شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ سلامتی اونایی که میدونی دیگه نمی تونی بهشون زنگ بزنی ولی بازم دلت نمیاد شمارشون رو از تو گوشیت پاک کنی! این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست آنقدر بی ارزشی که خیلیها اندازه تو هستند . . . فرق نميکنه دورو برت چقدر شلوغ باشه وقتي از درون تنهايي . 14 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ صبرت که تمام شد نرو... معرفت تازه از آن لحظه آغاز میشود... 8 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ چه فرقــــــی میکنه که من عاشق تو باشم یا عاشق رنگیــــن کمــــــان وقتی هردو هفــــــت خطیــــــد!!! 8 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دیدین واسه یه اتفاق کلی برنامه ریزی میکنید کلی واسش ذوق میکنید کلی تجسمش میکنید بعد که کلی مستش شدین یهو کنسل میشه یا اصلا اونجوری که فکر میکنین نمیشه الان قصه منه چند روزه دارم همه اش خودم فکر میکنم کنسل شده یا خوش نگذشته تا برعکسش اتفاق بیفته 16 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ میدونی چرا وقتی آدما بزرگ میشن با خودکار مینوسن؟ چون یاد بگیرن که هر اشتباهی پاک شدنی نیست... 10 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ انسانها تنهائیت را پر نمیکنند … فقط خلوتت را میشکنند هر چه انسانهای اطرافت بیشتر باشند ، ... خلوتت آشفته تر وتنهائیت تنهاتر میشود … 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ كمي دروغ بگو پينوكيو.... دروغ های تو قابل تحمل تر بود ! به خاطر کودکی بود و شیطنت ... به خاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی که ببینی یک دروغ ،چه ها میکند ! این جا آدمها دروغشان به بهای یک زندگی تمام میشود ! ... به بهای یک دل شکستن ! 6 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ای زندگی من میروم آخر تو بمان با مترسک های دست خویش برقصان هروقت ببر هرجا و بزن بر سنگ وجدانت آرام تنها "آدمند" آنها... 5 لینک به دیدگاه
shamim _ thr 505 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ چه جوری میشه یکی راحت میتونه دروغ بگه و با احساسه یکی راحت بازی کنه؟!... چه جوری میشه یکی میتونه از اونی که مثلا معشوقش بوده راحت بگذره!... چه جوری میشه تو اونی که یه روز عشق زندگیت بود رو فراموش کنی...؟! چه جوری میشه...؟! 7 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ لعنت به اونی که نمیذاره خودت باشی!:icon_razz: والا... 8 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خداجون من که میدونم تو بخوای مبشه خوبش کن 10 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گفت : اینقدر سیگار نکش میمیری گفتم : اگه نکشم میمیرم گفت : اگه بکشی با درد میمیری گفتم : اگه نکشم از درد میمیرم گفت : هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره گفتم : هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟! یکم نگاهم کردو گفت : بکش... 15 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ من در مستی به سجاده می نشینم ، عاشق این پارادوکس ها هستم . . . . 18 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ راستي در هواي شرجي دلم ديدن دوستان تماشاييست به غريبي قسم نمي دانم كه چه بگويم جز اينكه خوشحالم دوستان عميقي آمدن جهره هائيكه غرقشان شدم ميوه هاي رسيده اي كه هنوز من در باغ كمالشان كالم 8 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ نمی دونم چم شده امروز رفتم بلیط گرفتم برای سفر بالاخره :hapydancsmil: بعدم 3 ساعت داشتم دنبال ساک میگشتم که بخرم سایز کوچیک میخواستم یعنی هزار مدل قیمت دیدمها.. ولی انگار نه انگار قراره ساعتها بشینم تو اتوبوس ... قبلنها فکرش تنمو میلرزوند حالا هیچی 12 ساعت راه انگار هیچی نمیدونم قراره چی بشه ولی خب امیدوارم بهم خوش بگذره و مشکل حادی هم پیش نیاد 16 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تیشه و کلنگم را برداشته ام... تو فقط بگو کدام کوه؟! :5c6ipag2mnshmsf5ju3 6 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ رنگ سال گذشته را دارد لحظه هاي امسالم 365 حسرت را همچنان مي كشانم قهوه ات را بنوش وباور كن من به فنجان تو نمي گنجم ديده ام در جهان نما چشمه اي كه به تكرار ميكشد فالم يك نفر از غبار مي آيد مژده تازه تو تكراريست يك نفر از غبار آمد وزد زخم هاي هميشه بر بالم 6 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ امروز کلا دخمر لوسی بودم نه یعنی دوست لوسی بودم همچین دونفر رو از دستم ناراحت کردم بعد ش مثل چی دله خودم داغون شده که 3 ساعت پیاده روی کردم تا آدم شدم:icon_razz: ولی خب ازاون طرف دونفر از دوستامم شاد کردم من یه همچین بشری هستما... حالا یکیش یکم حل شد اون یکی رو چطوری از دلش دربیارم یعنی من هنو نفهمیدم جنسیتم چیه... ناز کردن یعنی چی ... کلا بیخیال میرم دو روز دیگه تو جاده شاید یکم قدرمو دونستند والله به قرغان 9 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ چه بيصدا وغريبانه ميشكند دلم وچه سراسيمه وبي غرور به التماس مي افتد عجب دل سر به هوايي دارم من 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده