Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ در حد انفجار عصبانیم بعد 6 ماه دوندگی و مذاکره تلفنی و حضوری و کلی مکاتبه ، تازه میگه من در جریان نیستم ، تو روح اون کسی که تو رو مسئول کرده 15 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ من کاری را کردم که فکر می کردم درسترین کار است، امیدوارم روزی نیاید به این نتیجه برسم که اشتباه کردم. من قلب ساده و قشنگ خودم را ارزان طوفانی نمی کنم. خیلی تلاش کردم آرام بماند. نمی گذارم این بادها که بید ها را هم نمی لرزاند، قلب مرا دچار تلاطم کند،مطمئن باش، من آن را برای اهلش و صاحب اصلیش خروشان خواهم کرد شک نکن. 14 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ تو تسکین تموم دردهامی بجز تو با کسی کاری ندارم . . . . 22 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ دوست دارم ی روز ی کامل تنها باشممم و هیشکی رو نبینم ... دوس دارم از مردم دور باشم .... دیگههه طاقت هیشکی و هیچ چیزی رو ندارممم دیگه ... اخه منم ادمم سنگ که نیستم 14 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ دیگه دوس نــــــــــــدارم بین مردم شهرم باشـــــــم .... این آدمـــــــــا به خودشونم رحم نمیکنن چه برســــــــــــه به مــــن که تفکـــراتم باهاشون متفــــــــــــــاوته !! از تهـــــران فراریم ..... از آدمـــــــایی که وقتی از کنارشون رد میشم بوی غــــــــــم میدن .... بوی تنهــــــــایی و گوشه گیـــــــری میدن .... بوی انـــــــزوا.... وقتی با عشـــــق تو چشماشون نگاه میکنم رنگ حســــــرت روزای از دست رفتشونو میبینم .... زمـــــان هایی که از دست دادن و الان فقط یه آرزو واســــــه برگشتــــن اون روزا براشون باقـــــــــــی مونده !! دنبال اون مدینــــــه فاضلــــــه ای میگردم که عمـــــــری همه در پی ساختنش بــــودن و هستــــن ..... پس کجـــــــــــــاست ؟؟ از کدوم سَمـــــت باید برم که دوباره با این مــــــــــردم رو به رو نشـــــــــــم؟؟؟ 16 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ دوس دارم همیشه همه ادما شاد باشن ، حتی به زور 17 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ کامپیوترم و روشن کردم از اون اطاق ویشکا بلند بلند میگه نانای نایی نانای نایی ینی پرنده ی خجسته ایه ما داریممم 13 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ بابا دوست درست وحسابی هم نصیبمون نشد بخدا... امروز اومده میگه بچه ها برنامه چیدم بین 2تا کلاس بریم بیرون...بین 2تا کلاس 4ساعت بیکاریم گفتم میخوام برم کتابخونه درس بخونم گفت تو همیشه اولش مخالفت میکنی ولی آخر میای ....پس تو هیچی با بقیه بودم آقا حرصم گرفت گفتم بمیرمم نمیرم بذا 1 بار حرفم برش داشه باشه... 5 دقه بعد بیرون دانشگا بودیم( یعنی برش حرفم رو حال کردین) رفتیم بیرون کلی گشتیم خدایی خوش گذشت ولی هی غر زدم که بابا هوا گرمه کی تو این هوا میاد بیرون که ما اومدیم میخواستم حرص بدم اینقد تو این خندق بلا چیز میز ریختیم که سر کلاس بعدی هر 2 دقه 1بار یکی یکی میومدیم بیرون.... منکه از دلپیچه تا آخر کلاس نتونستم بشینم هنوزم دلم درد میکنه 14 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ خوشا به سعادت اونی که دوسش داری 11 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ دو هفته پیش با یکی از دوستای قدیم دوران راهنمایی برخورد کردم که قد بلند و خوش تیپ و عضله ای بود بهش گفتم چیکار می کنی گفت عضو تیم بسکتبال شهر هست اتفاقا تازه از مسابقه اومده بود گفت بازی رو بردیم خیلی پسر خوبیه گفتش تیممون ماهی 250 هزار تومان بهمون میده که ما بازی کنیم ولی این مقدار کمه گفت می خواد که یه زندگی تشکیل بده و سر و سامان بگیره گفت توی همین شرکت که تو تیمش بازی می کنه گذاشتنش سر کار به عنوان کارگر داشت کار می کرد.خیلی بچه بی آزار و مثبتیه یه دستگاهی هست توی صنعت نساجی به نام ولف کارش اینه که الیاف ها رو از هم جدا می کنه این دستگاه خطرناکه و سنسور هایی داره که به محض اینکه دست یا آستین لباس بهش گیر بکنه می ایسته از حرکت وگرنه خودتو میکشه داخل و از اون طرف گوشت چرخ کرده میده بیرون ولی متاسفانه تو ایران میان این سنسور ها رو غیر فعال می کنن نمیدونم چرا! امشب شنیدم که این رفیقمون وقتی داشته با این دستگاه کار می کرده دستش گیر می کنه و استخوانش میشکنه و دستش قطع میشهشانس آورده که استخوانش قطع شده وگرنه...... چه دنیای نامردیه گاهی تو کار خدا هم میمونم این بنده خدا می خواست ازدواج کنه جوون به این خوشتیپی اعصاب و روانم ریخته بهم اشک از چشمام اومد وقتی شنیدم:4564: 19 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ شايد برايت عجيب ـست اين همه آرامش ام ! خودماني بگويم ؛ به آخر که برسي ديگر فقط نگاه ميکني ...! Near the End 20 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ اینقدر کــه برای خـر کردن من سـعی کـردی. بـرای خـودت وقت میگذاشتی حتمــا آدم میشدی. :icon_pf (34): . . . (معلم اجتماعی راهنماییم، وقتی تو برگه امتحانم جواب سئوالی که بلد نبودم رو نوشتم، گفتم آقا صحیح نکردین) اونموقع که گفت نفهمیدم چی گفت، الان میفهمم چی گفته. 14 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ یه اتفاقایی یه موقع هایی یهویی میفته بدون فکر کردن قبلی. یه پستی محمد رضا تو این تاپیک زد که دلم برا هیملر تنگ شده! هر چند این حرف از روی شوخی بوده ولی اینکه چی شد یهو یاد هیملر افتاده خواستم یکم سربهسرش بزارم. بعد بگم کیم. این شد که با نام مقدس هیملر رفتم سراغش طولی نکشید که موضوع در تالار مدیران مطرح شد. ترول مربوطه ساخته شد و همه دوستان و دشمنان این نام سرازیر به این پروف شدند. مدیر ارشد عزیز سربع پیگیر شد ببینه من کیم. تا یه جاههاییم پیش رفت. اما جواب پیغام های منو نمیداد. احتمالا به خاطر مولتی یوزر بودنم نبوده که بین خیلی از بچه های خوب اینجا این موضوع شایعه! حدس میزدم به خاطر عنوان نام کاربریم باشه! با سه تا از بچه ها یه مقدار صحبت کردم. اگه برنامه رو از قبل چیده بودم شاید برای دیدن عکس العملا تو خیلی از پروفایلا میرفتم. ولی چون همه چیز یهویی شد حس این کارو نداشتم! نتیجه اخلاقی این موضوع: 1. هیچ وقت میزان حال افراد نیست. 2. اگه یه تصویر بد از قبل تو ذهنمون باشه از کسی، شاید خیلی سخت پاک شه و اصن پاک نشه. حتی اگه تظاهر کنیم واقعا چیزی وجود نداره. 3. در مورد خلاف بند 2 اگه یه تصویر خوب از قبل تو ذهنمون از کسی باشه، در زمان حال اتفاقات ناخوشایندی بیفته، اون تصویر خوبست که این بار کم رنگ میشه .....یعنی انگار همیشه به نوعی تصویر بد غالب میشه و بدیای آدما بیشتر تو ذهنمون میمونه. 4. یه تاپیکی بود که بیشتر از همه پستای کی رو میخونین. من گفته بودم به محتوا نگاه میکنم تا نویسنده. امشب کمی منصفانه به قضیه نگاه کردم دیدم نه، علی رغم این که اکثر اوقات این طور بوده اما منم گاهی از روی رفاقت تنکس زدم. و گاهی عمدا علی رغم این که محتوا رو قبول داشتم به خاطر نویسنده پست تنکس نزدم. ( صداقت بی رحمانه با خود !) 5. همیشه این که با کی حرف میزنیم برامون خیلی مهم تره تا این که خود حرف چیه.... 6. به این که اگه جایگاه ها عوض میشد هم فکر کردم. هیملر اولین بار که با این نام عضو شد بعد اون داستانا، یه پیام خصوصی که زد خودشو معرفی کنه. جوابی که دادم بهش این بود که خوشحالم که دوباره میبینمت. اما ته دلم دوست نداشتم پیام زدناش ادامه پیدا کنه. 7. نمیدونم اگه جای هیملر با نام کاربری "جعفر اقا" ولی همچنان به حالت همین مولتی یوزر (یعنی من با یه یوزر دیگه) میومدم این قد همه علاقه مند بودن که ببینن تو این پروفایل چه خبره؟؟ و این کاربره مولتی یوزر کیه؟؟؟ (من اگه خودمم بودم سریع میرفتم تو پروف طرف) دلیل چیه؟ ارضای حس کنجاویمون؟ یا انتقام گرفتن از یه کاربر بی ادب؟ و دستگیر کردنش؟ 8. توی یه سری تالارا قبلا این مولتی یوزر بودن رو حس کرده بودم. مثل تالار مقالات. یه بار از محمد خواسته بودم جلوشو بگیرن. گفته بود کار سختیه و باید حتما گزارش شه. اون موقع خیلی متوجه نشدم استانو. اما امشب گرفتم که اره سخت میشه پیدا کرد این موضوع رو. 9. هنوز هم حس میکنم ما آدما از جمله خودم گاهی زود قضاوت میکنیم. 10. علی رغم این که مولتی یوزر بودن این جا خیلی عادیه و نمونش بین برخی مدیران ارشد سابق، برخی مدیران بازنشسته فعلی، برخی مدیران فعلی تالارها و برخی کاربران تالارها وجود داره و اینو میدونیم اما چون خودم این که کسی سرکارم بزاره رو دوست ندارم، به خاطردقایقی سرکار گذاشتن سایلنس، پیانیست و اوریون عزیز ازشون معذرت میخوام 23 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ کاش نا این تاپیک میشد غمنوشته ها...... هروقت میام تو این تاپیک تمام غمهای خودم که هیچ کوله ابری از غمهای دیگه هم رو دوشم سنگینی میکنه و با قدی خمیده از سنگینی بار این غمها از تاپیک میرم بیرون واقعا چی به سر م داره میاد؟ یعنی واقعا هیچ خوشی تو زندگی نداریم؟ بعضی .وقتها خود منم همینطور میشم و بدون هیچ دلیلی غمگینم ،دپرسم اما این فقط خودمو زجر میده و بـــــــــــــــــــــــــــــس گاهی هم باید از شادی ها نوشت گاهی هم باید آدم برای خودش دل بسوزونه گور بابای اونکه رفت اگه لیاقت تورو داشت که نمیرفت گاهی بیشتر افسوس میخورم این دلنوشته ها رو میخونم حیف این همه استعداد و خلاقیت که بیاد و این نوشته ها رو درج کنه گاهی هم باید بدون دلیل خندید باید چشمارو بست و بدون خجالت قهقهه زد و خندید اونقدر که اشک از چشما جاری بشه و دلدرد بگیری ببخشید باز تب دارم انگار باز هذیون گفتم 13 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ داشتیم از مترو تا سره کار با هم قدم می زدیم... گفت چند سالته؟ گفتم 25...گفتم توچی؟ گفت 21... بهش نمی یومد....بزرگتر بهش می خورد... موهای بولوند و بلند..چشمای آبی...پوست سفید یخچالی که یه کم آرایش می کرد... من دستام تو جیب کاپشنم بود...گفتم سرده ها... گفت: ناراحت نمی شی اگه من سیگار بکشم....:smiley (18): یه لحظه هنگ کردم...تو دلم گفتم: چرا آخه؟ مگه چند سالته؟ حیف این خوشگلی نیست دختر...:icon_pf (34): اما من لعنتی هیچ کدوم رو نتونستم به زبون بیارم ... 14 لینک به دیدگاه
ya~ya 820 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ امروز تصمیم گرفتم بیخیالی طی کنم هر رفتار زننده ای که ببینم خودمو بزنم به اون راه و بگم بیخیال .خداجون کمکم کن تا بگذارمو بگذرم شاید کمی خوش بگذره 12 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ واقعا باید همه رو تحمل کرد ؟ اصلا کیا رو باید تحمل کرد کیا رو باید فوری خط زد کیا رو باید دوره ای تحمل کرد کیا رو تا مدتی ؟ کاملا دیگه دارم به این عقیده می رسم که انسان یعنی فکرش و جهان بینیش لاغیر روح و موح و غریزه و اینا همش کشکه ....................................................................................................................................................... خانوم ادعاش میشه لیسانس ریاضی محض داره رشته ای که به قول خودش مثل فیزیک مادر تموم علومه و خیلی سخت ادعای نظم می کنه ادعای اینو می کنه که دانشگاه روزانه (حالا بماند کجا ) خونده اومده میگه یه دوستی داشتم اون یه دخمل خاله داشت موهاش بلند بود از اینجا (دستشو می بره زیر باسنش ) یه روز اومد گفت من میدونم اگه این موها رو بزنم حتما شوهر می کنم رفت موهاشو کوتا کرد تا اینجا (دستشو می بره رو سرشونه هاش ) باورت نمیشه سر یه هفته شوهر کرد میگم این داستان مال چن دهه پیشه با تعجب میگه همین یه ماه پیش یعنی اون ریاضی محضت توحلقت اون نظم ذهنیت تو حلقت اون جهان بینیت تو حلقت تو مملکتی که دلارش هر لحظه قیمت میزنه و عمده و خرده فروشش برا خرید و فروش سرگردونه کارمند چن سالش تو مخارجش مونده برا طلاق گرفتن ملت جشن می گیرن یعنی کلا خودت تو حلقت برم اهنگ تو حلقم شاهین نجفی گوش کنم ............................................................................ خداشون برا این دخترای ذلیل ِ شوهر ایران یه شوهر برسون فقط یه شوهر , فقط یه شوهر فوری شناسانه این دخترا رو چرکی کن نیگاه به مدرک دانشگاهیشون نکنا نیگا به ادعاهای روشنفکرشون نکناااااااااا , این حرفا رو از رو ایمیل هایی که براشون میاد میگن مغزشون درمقابل کلمه شوهر در حد مرغه (ببخش خانوم مرغه ) پ. ن : ازدواج اصلا چیز بدی نیس داشتن شریک مناسب برا ادامه راه خیلی هم لازمه , بشرطی که واقعا شریک راه و دل و غم تو باشه نه اینکه چشاتو ببندی به هرکی از راه رسید بگی بله 17 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ بعضی ازین پستارو میخونم بعد فک میکنم چرا ما اینطوری شدیم ، منظورم از ما نسل جوونه ، همه به نوعی شکست خورده همه به نوعی افسرده ، بعد فک میکنم به صحبت کردن بعضیا که دچار توهمن یا دچار توهم نیستن ولی فک میکنن با احمق طرفن ، میدونی کی ؟ کسی که تو حرم زن صیغه می کرد ولی الان .... 10 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ هر روز اغاز میشویم هر روز، هر بار... اعاز می شویم از یک نگاه ساده از یک صدای مهربان از یک سلام گرم از یک مفهوم دلنشین ... . و من هر بار از لبخند زیبای تو اعاز می شوم. 16 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده