رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

در حد انفجار عصبانیم بعد 6 ماه دوندگی و مذاکره تلفنی و حضوری و کلی مکاتبه ، تازه میگه من در جریان نیستم ، تو روح اون کسی که تو رو مسئول کرده

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من کاری را کردم که فکر می کردم درسترین کار است، امیدوارم روزی نیاید به این نتیجه برسم که اشتباه کردم.

من قلب ساده و قشنگ خودم را ارزان طوفانی نمی کنم. خیلی تلاش کردم آرام بماند. نمی گذارم این بادها که بید ها را هم نمی لرزاند، قلب مرا دچار تلاطم کند،مطمئن باش، من آن را برای اهلش و صاحب اصلیش خروشان خواهم کرد شک نکن.

  • Like 14
لینک به دیدگاه

دوست دارم ی روز ی کامل تنها باشممم و هیشکی رو نبینم ...:hanghead:

دوس دارم از مردم دور باشم .... دیگههه طاقت هیشکی و هیچ چیزی رو ندارممم دیگه ...

اخه منم ادمم سنگ که نیستم :sigh:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

دیگه دوس نــــــــــــدارم بین مردم شهرم باشـــــــم .... این آدمـــــــــا به خودشونم رحم نمیکنن چه برســــــــــــه به مــــن که تفکـــراتم باهاشون متفــــــــــــــاوته !! 31119_puzzledsmile.gif

 

از تهـــــران فراریم ..... از آدمـــــــایی که وقتی از کنارشون رد میشم بوی غــــــــــم میدن .... بوی تنهــــــــایی و گوشه گیـــــــری میدن .... بوی انـــــــزوا....599819_crying.gif

 

وقتی با عشـــــق تو چشماشون نگاه میکنم رنگ حســــــرت روزای از دست رفتشونو میبینم .... زمـــــان هایی که از دست دادن و الان فقط یه آرزو واســــــه برگشتــــن اون روزا براشون باقـــــــــــی مونده !!527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

 

دنبال اون مدینــــــه فاضلــــــه ای میگردم که عمـــــــری همه در پی ساختنش بــــودن و هستــــن ..... پس کجـــــــــــــاست ؟؟

 

از کدوم سَمـــــت باید برم که دوباره با این مــــــــــردم رو به رو نشـــــــــــم؟؟؟157419_4caekgi.gif

  • Like 16
لینک به دیدگاه

کامپیوترم و روشن کردم از اون اطاق ویشکا بلند بلند میگه نانای نایی نانای نایی

ینی پرنده ی خجسته ایه ما داریممم :ws28:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

بابا دوست درست وحسابی هم نصیبمون نشد بخدا...

امروز اومده میگه بچه ها برنامه چیدم بین 2تا کلاس بریم بیرون...بین 2تا کلاس 4ساعت بیکاریم:w58:

گفتم میخوام برم کتابخونه درس بخونم گفت تو همیشه اولش مخالفت میکنی ولی آخر میای ....پس تو هیچی با بقیه بودم:w58:

آقا حرصم گرفت گفتم بمیرمم نمیرم بذا 1 بار حرفم برش داشه باشه...

5 دقه بعد بیرون دانشگا بودیم:hanghead:( یعنی برش حرفم رو حال کردین:sigh:)

رفتیم بیرون کلی گشتیم خدایی خوش گذشت ولی هی غر زدم که بابا هوا گرمه کی تو این هوا میاد بیرون که ما اومدیم میخواستم حرص بدم :ws3:

اینقد تو این خندق بلا چیز میز ریختیم که سر کلاس بعدی هر 2 دقه 1بار یکی یکی میومدیم بیرون.... منکه از دلپیچه تا آخر کلاس نتونستم بشینم:sad0:

هنوزم دلم درد میکنه:sad0:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

دو هفته پیش با یکی از دوستای قدیم دوران راهنمایی برخورد کردم که قد بلند و خوش تیپ و عضله ای بود

بهش گفتم چیکار می کنی گفت عضو تیم بسکتبال شهر هست اتفاقا تازه از مسابقه اومده بود گفت بازی رو بردیم خیلی پسر خوبیه گفتش تیممون ماهی 250 هزار تومان بهمون میده که ما بازی کنیم ولی این مقدار کمه گفت می خواد که یه زندگی تشکیل بده و سر و سامان بگیره گفت توی همین شرکت که تو تیمش بازی می کنه گذاشتنش سر کار به عنوان کارگر داشت کار می کرد.خیلی بچه بی آزار و مثبتیه

یه دستگاهی هست توی صنعت نساجی به نام ولف کارش اینه که الیاف ها رو از هم جدا می کنه این دستگاه خطرناکه و سنسور هایی داره که به محض اینکه دست یا آستین لباس بهش گیر بکنه می ایسته از حرکت وگرنه خودتو میکشه داخل و از اون طرف گوشت چرخ کرده میده بیرون ولی متاسفانه تو ایران میان این سنسور ها رو غیر فعال می کنن نمیدونم چرا!

امشب شنیدم که این رفیقمون وقتی داشته با این دستگاه کار می کرده دستش گیر می کنه و استخوانش میشکنه و دستش قطع میشه:4564:شانس آورده که استخوانش قطع شده وگرنه......

 

چه دنیای نامردیه گاهی تو کار خدا هم میمونم این بنده خدا می خواست ازدواج کنه جوون به این خوشتیپی

اعصاب و روانم ریخته بهم اشک از چشمام اومد وقتی شنیدم:4564::4564:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

شايد برايت عجيب ـست اين همه آرامش ام !

 

خودماني بگويم ؛

 

به آخر که برسي ديگر فقط نگاه ميکني ...!

 

Near the End

  • Like 20
لینک به دیدگاه

اینقدر کــه برای خـر کردن من سـعی کـردی.

بـرای خـودت وقت میگذاشتی حتمــا آدم میشدی. :icon_pf (34):

.

.

.

(معلم اجتماعی راهنماییم، وقتی تو برگه امتحانم جواب سئوالی که بلد نبودم رو نوشتم، گفتم آقا صحیح نکردین)

 

اونموقع که گفت نفهمیدم چی گفت، الان میفهمم چی گفته. :sigh:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

یه اتفاقایی یه موقع هایی یهویی میفته بدون فکر کردن قبلی.

یه پستی محمد رضا تو این تاپیک زد که دلم برا هیملر تنگ شده! هر چند این حرف از روی شوخی بوده ولی اینکه چی شد یهو یاد هیملر افتاده خواستم یکم سربهسرش بزارم. بعد بگم کیم.:whistle:

این شد که با نام مقدس هیملر رفتم سراغش:whistle:

طولی نکشید که موضوع در تالار مدیران مطرح شد. ترول مربوطه ساخته شد و همه دوستان و دشمنان این نام سرازیر به این پروف شدند.

مدیر ارشد عزیز سربع پیگیر شد ببینه من کیم. تا یه جاههاییم پیش رفت. اما جواب پیغام های منو نمیداد. احتمالا به خاطر مولتی یوزر بودنم نبوده که بین خیلی از بچه های خوب اینجا این موضوع شایعه!

حدس میزدم به خاطر عنوان نام کاربریم باشه!:ws37:

با سه تا از بچه ها یه مقدار صحبت کردم. اگه برنامه رو از قبل چیده بودم شاید برای دیدن عکس العملا تو خیلی از پروفایلا میرفتم. ولی چون همه چیز یهویی شد حس این کارو نداشتم!

 

نتیجه اخلاقی این موضوع:

1. هیچ وقت میزان حال افراد نیست.

 

2. اگه یه تصویر بد از قبل تو ذهنمون باشه از کسی، شاید خیلی سخت پاک شه و اصن پاک نشه. حتی اگه تظاهر کنیم واقعا چیزی وجود نداره.

 

3. در مورد خلاف بند 2 اگه یه تصویر خوب از قبل تو ذهنمون از کسی باشه، در زمان حال اتفاقات ناخوشایندی بیفته، اون تصویر خوبست که این بار کم رنگ میشه .....یعنی انگار همیشه به نوعی تصویر بد غالب میشه و بدیای آدما بیشتر تو ذهنمون میمونه.

 

4. یه تاپیکی بود که بیشتر از همه پستای کی رو میخونین. من گفته بودم به محتوا نگاه میکنم تا نویسنده. امشب کمی منصفانه به قضیه نگاه کردم دیدم نه، علی رغم این که اکثر اوقات این طور بوده اما منم گاهی از روی رفاقت تنکس زدم. و گاهی عمدا علی رغم این که محتوا رو قبول داشتم به خاطر نویسنده پست تنکس نزدم. ( صداقت بی رحمانه با خود !)

 

5. همیشه این که با کی حرف میزنیم برامون خیلی مهم تره تا این که خود حرف چیه....

 

6. به این که اگه جایگاه ها عوض میشد هم فکر کردم. هیملر اولین بار که با این نام عضو شد بعد اون داستانا، یه پیام خصوصی که زد خودشو معرفی کنه. جوابی که دادم بهش این بود که خوشحالم که دوباره میبینمت. اما ته دلم دوست نداشتم پیام زدناش ادامه پیدا کنه.

 

7. نمیدونم اگه جای هیملر با نام کاربری "جعفر اقا" ولی همچنان به حالت همین مولتی یوزر (یعنی من با یه یوزر دیگه) میومدم این قد همه علاقه مند بودن که ببینن تو این پروفایل چه خبره؟؟ و این کاربره مولتی یوزر کیه؟؟؟:ws38:

(من اگه خودمم بودم سریع میرفتم تو پروف طرف)

دلیل چیه؟ ارضای حس کنجاویمون؟ یا انتقام گرفتن از یه کاربر بی ادب؟ و دستگیر کردنش؟

 

 

8. توی یه سری تالارا قبلا این مولتی یوزر بودن رو حس کرده بودم. مثل تالار مقالات. یه بار از محمد خواسته بودم جلوشو بگیرن. گفته بود کار سختیه و باید حتما گزارش شه. اون موقع خیلی متوجه نشدم استانو. اما امشب گرفتم که اره سخت میشه پیدا کرد این موضوع رو.

 

9. هنوز هم حس میکنم ما آدما از جمله خودم گاهی زود قضاوت میکنیم.

 

10. علی رغم این که مولتی یوزر بودن این جا خیلی عادیه و نمونش بین برخی مدیران ارشد سابق، برخی مدیران بازنشسته فعلی، برخی مدیران فعلی تالارها و برخی کاربران تالارها وجود داره و اینو میدونیم اما چون خودم این که کسی سرکارم بزاره رو دوست ندارم، به خاطردقایقی سرکار گذاشتن سایلنس، پیانیست و اوریون عزیز ازشون معذرت میخوام:icon_gol:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

کاش نا این تاپیک میشد غمنوشته ها......

 

هروقت میام تو این تاپیک تمام غمهای خودم که هیچ

 

کوله ابری از غمهای دیگه هم رو دوشم سنگینی میکنه و با قدی خمیده از سنگینی بار این غمها از تاپیک میرم بیرون

 

واقعا چی به سر م داره میاد؟

یعنی واقعا هیچ خوشی تو زندگی نداریم؟

بعضی .وقتها خود منم همینطور میشم و بدون هیچ دلیلی غمگینم ،دپرسم

 

اما این فقط خودمو زجر میده و بـــــــــــــــــــــــــــــس

 

گاهی هم باید از شادی ها نوشت

گاهی هم باید آدم برای خودش دل بسوزونه

 

گور بابای اونکه رفت

اگه لیاقت تورو داشت که نمیرفت

 

گاهی بیشتر افسوس میخورم این دلنوشته ها رو میخونم

حیف این همه استعداد و خلاقیت که بیاد و این نوشته ها رو درج کنه

 

گاهی هم باید بدون دلیل خندید

باید چشمارو بست و بدون خجالت قهقهه زد و خندید:ws28:

 

اونقدر که اشک از چشما جاری بشه و دلدرد بگیری

 

ببخشید باز تب دارم

انگار باز هذیون گفتمhanghead.gif

  • Like 13
لینک به دیدگاه

داشتیم از مترو تا سره کار با هم قدم می زدیم...

گفت چند سالته؟ گفتم 25...گفتم توچی؟ گفت 21... بهش نمی یومد....بزرگتر بهش می خورد...

موهای بولوند و بلند..چشمای آبی...پوست سفید یخچالی که یه کم آرایش می کرد...

من دستام تو جیب کاپشنم بود...گفتم سرده ها...

گفت: ناراحت نمی شی اگه من سیگار بکشم....:smiley (18):

یه لحظه هنگ کردم...تو دلم گفتم: چرا آخه؟ مگه چند سالته؟ حیف این خوشگلی نیست دختر...:icon_pf (34):

اما من لعنتی هیچ کدوم رو نتونستم به زبون بیارم ...:sigh:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

امروز تصمیم گرفتم بیخیالی طی کنم هر رفتار زننده ای که ببینم خودمو بزنم به اون راه و بگم بیخیال :whistles:.خداجون کمکم کن تا بگذارمو بگذرم شاید کمی خوش بگذره:a030:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

واقعا باید همه رو تحمل کرد ؟

اصلا کیا رو باید تحمل کرد کیا رو باید فوری خط زد کیا رو باید دوره ای تحمل کرد کیا رو تا مدتی ؟

کاملا دیگه دارم به این عقیده می رسم که انسان یعنی فکرش و جهان بینیش لاغیر

روح و موح و غریزه و اینا همش کشکه

.......................................................................................................................................................

خانوم ادعاش میشه لیسانس ریاضی محض داره رشته ای که به قول خودش مثل فیزیک مادر تموم علومه و خیلی سخت

ادعای نظم می کنه

ادعای اینو می کنه که دانشگاه روزانه (حالا بماند کجا ) خونده

اومده میگه یه دوستی داشتم اون یه دخمل خاله داشت موهاش بلند بود از اینجا (دستشو می بره زیر باسنش )

یه روز اومد گفت من میدونم اگه این موها رو بزنم حتما شوهر می کنم

رفت موهاشو کوتا کرد تا اینجا (دستشو می بره رو سرشونه هاش )

باورت نمیشه سر یه هفته شوهر کرد

میگم این داستان مال چن دهه پیشه :whistle:

با تعجب میگه همین یه ماه پیش :w58:

 

یعنی اون ریاضی محضت توحلقت

اون نظم ذهنیت تو حلقت

اون جهان بینیت تو حلقت

تو مملکتی که دلارش هر لحظه قیمت میزنه و عمده و خرده فروشش برا خرید و فروش سرگردونه

کارمند چن سالش تو مخارجش مونده

برا طلاق گرفتن ملت جشن می گیرن

یعنی کلا خودت تو حلقت

برم اهنگ تو حلقم شاهین نجفی گوش کنم

............................................................................

 

خداشون برا این دخترای ذلیل ِ شوهر ایران یه شوهر برسون فقط یه شوهر , فقط یه شوهر

فوری شناسانه این دخترا رو چرکی کن نیگاه به مدرک دانشگاهیشون نکنا نیگا به ادعاهای روشنفکرشون نکناااااااااا , این حرفا رو از رو ایمیل هایی که براشون میاد میگن مغزشون درمقابل کلمه شوهر در حد مرغه (ببخش خانوم مرغه )

 

 

پ. ن : ازدواج اصلا چیز بدی نیس داشتن شریک مناسب برا ادامه راه خیلی هم لازمه , بشرطی که واقعا شریک راه و دل و غم تو باشه نه اینکه چشاتو ببندی به هرکی از راه رسید بگی بله

  • Like 17
لینک به دیدگاه

بعضی ازین پستارو میخونم بعد فک میکنم چرا ما اینطوری شدیم ، منظورم از ما نسل جوونه ، همه به نوعی شکست خورده همه به نوعی افسرده ، بعد فک میکنم به صحبت کردن بعضیا که دچار توهمن یا دچار توهم نیستن ولی فک میکنن با احمق طرفن ، میدونی کی ؟ کسی که تو حرم زن صیغه می کرد ولی الان ....

  • Like 10
لینک به دیدگاه

هر روز اغاز میشویم

هر روز، هر بار...

اعاز می شویم

از یک نگاه ساده

از یک صدای مهربان

از یک سلام گرم

از یک مفهوم دلنشین

...

.

 

و من هر بار از لبخند زیبای تو اعاز می شوم.

  • Like 16
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...