رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

الان که دست راستم بسته اس نمی تونم شصتمو تکون بدم همش یاد دیالوگ ابتدایی بازی جی تی ای 3 می افتم

اما من دستم بستس پس بهتره تو رانندگی کنی برادر!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

این مدت که دور بودم از شهر و دیارم...

با خودم خیلی فکرکردم ..

همیشه دیدن حضوری بهتره....

خیلی آدم ها خودشونو زود نشون میدهند

برای خودم متأسف شدم...

من همیشه همین ط.ری بودم و هستم ... حسودی ندارم که ...

آدم باشید همتون کسایی که میدونند

 

.........

خوابم میاد الان برم بعد بازم مییام

  • Like 7
لینک به دیدگاه

حکایت من ...

حکایت همان بی نوایی است....

که شب ها زیر دوش آب سرد ... بی صدا رها می کند بغض زخم هایش را...

و همه می گویند:

خوش به حالش!

چه آسان فراموش کرد... چه آسان خندید...!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یک ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ

 

ﯾﮏ ﺣﺲﻫﺎﯾﯽ

 

یک ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ

 

ﯾﮏ ﻭﻗﺖﻫﺎﯾﯽ

 

ﯾﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎﯾﯽ

 

ﺭﻭ ﺩﺭ ﺯﻧـــــﺪﮔﯽ ﮔﻢ ﻣﯽﮐﻨﯽ

 

ﻭ ﻫﯿــــﭻ ﻭﻗتــ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﭘﯿﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ....

.

.

.

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﮕــــﺮ

  • Like 4
لینک به دیدگاه

این روزا "نمی دونم" بیشترین جوابیه که به قلبم وقتی خودشو به دیوار سینه ام می کوبه می دم!!

چون وقتی می گم می دونم می شکنه!

  • Like 18
لینک به دیدگاه

بايد خاطرات تلخ را هم نگه داشت! ‌يادگاري هاي تلخ ! فراموش كردنشان تكرار دوباره انهاست ، بگذار بمانند ان پشت پشت ها لابلاي خاطرات شيرينت

  • Like 6
لینک به دیدگاه

خیر سرمان رفتیم کوهنوردی غم و غصه هامون رو بالای قله جا بزاریم و با روحی شاد و سالم برگردیم خونه ...

 

روحمون یه کوشولو خوب شد ... جسممون داغون :ws37:

 

دو روزه سر تا پا فلج شدم :banel_smiley_4: یکی نیس بگه آخه دختر جون تو که جنبه نداری بشین سر جات :banel_smiley_4:

 

ینی از پارسال تا امسال ضعیف شدم ؟ !! :hanghead:

 

.................

 

یک روز در بهشت ... :ws37:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

تنها همین آهو برایم ماند!

 

همین اهوی منزوی هدایت!

 

 

آهای مردم

 

 

من همین آهوی منزوی بودم

 

 

لرنا بازی لغات بود...

 

 

 

 

 

 

 

 

220px-Ahooye_Tanha.jpg

 

 

 

آهوی تنهای هدایت نمادی است از زیبائی محزون و نجابتی غریب و منزوی.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 16
لینک به دیدگاه

*می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .*

* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد *

*بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... *

*بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . *

*تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. *

*تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود *

*و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!*

  • Like 8
لینک به دیدگاه

اگر می دانستی که من چقدر تو را دوست دارم، سکوت را فراموش می کردی

و تمام ذرات وجودت عشق را فرياد می کرد.

 

اگر می دانستی که من چقدر تو را دوست دارم چشم هايم را می شستی

و اشک هايم را با دستان عاشقت به باد می دادی.

همه آن چيز هایی که تو را در بند کشيده رها می کردی

غرورت را ...

 

قلبت را ...

 

حرفت را...!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

میام گاه نوشته ها دلم میگیرهhanghead.gif

یعنی هیشکی لحظه شاد نداره؟

شاید بیشتر زندگی غم و دلتنگی باشه....

اما یعنی تووش یه گاه نوشته با روحیه و پر انرژی پیدا نمیشه؟hapydancsmil.gifhapydancsmil.gif405319_tgifsmiley.gif480819_hoppisar1.gif

  • Like 10
لینک به دیدگاه

اینم یه گاه نوشته پر انرژی:ws3:

 

 

چقد حال میده صبح به صبح سگ دنبال ادم بکنه :ws3:

 

شرکت یه سگ داره من کله ام رو میگیرم بالا نگاهش میکنم :ws3:

 

 

صبح به صبح میرم سر به سرش میزارم

 

میکنه دنبالم

 

حالا اون بدو من بدو وسط شرکت :ws28::w000:

 

بینی کی بگیره منو .................................:whistle::icon_pf (34):

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اومدم اینجا یه چیزی بنویسم که این اس ام اس برام اومد منم اونو نوشتم:icon_redface:

 

کور میشی بدبخت … بیا اینجا بشین با هم نیگا کنیم …!!! . . . . خطاب به پشه روی مانیتور :w58:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...