*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ انسـانـهای قـوی می داننـد چگـونـه بـه زنـدگی شـان نظـم دهنـد حتـی زمـانـی کـه اشـکــ در چـَشمانشـان حلـقه می زنـد همچنـان بـا لـبـخنـدی روی لـب می گویـنـد "مـَن خـوبـــــ هستــم" ... 6 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ يك نصيحت دوستانه :دهانتان را به اندازه اي باز كنيد كه حرف در دهانتان نگذارند ! 11 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ توی این دنیا هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ چیزی تلختر از انتظار و ترس نبوده برام. 13 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ اومدم انجمن همینو بگم هیچ صدای آرامش بخش تر از صدای بارون بهاری که به سقف شیروونی می خوره نیست 13 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ به سرنوشت بگویید اسباب بازی هایت بیجان نیستند آدمند،می شکنند،کمی آرامتر... 12 لینک به دیدگاه
*mehrsa* 14558 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ دلگــــــیر نشو از حرفـــــــــــــ آدمـهــــــــا ! نیش زدن طبیعتشونه ! سال هاست که به هوای بارانی می گویند : "هـــــوای خــــــراب...! 10 لینک به دیدگاه
princeartean 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ دیوانه نمی گوید دوستت دارمدیوانه می رود تمام دوست داشتن رابه هر جان کندنیجمع می کند از هر دریمی زند زیر بغلمی ریزد پای کسی کهقرار نیست بفهمد دوستش دارد… 4 لینک به دیدگاه
princeartean 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ كاش ميشد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم كرد.كاش ميشد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهيم كرد.كاش ميشد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز كرد.كاش ميشد با پري از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز كرد 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ همیشه محکم بودن هم خوب نیست! توقع دیگران بالا می ره از آدم!! دیگه فکر نمی کنن تو آدمی!فکر می کنن سنگی!!! ************************************* چقدر بده متهم شدن!!! 10 لینک به دیدگاه
princeartean 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد 6 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ زن دلش میخواهد برود کنار پنجره ... ناخن هایش را بجود .... فکر کند و فکر کند و فکر کند ... اما ان قدر سیم و لوله به بدنش وصل شده که نمیتواند جم بخورد ... زن خیال میکند مردن سخت نیست ... .....! اشک هایش تمام نمیشود ...! اولین باری نیست که گریه میکند ...! اما اولین باری است که گریه ارامش نمیکند ...! 17 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ در ظلمات شبهای موهایت خورشید بوسه چه راحت طلوع میکند وقتی حتی نمیدانی نمیخواهی و نه من را آنچنان که باید می باید می یافتی من گم شده در ظلمات گیسویت هستم من چند آنیست که غروب کرده ام روحم شاد ، یادم گرامی پ.ن: گور پدر هرچه پی نوشت 13 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ یاد هیملر بخیر. توی گاه نوشته هاش چیزی مینوشت، بعدا من میرفتم میخوندم، اسم منو توی آخرین بازدیدکنندگان میدید. دوباره مینوشت، چیه اومدی فضولی، فکر کردی خبریه !!!! دلم برای همین کارش هم تنگ شده. بعضی وقت ها چیزهایی برات خاطره قشنگ میشن که اونروز ازشون متنفر بودی. شاید تنفر تو هم روزی برات خاطره قشنگ شد و گفتی یادش به خیر، چه قدر مارو اذیت کرد، اما هیچوقت نفهمیدم چرا؟؟!!!!!!! 24 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ شده تا حالا بستنی بخورین و انقد حال بده که هی تو دلتون بگین کاش تموم نشه و لحظه به لحظه استرس تموم شدنش بیشتر بشه؟ خیلی احساس لوس و دخترونه ایه؛ ایش:1111: 20 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ دو ساعت دیگه تنهایی 8 روزه ام تموم میشه 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ دلم می خواد با خیال راحت و بدون ذهن مشغول بخوابم ... جای تاریک و بی سر و صدا .... 13 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ نه گانه ی . . . امد 1 بوسیدن موهای پشت گردنت را دوست میدارم بیخود همینجوری صدایت کردنت را دوست میدارم وقتی که من سیگار را در دست میگیرم چشم غره های با منت را دوست میدارم 2 من عابد دیوار این بن بست ها هستم وقتی که با لب های تو لب های خود بستم وقتی که هر دو تکیه دادیم باز بر دیوار کوچه لب بر لبم بود و بدورت حلقه زد دستم 3 تو اول اسمت مث چشمات درشته من اول اسمم مثل حولست نرمه(!) بی محتوا بود این ترانه تا بدونی با توم مخم از کار افتاده اصلا قافیه ای تو ذهنم نمیاد 4 دستان تو کوچکترین دستان دنیاست وقتی که تو دستم دو دستت جا میگیره میدونم اون لحظه خدا تو قلب ما بار با جبرییل میاد و باز ماوا میگیره 5 با تو گناه دزدکی خیلی حلاله میشه همیشه خوب نبود یکبار بد شد رو سیل عرف و . . . شرای مردم شهر با این گناه عاشق شد و یکباره سد شد 6 من دوسدارم شالتو تنها کنم باز اون لحظه میشه قصه ام باعشق آغاز بعدش بشه این قصه سانسور بین منو تو باشه این غوغا مث راز 7 وقتی که با چشمَت نگاه داغ میاری بی خود لبانم روی خال گونه میذاری من از دروغ میگم که من رفتم کیف میکنم وقتی برام اینجور می باری 8 تو دست تو فنجون داغ پر ز شیره قلبم برای رنگ لبهات قنج میره افتاده رنگ رژ روی فنجونه دستت این اشتها باز میشه فنجونو میگیره 9 موهای دستم با وجود تو شده راست ری اکشنم بعد نگاهت میشه چون ماست آزار نده تقصیر تو نیستش عزیزم من عاشقم قلبم برام این روزو میخواست . . . . . . 11 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ در دریایی گیر کرده ام که نه بادی می وزد نه موجی به قایقم میزند و نه پرنده ای بربادبان بی حرکت قایقم مینشیند گویی حتی ماهی ها هم دریا را ترک گفته اند تا در این ظلمات سکون و سکوت با تنهایی خویش به جایی نرسم.... همه ی حرفم همین قسمت آخر بود اما پست ابن هائد عزیز رو که خوندم جوگیر شدم 11 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ یک قهرمان در وجود تو خفته است! کافیست بیدارش کنی تا تو را به خواسته هایت برساند. 13 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۱ ماشالا همه با استعدادنا... اسم انجمن رو عوض کنیم بذاریم انجمن شعری ادبیاتی نواندیشان... 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده