*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ بله منم میدونم بعد از اینکه از اون شرایط اومدی بیرون برات اون احساسات خنده داره اما آیا زمانی که دقیقا تو عمق او شرایطی هم میتونی بگی کشکه؟! چند نفر وجود دارن که تو شرایط عاشقی قرار گرفتن اما تو همون وضعیت عاقلانه تصمیم گرفتن؟! 8 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ با این وضع گرما و گرونی مرغ و گوشت و نون و شیر خلاصه همه چی خدا زشته الان مهمونت بشیم میشه بندازیش برای یه وقت دیگه که اوضاع اقتصادیت هم بهتر بشه دیگه فقط همین ماه مبارک مونده بیاد که اومدش دیگه توی این گرما نمیشه آب خورد تو خیابون یا هرجایی خداجون اینم وضعه برای ما درست کردی 8 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دیروز صبح رفتیم استخر هرکاری کردم نتونستم زیر آبی برم انگاری اصلا تو خونم نیست این کار 8 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دنیا دَکن دَکاست دل بشکنی دلت میشکنه البته دیگه دلی نمونده برای من یکی که بشکنه...... توهم بشکن تا تکمیل بشم... ولی دیگه ساکت نمیشینم...:gnugghender: 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دوستان گلم نقل قول و مکالمه در تاپیک ممنوع هست 11 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ ساراییییییی....تمام حرف دلش این روزا شده نقل قول ممنوعه 11 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دوستم برگشته ميگه همه قسمت هاي دوران كودكيمو دوست دارم به جز آرزوي بزرگ شدن ...فكر نميكردم به اين زودي بزرگ بشم ...دلم ميخواد برگردم به روزاي خوش بيخيالي ! 12 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ منو دیدی و خندیدیو بمن گفتی دوست دارم .....نگام کردی بهم گفتی دیگه تنهات نمیذارم .... دوباره من رو سادگیم حرفت رو باور کردم ... دیدم کلک تو کارت از عشق تو دل کندم .... حالا دیگه رو اسم تو یه خط باطل کشیدم .... باید ولت کنم برم آخه ازت دل بریدم .... تمومه تمومه تمومه دیگه کارت تمومه .... برو کارت تمومه ... حالا الاخونی تا تو عاشقی رو یاد بگیری .... به یه نفر دل بدیو از یه نفر دل ببری ... 8 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دلم براي دانشگاهمون تنگ شده آخه دانشگاه ما خيلي قشنگه،دوست دارم ترم جديد زودتر شروع بشه!نمي دونم اين روزا چم شده حوصله خودمم ندارم!...اَه... 10 لینک به دیدگاه
MAXER89 مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ سایه ها انگار حرف میزنند این روزها سایه ی من، همدم تنهاییم شده ... لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ چقد دلم تنگ شده بود واسه انجمن ... هرکاری کردم که خودمو راضی کنم دیگه نیام نتونستم ... انگار شده جزیی از وجودم ... 19 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم . دومین روز بارانی چطور ؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود . و سومین روز چطور ؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد . و چند روز پیش را چطور ؟ به خاطر داری ؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم ... فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو . دکتر علی شریعتی 17 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ ممنونم از همه ی دوستان : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام :icon_gol: 15 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ یعنی درد ِ سری کشیده ام که مپرس ! سرم درد میکنه درست از جمعه هفته پیش خوب نمیشه خدا کجا بکوبمش اروم شه سرم درد میکنهههههههههههههههههههههههههههههههههههههه 15 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ امان از دست این انجمن امروز همش اینجا بودممممممممممممممم خووووووووووو کلی کار دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم انجمنه بد بد بد بد :vahidrk: منو اغفال میکنه نمیذاره به کارام برسم خوووووووووووووووووووووووووووووووو 7 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ فک کنم بشه به کسی که دوستش داریم اونقد نزدیک شد که صدای موسیقی نفس های اروم،عمیق و یکنواختش را شنید و از شنیدنش به ارامش رسید ولی مطمعن نیستم 17 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ عابری در حال گذر از خیابان بود دانه ای الماس در جیب خود داشت در عبور از خیابان چشمش به گردویی که بر زمین افتاده بود افتاد خم شد تا آنرا بردارد الماس از جیبش سر خورد و به چاه افتاد او ماند و گردویی پوک در دستانش و حسرت الماس از دست رفته... پ ن: قدرت را بیشتر از همیشه می دانم! 13 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ چه حالي ميده زير بارون راه بري ...بدويي ...رعد و برق بزنه تو هم جيغ بزني ...خيالت راحته كسي نيست نگات كنه ....چه كيفي كرديم امروز ...عاشق بوي خاك بارون خوردم 9 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ خسته ام از صبح رفته بودیم ددرررررررررررررررررررررررررررر 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده