون نبود تو نبودی و بر عکس!؟ ... پس چی شد اون حرفای قشنگ قنشگ که تا نصف شب برا هم می فرستادین ؟ بعضی وقتا پیاماتون را کپی میکردم (البته بدون اسم) میبردم برا فروما و شبکه مجازیای دیگه میخوندم به خودم افتخار میکردم میگفتم من همچین کاربرایی دارم! الان چرا اینحوری شدی؟ چیزی شده؟ چرا تو پروفایلشم نمیری دیگه ؟ تورا خدا بگو ؟ قایم نکن ازم ! اخه من حق دارم بدونم؟ من از شماها خاطره دارم.. من واژه واژه با شما بودم. حقمه بدونم. . . . من : ممنون رفیق ..گذشته گذشته دیگه گفتن نداره . 30 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ دلم یه دنیا برا مامانم تنگ شده تو این 2روزی که ندیدمش 19 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ پاییز. فصل من. چقدر همه چی خوبه فعلا از همه چی راصضیم. خیلیییییییییییییییییی راضی همه چی جوووووووووره خوشحالم. فصله من چقدر زیباست 17 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ جدول تیم های لیگ برتر و نگاه میکنی ؛ معلوم نیست جدول تیم فوتباله یا جدول مندلیف ..! مس .. الومینیوم ... آهن ... فولاد ... نفت ... والا !:shame: 21 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن! به رفتن ک فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی… میخواهی بمانی، رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی! این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است.... 19 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ اتل متل جدایی...عروسکم کجایی؟! گاو حسن پریشون...یه دل داره پرازخون... عشقم که رفت هندستون...خونه م شده قبرستون... یه عشق دیگه بردار...یه دنیا غصه بردار... اسمشو بذار بچگی...تا آخر زندگی... هاچین و واچین تموم شد...عمر منم حروم شد.. 17 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ وقتي فكر ميكنم كه كجايي اين كيهان بي كران دارم زندگي ميكنم و اندازه يك نقطه نه نه اندازه يك كوارك كوچولو هستم توي اين دنيا ، قيد همه چيز رو ميزنم / قيد زندگي ، قيد دنيا ، قيد حرف مردم ، قيد پول و لباس ، قيد مدل مو ، قيد تيپ و مد روز قيدم خودم رو هم ميزنم اخه آخرش هم كه ميشه مرگ اولش كه نطفه نجس بودم / الان كه حامل نجاست / آخرش هم مرده نجس غرور براي چي؟؟؟ بعضي وقت ها يك سري آدم هاي مغرور و به اصطلاح با كلاس مي بينم كه با چه پزي روي زمين قدم بر ميدارن ، يكم فكر ميكنم ميبينم توي شكمش چي داره (كثافت) ، آخرش هم كه مثل همه مرگ مياد سراغش يارو برام اندازه پشه بي ارزش ميشه خدايش هرچي فكر ميكنم ميبينم هيچ دليلي وجود نداره كه آدم غرور داشته باشه و خودش رو بگيره خاكي باش بابا .... بي خيال 15 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ قسم خورده بودم اگه از تو جدا شم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه تو فکرت نباشم :5c6ipag2mnshmsf5ju3 ترکوندی جان خودم م م م م 10 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۱ فقط خدا میدونه چقدر نوشتم و پاک کردم ... اسمشو بذار غرور مثبت و بخاطرش تشویقم کن ... اما بدون، همین غروری که بخاطرش به شخصیتم می نازی و حسرت میخوری، هیچوقت نذاشته بلند بگم ...هیچ وقت ...، فقط وادارم کرده قورتش بدم ... همه ی دلتنگیمو ... با همه ی وسعتش ... بجای اون همه خط و اون همه درد دل... فقط همینو بدونی برام بسه : دلم خیلی برات تنگ شده دیوونه ... خیلی ... 31 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده