Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ یعنی خیلی سخته شنیدن یه کلمه ای که...... ... ...................................................................... امشب خیلی زیاد حالم گرفته شد.سخت بود بیخیال خدا بزرگه الان اوج ناراحتی و غصه یعنی حال من:icon_razz: 20 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ تا كي تحمل كنيم و صدامون در نياد تا كي سختي ها و بدبختي ها رو ما بكشيم و كيف و حال اين دنيا و اون دنيا رو يه سرياي ديگه ببينن مگه به عنوان حمال يا باركش به اين دنياي نكبت بار و فضاحت بار اومديم يه سريا خودشونو آدم فرض كردن و ما رو هيچي ... چرا با هر مسئله آنرمال و غير استانداردي ماها بايد سازگار بشيم و آقايون لطف بفرمايند با نيشخنداي كنايه آميز و احمقانه شون ما رو به سخره بگيرن 20 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ وقتی میرید از انجمن...حالا کوتاه مدت یا بلند مدت.....پروفتونو که میبندین ، پ.خ تون رو نبندین!!! لاقل دلمون خوش باشه میگیم دلمون تنگ شده براتون، جاتون خالیه....به امید ی روزی که بخونیدش.... 25 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ قهر کردن بچگونه ترین کار دنیاس ! واقعنا ، پسر خاله م که 5 سالشه هم وقتی ناراحت میشه قهر کنه ، من و تو هم قهر کنیم ؟!! کمتر از یه ماه دیگه میشه 21 ساله م ... فرقم با مهرشاد 5 ساله چیه پس ؟!!! بیا حرف بزنیم ... عین آدم بزرگا ... قهر کردن بچگونه ترین کار دنیاس ! 23 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ فکر کنم امسال پشه ها کاپشن پوشیدن که نمیمیرن... 15 لینک به دیدگاه
aminvo 346 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ راستش را بخواهید دیگه خسته شدم، سیگار هم جواب نمی دهد. در بازار که می روی بحث این است که فلان چیز گران شد، دلار اینقدر شد، و هزارتا کوفت و زهرماری دیگه که خودم همیشه دنبال می کنم. به دانشگاه می روی، یا چهارتا احمق به دنبال متلک انداختند هستند تا عقده هایشان را خالی کنند و هنوز تفاوت کلاس با مکان تفریح را نمی دانند، یا بحث مشکلات اجتماعی هست که خدا را شکر کم هم نیست و اگر تا آخر عمر هم، هر روز بر سر یکی از فرهنگ های غلطمان بحث کنیم تمامی ندارد. یا آن اساتید بی شعور نمی فهند که با که طرف هستند. البته همه اساتید نه، اکثرشان. یعنی در بهترین دوران عمرمان به سر می بریم و فقط بدبختی اطرافمان را گرفته، هر جا هم که می روی همه از این بدبختی حرف می زنند و هیچ کس حاضر نیست خودش را درست کند، فقط حرف می زند. تنها انسان واقعا شادی که این روز ها در اطرافم می بینم یکی از اساتید هست که آن هم هنوز کله اش داغ هست و کالیفرنیا را کلیفرنیا تلفط می کند و با این کلیفرنیا گفتنش به خاطرات 20 سال گذشته اش برمی گردد و می خندد، البته، شادیش درونیست، حتی از روی راه رفتنش هم می توان فهمید، باشد که شاد باشد. همین، بهترین دوران سنیم به همین راحتی دارد به گند کشیده می شود. بی کار، دانشجو و البته دانشچوی بی سواد. این هم روزگار ما بوده، شاید در همان روزی که تاریخ را می نوشتند نام من به اشتباه در این دوران ثبت شده، یا حداقل مکان جغرافیایش اشتباه بوده، شاید هم باید در همین لحظه، همین جا، بوده باشم که هستم، شاید هم آنجا که خلقت را رقم می زند خاک من را با بغل دستیم عوض کرده اند، مثلا من می شدم ارشمیدس، یا شاید هم کورش کبیر، یا شاید هم اصلا زن می شدم، مثلا آنجلا مرکر، یا شاید هم همین لیدی گاگا خودمان، البته ازش متنفرم ولی فکر کنم وضعش بهتر از الان من باشد، اگر این ها نه دیگر جاستین بیبر که می توانستم باشم. ولی خوب من همین فردی هستم که اینجا نشسته ام، روی همین صندلی چرخان، پای میز، کتاب avr را هم در کنار کتاب اتللو روی میز است، با همه درد ها و سختی هایی که اطراف همه مردم جامعه را گرفته.همین. 20 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ خدایا امروز چم شده ....... یه ذهن هنگ کرده .....انگشتای قفل شده ......دل پر از حرف .....قلم بی حرکت....کاغذ سفید.....تیک تاک ساعت.....گذشتن زمان.....من کلافه..... امروز پنج شنبه است اما....نمی دونم چرا ، چرا تقویم حس حالم غروب جمعه رو نشون می ده ..... این چند وقته که اوضاع بد نبوده.....پس چرا ......چه مرگم شده امروز..... خدایا خواهشا امروز غرولندام و نشنیده بگیر فکر کنم دلتنگی عزیز سفر کردم زیاد روم فشار آورده پس لطفا تا اطلاع ثانوی این اخلاق نحس و تحمل کن....ممنونم باران. ( دوستان عزیز از تلخیم عذر می خوام نمی دونم امروز.......دیگه ادامه نمی دم می ترسم از این هم افتضاح تر بنومیسم ، گفتم که ه ن گ کردم............... ببخشید ولی واقعا احتیاج داشتم کمی سبک شم.....) 14 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ آریامهر زادروزت خجسته باد.... بسی متاسفم از اینکه به آرامی باید گفت... 15 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ فردا رو دوست ندارم .. دیروزم دوست نداشتم .. امروزم مزخرف بود .. پس کجان روزای خوب .. خاطرات خوب .. حرفای خوب .. هفته های خوب .... یعنی از اول همین بودیم ...؟ با چه انگیزه ای رسیدیم تا اینجا .... چجوری تا آخــــــــر این زندگی بریم .... نکنه همینجاس آخرش و نمیدونیم .... هر چی که هست از اول تا آخرش هیچی نداشت ... هیـــــــــــــــــــــــچی نبود ........... 11 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ تا حالا شده بخواین به کسی دلداری بدین... هر کاری کنین نتونین؟؟؟ یعنی هیچی به مغزتون نرسه که بخواین بگین... فقط سکوت کنین... طرفتونم چشم بدوزه به دَهَن شما که 1 چیزی بگین اما انگار مغزتون خالیه خالیه انگار هنوز زبون باز نکردین... انگار کلمات همه از مغزتون فرار کردن... هیچیه هیچی اینکه میگم هیچی یعنی حرفی که دو زار ارزش داشته باشه ها امیدونین گه هرچی بگین 1 طرف قضیه خراب بشه... ترجیح میدین سکو کنین اما طرفتون نیاز ذاره به هم صحبت... حس خوبی نیس ... تجربه اش کردم 14 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ خدایا شکرت که داییم حالش داره خوب میشه:icon_gol:نوکرتم به خدا 23 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ دل به دلِ صدای یک جعبه ی موسیقی دادن و رقص عروسکی رو دیدن که اشکمامون رو دیده و خنده هامون رو... یک تلنگر می زنه به گرد و خاکای پرونده های مختومه... دوباره وا می کنی و می بینی که همه ی مدارک بر علیه توِ هست... و در به در دنبال مدرکی می گردی که به قول ادبیات دهه ی بیست.... "به قِسمی بخت مربوطه رو ارجاع بده به ناشناسی که مالوف است به غلام سیاه!!!" ولی من محو همون رقص عروسک می مونم که نمی شه برجسب حرام بهش زد و نگاه می کنم... یک نگاه تا پایان آهنگ که حلال باشه!...به قول معروف یک نگاه حلاله!!! آپارات جعبه ی موسیقی به قد یک عمرِ در یک نگاهه.. دیگه تو این تو یک نگاه دنبال مقصر نمی گردم....که گذشته ها و گذشته! . . . آهنگ که به پایان رسید...در جعبه رو ببند....بخند...یا گریه کن....سبک شو...سبک شو....و سبک شو... 28 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ داریم اثاث کشی میکنیم.... انفجار نور که میگن ، خونه ماست الان 24 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ شاید سالی یکی دوبار همدیگه رو ببینیم ولی اون نمی دونه با همین یه اس ام اسش من چقدر خوشحال شدم:hapydancsmil: بیاییم یه وقتایی ماهم با معرفت بشیم راه دوری نمیره هاااااااااااااااااااااااااا 23 لینک به دیدگاه
3Tilla 3844 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ امروز کلی بع بعی دیدم که برای فروش آورده بودن.... یکیشونو به زور میکشیدن و میبردن.... یه گله بودن که پشماشونو چیده بودن بنده خداها داشتن یخ میزدن آخر عمری..... داشتم به این فکر میکردم اگه برعکس بود ؛گوسفندا صاحبان زمین بودن و ماها قربانیشون چطوری میشد؟!!:icon_pf (34): نمیشه این سنت رو برداشت ولی امیدوارم گوشتش به نیازمنداش برسه نه سیرها!!!!!البته یه روز گوشت خوردن دردی از کسی دوا نمیکنه! :icon_razz: 20 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ این 7امین پست صفحه 777 این تاپیکه نمیدونم چرا احساس کردم باید پست بدم الان 21 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۱ ببخشید اگر متنم کمی طولانی هستش، اما دوست داشتم این نوشته رو حتما در این تاپیکــــــ قرار بدم...... ...................................................................................................................................................... روزچهارشنبه استاد درس تعمییر و نگهداری ساختمان همین که وارد کلاس شد بعد از سلام ، شروع کرد به نوشتن 3 کتاب ، بعد از معرفی هرکدام ،کتاب ها رو نشون داد ،هرکدوم 200-300 صفحه بود+ مقرارت پیمان(که حدود 20 صفحه میشد) ما===========>>>> استاد: زیاد تعجب نکنید ، دیگه نه از ویدیئو پروژکتور خبری هست ،نه از پاور پوینت های خلاصه شده!!! باید همه این کتابارو بخونید ،حذف هم نداریم!! ما:چـــــــــــــــرا استاد خوب؟؟؟؟!!! 2ساعت کامل استاد برامون توضیح داد بلکه دلیل کارش رو توجیح کنه: _یکی از دانشجویان یک نامه نوشته واین نامه به رئیس دانشگاه رسیده، بنده طی جلسه ای که با مدیر گروه معماری و ایشون(رئیس دانشگاه) داشتم، ایشون نامه رو به من نشون دادند و از بنده خواستند که روش تدریسم رو عوض کنم ،حالا چه حرف هایی در این نامه به من خطاب شده بماند...... ما: استاد مگه ما گفتیم ،تقصیر ما چیه؟ ماکه اعتراض نکردیم ، با شناخت کامل هم این درس رو باشما برداشتیم.... کم کم با بحث با استاد متوجه شدیم ،این نامه برای بچه های ترم قبل هستش که از 100نفر 80نفرشون با نمره های 5-7-8 افتادن،و جالب اینجاست که این نامه بعد گذشت یکـ ترم پیگیری شده!!! یکی از بچه ها گفت: استاد ترم 1، ما یک درسی داشتیم به نام ریاضی عمومی ، رشته های مکانیک ،عمران، برق ومعماری دریک کلاس بودند، اما هیچ کس درس ایشون رو متوجه نمیشد،حتی مکانیک و عمرانی ها که چندتا ریاضی بیشتر ازما گذرونده بودند...، از اولین جلسه نامه نگاری کردیم، از این دفتر به اون دفتر،از گروه معماری به آموزش، از آموزش به ......... خلاصه آخرش استاد عوض نشدهیچ، ما مجبور به حذف این درس (با کلی مکافات) شدیم،بقیه دوستان هم که حذف نکردندبا 7-8افتادند،فقط 2-3نفر قبولی داشت.......تنها کاری که کردند،یک ترم درس ریاضی عمومی رشته معماری رو به ایشون ندادند.........اما چطوره نامه این دانشجو یا دانشجویان به مدیریت رسیده وپیگیری شده عجیبه..........؟!! استاد: میدونید بچه ها حرف این نیست که کی گفته ،کی نگفته،من دیگه روشم رو عوض نخواهم کرد،شماها میگین از ترم دیگه این روش رو پیاده کنم،اما شماهم دقیقا مثل همون دوستان رفتار میکنید........ مدیر دانشگاه که دکتری هم دارند و از بنده پخته تر هستند به من میفرمایند: _دلتون اصلا به حال این دانشجو ها نسوزه ،خودتون رو راحت کنید، ارزش نداره وقتتون رو واسه این دانشجوها تلف کنید، همون چندتا کتاب رو بذارید بخونند ،اصلا اهمیتی نداره چی میشه،چون قدر زحمت رونمیدونن!!! من(استاد) هم گفتم: _آقای ......،پس بعد گذشت 30سال ،بعد از ماها این جامعه رو چه کسی اداره خواهد کرد ؟ چه کسانی جای مارو خواهند گرفت؟؟!!! مدیردانشگاه: شما ،اقای حیدری نگران نباشید، درکشور هند لیسانس و فوق لیسانس پائین ترین حد سواد در این کشور هستش و تحصیلات در این کشور یک امر اجباری تلقی میشه،به طور مثال مغازه دار سرکوچه هم تخصص جراحی داره،هم تخصصی معماری و در عین حال هم میتونه به عنوان دکترکار کنه ،هم معمار ،هم مغازه دار!! هم میتونه یکـ فرد فقط تحصیلکرده باشه و شغلش تنها مغازه داری باشه!!! اگه یادتون باشه چند سال پیش یکـ دانشگاه 700دانشجوی معماری فقط برای یک ترم ظرفیت گرفت...حالا اینکه این دانشجویان بعد از فارغ التحصیلی میخواهند چگونه وارد بازار کار بشن اصلا مهم نیست..........!!! به ما مدیران ابلاغ شده که اینگونه رفتار کنیم (چه دانشگاه های دولتی و چه آزاد).......درحال حاضر ماهم میخواهیم مانند کشور هند بشیم،چه اشکالی داره راننده تاکسی یا خانم خانه دار با مدرک فوق لیسانس داشته باشیم؟؟؟!!! باید آدم های عادی هم باسواد باشند ،حتی اگه کاربردی نباشن!! ما از1000یا2000نفر یک نفر رو به عنوان بهترین انتخاب خواهیم کرد و به او مسئولیت میدیم وپرورشش میدیم (اتفاقا من این جامعه رو میپسندم) استاد در ادامه گفت: بچه ها من روشم رو عوض نمیکنم ،اما به فکر خودتون باشین، هیچکس به فکرشما نیست،باید واسه این نسل نگران بود ..... ..................................................................................................... پ.ن : واقعا نمیدونم این حرفـــــ ها درمورد کشور هند تا چه حد درست هستش .......... اما در مورد کشور خودمون این داستان همچنان ادامه دارد................ 25 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۱ گاهی آدم به انتظاراتش نگاهی می اندازد و می گوید:اینها کی این همه بالا رفتند که من نفهمیدم؟ نکند من کوتاه آمده ام؟!:164: 22 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۱ اونی که زود میرنجه ... زود میره، زود هم برمیگرده ... من دیر میرنجم ... دیر میرم، اما اگه برم دیگه برنمیگردم ... بلند گفتم که همه بشنون ... شنیدن یا نشنیدنش انتخاب توئه ... 19 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده