pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ ای دنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلتنگ ام از دست همه ادم هااااااااااااااااااااااااااااااااا بیا و دستت رو بزار تو دستم ببین که به عشق تو موندم من تنها :hapydancsmil: 9 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ چقد سخته خودتو برا کسی ثابت کنی... 14 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ امروز پنج شنبه 29 تیر میرم جلو اینه ببینم واقعا زنده ام؟! ظاهرا زنده ام یا بهتره بگم مشکوکم به زندگی ! 11 لینک به دیدگاه
blue dream 724 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ امشب برای اولین بار از زیاد خوندن درس زبان حالت تهوع گرفتم 9 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ واقعا تو ذهن اون ادمایی که دل کسی رو میشکونن چی میگذره؟؟؟؟!!! 13 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ فیلم زندگی ایران درودی رو از پارات بی بی سی دیدم با اینکه ایران خانوم نیم قرن از من بزرگتر بود اما نمیدونم چرا کلمه به کلمه حرفاشو می فهمیدم لمس می کردم وقتی که داشت از زندگی حرف میزد وقتی که داشت از حس درونیش نسبت به موضوعات نقاشی هاش می گفت نمیدونم چرا ناخوداگاه یاد داستان دختر پرتغال افتادم کتابی که سه ماه پیش خونده بودم و با خوندن هر سطرش اشک ریختم اشکی که حتی خودهم هنوز معنی و علتشو نفهمیدم حقیقت و مفهوم زندگی حقیقت و مفهوم زندگی حقیقت و مفهوم زندگی من من تو خلوتم خیلی به این مفهوم فکر می کنم و خب ......... حس می کنم دارم به مرحله درک و فهمیدنش نزدیک میشم چطوری ؟ اینطوری یه بار پلک میزنم , تو این دنیا هستم یه بار دیگه پلک میزنم , دیگه تو این دنیا نیستم باز این کار رو تکرار می کنم بارها و بارها بارها و بارها اینکارو الان با روشن و خاموش کردن آباژور کنار تختم انجام دادم حس انتقالیش بیشتر بود این تنها درک من نیس این حس کمک می کنه زیاد خودمو درگیر غصه ها نکنم و شادی و لذت رو درون مایه هر چیز زندگیم کنم تازگیا دارم دوباره درباره واژه "خدا" فکر می کنم موجودی که نه اون بیرون که در درونم باید بگردم و پیداش کنم شایدم موجود نیس یه نیروست یه نیرو شاید این نیرو با راز بقا قدرتمندها ارتباط داشته باشه نمیدونم 13 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ فکر کردم به گذشته .... به همه اونچه که خواستم و دود شد رفت هوا .... وای بعضی وقتا این زجر دادنه میشه یه جور اعتیاد ... یکی بیاد ترکم بده ....:icon_pf (34): 7 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ تازگیا بعضی کاربرا و شخصیتای انجمن نواندیشان رو سیامک دهقان پور , علی جوانمرد و احمد باطبی می بینم نمیدونم چرا 6 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ خشت رو خشت شخصیتت رو بسازی بعد یک آن رخنه کنن تو شخصیتت،موریانه بندازن تو افکارت و پوک کنن هم تنت و هم ذهنت رو. همینطور شوخی شوخی!!! شوخی شوخی یک دفعه جدی می شه و می ری تو جهنم لودگی! اون موقع است که با دست خودت پل ساختی برای موریانه ها. پ.ن:صادق هدایت بخونین اینجوری می نویسین! ما که جنبه نداشتیم،جو مارو گرفت اینارو نوشتیم، شما مواظب باشید البته بعضی آثارش رو 17 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 تیر، ۱۳۹۱ گاهی وقتا هم میگم خدا را شکر که به خدا اعتقاد ندارم، حداقل به اون خدایی که امثال این اقایون ساختن و میگن . و شایدم به هیچ خدای ساختگی دیگه ای تا اسباب بازی باشه برای بازی دادن یا چماقی برای تحت فشار قرار دادن یا ... . 15 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دلم می خواد باش حرف بزنم ولی یه نیروی مرموز مانع میشه، به خودم میگم اگه اون میتونه جلو خودش را بگیره و پا پیش نذاره منم می تونم، میدونم این استدلال خوبی نیست ولی از هیچی که بهتره 14 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ می ترسم یهو منفجر بشم همه حرفامو خالی کنم آخه چرا نمیتونم اون چیزی که دوست دارم رو به زبون بیارم 11 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ یا داغ رو دلم بذار، یا که از عشقت کم نکن...تمام تو سهم منه، به کم قانعم نکن...! این عشقه یا خودخواهی یا شیفتگی یا نیاز؟؟ بیست و پنج سال گذشت و من هنوز نتونستم یه مفهوم عمیق برای عشق پیدا کنم...! 21 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ تا حالا شده حس هیچ کاریرو هیچ چیزیرو نداشته باشی؟ هیچیه هیچیه هیچی... فقط دلت بخواد بری لب دریا تا صبح دریارو ببینی و فکر کنی... احساس عجیبیه.... 18 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ همه ی کسایی که تجربه نکردن می گن کشکه... زمانی که تو شرایطش قرار بگیری اون مو قع متوجه میشی که چند چندی 7 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ چند سال دیگه به ا ونایی که تجربه کردن میگم چند چندن! 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده