VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۱ چند وقته عجیب به این باور رسیدم ادم بدبخت بدبخته ... اگه دیدی خوشی اومد تو زندگیش فکر نکن که دوره بدبختیش تموم شده ... نه ازین خبرا نیست یه اتفاق بدتر میخواد بیفته.... 9 سالم بود 13سالش بود که صدای گریه و جیغش منو کشوند خونشون و فهمیدم باباش مرد 18 سالم بود 22 سالش بود که دوباره با صدای گریه اش فهمیدم داداش و زنداداشش سهم ارثشو هاپولی کردن 19 سالم بود که فهمیدم زن یه زرگر شده .... اونموقع گفتم ای ول اخر سختی خوشیه .... هم پسره خوبه هم وضعش .... دیگه عمر بدبختیاش تموم شد.... بچه دار شدنش خوشحال ترم کرد... امروز که 22 سالمه و 26 سالشه ؛ خبر دار شدم دیروز شوهرشو کشتن.... حالا نه دلم واسه جوونی پسره میسوزه و نه خونوادش دلم واسه دختری سوخت که عمر خوشیش کوتاه بود و باید تو جامعه ای که به بیوه به چشم مجرم نگاه میکنن با یه بچه کوچیک زندگی کنه ...دختری که خانواده حسابی نداره که حمایتش کنه و نه ارامشی.... ادم بدبخت همیشه بدبخته.، قدیمیا یه چی میگفتن گلیم بختت سیاه باشه تا تهش سیاهه ... 31 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۱ قبلا استراتژیم این بود " هر شلواری که برام تنگ باشه من را لاغر تر میکنه" ولی بعدا به این نتیجه رسیدم " که هر چقدرم لاغر بشم باز هم شلواری وجود داره که دلم بخواد بپوشم ولی برام تنگه " 23 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۱ یه وقتایی هست دلت بد میشکنه... دست خودت نیس... هر کاری میکنی که به روی خودت نیاری بازم انگار معلومه... دلم بد شکسته 25 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۱ از آدمایی که در بدترین شرایط خونسردن و سعی میکنن به بقیه آرامش بدن خوشم میاد. 27 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ ریخت... آبِ آبرویش در کاسه ی صبرم.... تا آنجا که لبریز شد و ظرف من هم دَمَر شد.... یقه ام را گرفت که آبروی من داشت می رفت...کاسه ی تو چرا زود پُر شد؟! انتظار دارد..توقع دارد آدمَک...از تو به اندازه ی قَدَت...اندازه ی توقعاتش... و تو همیشه محکومی به کم گذاشتن...به کم مایه گذاشتن....به نارفیقی..به خالی کردن پُشت.. تو همیشه برای او نیمه ی خالی لیوانی و نیمه ی پُرَت همیشه گم می شود در هیاهوی نگاه های شماتت گرش... نگاه هایمان اسقاطی شده..قراضه بین شده ایم....پرده ای زنگ زده افتاده بر افکارمان... همه شده اند برایمان....همرنگ جماعت.... . . . سُهرابی می خواهم این روزها که سپهری باشد....که جور دیگر ببیند.... 26 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ در زندگی همه ی آدم ها کسی هست که هیچ وقت نیست! P.s : شما یادتون نمیاد یه زمانی دلش برام تنگ میشد...! 25 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ امشب رفتیم بیرون با رفقا همه جا عروسی بود رفته بود بام شهر که یه سری ازین ماشین عروسا اومدن و زدن کنار و شروع کردن به رقصیدن دختر و پسر ما هم کنار وایساده بودیم و غرش میدادیم که بهمون گفتن بریم وسط....خلاصه امشب کلی رقصیدیم از بابا کرم و ایرانی گرفته تا بندری:hapydancsmil: خیلی خوش گذشت این جوونا واقعا قر تو کمرشون خشک شده چه مملکتی شده بیچاره ها نه تفریحی نه جایی که برن:sigh: کلا خوش گذشت امشب 26 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ امروز منتظر معجزه بودم .نشد.زهی خیال باطل 18 لینک به دیدگاه
ya~ya 820 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ چقدر بده آدمو روز تعطیل بکشونن سر کار در شرایطی که قبلش فرمایش کرده باشن کادر اداری اضافه کاری نداره نمیدونم به چی اینجا مثل کنه چسبیدم . دلم میخواد از این شهر برم.یه جایی که کسی نشناسم و از صفر شروع کنم:scared9: میدونم یه روزی منم مثل سهراب قایقی خواهم ساخت، دور خواهم شد از این شهر ... 20 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ امروز کار رو پیچوندم و بعد 50 روز یه روز دارم استراحت میکنم و موندم خونه بدون هماهنگی هم نرفتم گوشیم هم خاموش کردم فردا برم اخراج ام:icon_pf (34)::hapydancsmil: 28 لینک به دیدگاه
Army.of.onE 711 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ به قول برادر شادمهر عقیلی :سهم من از بودن تو یه خاطره اس همینو بس! 27 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ سلام امیرالمومنین آقا امروز روز شماست نمیدوم تو آسمونا چه خبره ولی من روی زمین یکی از بنده های بده خدا و دوست داره واقعی هم نه همینجوری قلبیه شما عیدی میخواد عیدیم اینکه که حاجتما بدی و یه نگاهی امروز بهم بکنی آخه اگه شما خوبا را دوست داشته باشین که دیگه هنر نیست ما بدا چیکار کنیم خلاصه اینکه آقا اگه ردم کردی معلومه با من که بدم کاری نداری و شما مال خوبایی راستی آقا عیدتون مبارک 26 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند 24 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ خدایا هوای دوستامو داشته باش:hapydancsmil: 24 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ دیشب جشن ازدواج بهترین دوستم بود ... وقتی توی لباس عروس و کنار شوهر مودب و مهربونش دیدمش ، ناخودآگاه گریه م گرفت ... همدیگرو بغل کردیم و تا چند دقیقه تو بغل هم گریه می کردیم ... نمی دونم چمون شده بود ... انگار هر دومون توی شوک بودیم ... باورمون نمی شد انقدر بزرگ شدیم ... انگار هنوزم دوستیمون بوی حال و هوای 11 سال پیش رو میداد ... حال و هوای نیمکتای مدرسه ... زنگای تفریح ... تقلب های سر امتحان ... شیطنت ها و نمره انضباطا ... غیبت کردنای پشت سر معلما ... ابتدایی ... راهنمایی ... دبیرستان ... کنکور ... دانشگاه ... همه رو با هم اومده بودیم جلو ، بدون هیچ شوکی ... اما ازدواج یه کم سنگین بود ... . امیدوارم خوشبخت ترین زن روی زمین باشه ... همیشه ، هرجا که هست ... 33 لینک به دیدگاه
atefehkhanom 2893 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ حـال کـه ایـن چـنیـن سـرد مـیـروی یـادت بـاشـد . . .!! چـیـزی بـه جـا نگـذاری مـبـادا بـرگـردی و اشـکـهـایـم را ببـینـی! قـرار نیـسـت بـیـقـرار ی ام را بـفـهـمـی! قــرار نیـسـت بـدانـی کـه چـنـد جـای ایـن نـامـه بـا اشـک خیـس شـده ... 21 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ دلم گرفته کاش میدونستم چرااااااااااااااااااااااااااااااااا 16 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ امروز تازه متوجه شروع ثبت نام ارشد شدم... استرس گرفتم... اگه نرسم چی؟؟؟؟ 16 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ یا خیلی خنگی یا خیلی فیلمی!!!!!! الان دلم میخواد این گوشی رو بکوبم تو سرت اما میدونم دوباره یا گریه میکنی یا غش!!منم اعصاب مسخره بازیاتو ندارم ترجیح میدم سکوت کنم که صدای نق نقت نره رو اعصابم 19 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۱ به کابوس کبوترِ ِدر قفس بیشتر میمانم رویایم بوی آهن زنگ زده ی این قفس را می دهد . . . . 23 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده