پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ دلمان گرفته است سخت به وسعت چند سال زندگی ِ نکرده به وسعت لبی تر نکرده سخن های نگفته دیوار باشد ، سری بگذاری و بعد های های انقدر سنگ شدیم که دیگر اشک هم راهش را گم کرده ، چه برسد به فریاد هایی که با هق و هق به پایان می رسد امروزم کبوتری در دستم بود که از کارهای ناکرده زندگی می نالید ، کجا بود چشم دلش تا درون مرا ببیند که ندید از دل شب ها یکه و تنها ، اختر من گه نهان گه شود پیدا بگذریم من تو را خوب فهمیدم ، تو زبان حالم را در نیافتی ای زیبای از دست رفته کبوتر پرید از دستانم خودم پرش دادم من در جمعیت کرکس ها زندگی کردم ، شبانی کبوتر ها کجا و من کجا زبان بربند ای روح منحوس ، ای هائد دلم بسیار گرفته است ، بسیار شب تلخیست و سحری در انتهایش نیست می گذرد و دنیا به پیر شدن ما بیشتر میخندد کجاست دمی که بیاسایم همه چیزم نی ناکوکی شده که مینوازد و مرا می خراشاند بخراش ای نی ناکوک بخراش که همه چیزم رفته است معصومیت کودکی شور جوانی آسودگی پیری در اینه که می نگرم ، خود را نمیبینم ، تابوتی میبنم به هیبت آدم یا رفیق من لا رفیق له 9 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ یکی از زیبا ترین و به یاد ماندنی ترین لحظات زندگیم امسال کنار رود کارون بود شبهای کارون خود اهالی اونجا میگن دیگه مثل قدیما نیس اما من اون شب انقدر تو حس و حالش غرق شده بودم و مثل آن شرلی داشتم آرزوهامو به کارون می گفتم که اصلا صدای نگهبانی که اون ورا بود و سعی می کرد ادما رو از نزدیک شدن زیادی به رود باز داره نشنیدم تنها وقتی که کاملا اومد کنارم با صدای بلند بهم گفت دختر خانوم باشماماااااااااااااااا درحالی که از دنیای خودم داشتم خارج میشدم رومو به سمت نگهبون برگردوندم اما تو صورتم نگهبون نمیدونم چی دید که حرفشو نیمه تموم گذاشت و معذرت خواست و رفت وقتی بازم دور برم خلوت شد یهویی به خودم اومدم دیدم دارم مثل ابر بهاری اشک میریزم کاش کارون بغل خونه مون بود الان خیلی به راز ونیاز باهاش نیازمندم 23 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ یکی رو میخوام که حرفامو نگفته بشنوه 14 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ سلام یه مسافرم توی یه سرزمین غریبه . بهتر بگم . . . . . یه مسافرم . . . . مسافر . . . . یه مسافر غریبه مینویسم تا اشک هایم بی جواب نمونن . . . . مینویسم تا جواب لبخندهایم را داده باشم مینویسم . . . 9 لینک به دیدگاه
princeartean 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ سالها پرسیدم از خود کیستم ؟ / آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟دیدمش امروز و دانستم اکنون / او به جز من ، من به جز او نیستم 6 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ خدیا این موبایل چی بود ؟ ملت روز به روز تنبل تر .... داداشم از اتاق اونوری زنگ میزنه میگه فلان کار رو کردی؟ 12 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ چه سوت و کوره انجمن خدا کنه خواهرم امسال چیزی که حقشه رو قبول بشه ... حتی 13 بدرم داره درس میخونه 13 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ هر وقت زن بیمار میشد ، با وجور این که سر در نمیاورد ، بهش میگفت : چیزی نیست زن هم خودش را نمیباخت و خوب میشد ..! اما وقتی خودش مریض شد, هر چقدر گفتند : چیزی نیست ؛ حالش بدتر شد و مرد ...! اما واقعا چیزیش نبود ! 12 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ کوفت بگیره این سیزده بدر که اصلا ازش خوشم نمیاد همش بوی پایان میده 12 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ بـــرو عشق از خـــدا آموز.... 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ سبزه گره بزند یا نزد....به آب روان بسپارد یا نسپارد... می آید آنچه باید بیاید.... اسمش را تقدیر بگذار...سرنوشت بگذار....یا زمان.... این میان سرنوشت آن سبزه است...که رشد می کند از دانه...به قدر یک جوانه.. تا به یک ساقه ی بلند....و عمرش در پایان شادی و نشاط دیگران....به پایان می رسد... انگار شادی باید همیشه قربانی بگیرد از دیگران.... این بار از یک سبزه.... نه.....سیاه نگاه نکردم.....جور دیگر نگاه کردم..... . . . کاش در سرنوشت سبزه که به آب می سپردیم...کمی فکر می کردیم.... دانه...جوانه....ساقه ای بلند.....و.... 14 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ روزای آخر عید دلگیره .... خیلی .... کلاه قرمزی که تموم میشه انگار بهونه برای یک ساعت از ته دل خندیدنم تو 24ساعت هم گم میشه .... خداجونم خودت کمک کن .... نمی خوام به تیرگی ها فک کنم پس خودت کمکم کن .... 19 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ امشب خیال دارم تا صبح ها بگريم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته ، بر دیدگان تشنه باید شود هویدا ، امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی ، دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا ، امشب دلم گرفته گفتی خیال بس کن ، فرمایشت متین است فردا به چَشم اما ، امشب دلم گرفته... 7 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد گاهی با یک کلمه ، يك انسان نابود می شود گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند مراقب بعضی یک ها باشیم !! در حالی که ناچیزند ، همه چیزند .... 10 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ سلامتی اونا که همیشه تو جمع میگن و میخندن ولی دو دقیقه که باهاشون تنها حرف بزنی میفهمی یه دنیا حرف نگفته دارن 18 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ چه زود تموم شد چقدر سخته جدا شدن از اونهایی که دوستشون داریم باز باید از فردا لباس آش خوری هام رو بپوشم کی می خواد تموم بشه 11 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ به سلامتیه همه دوستایی که جاشون بینمون خالیه 7 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ سیزده روز بخور و بخواب تموم از فرداااااااااااااااااا باید بریم تولید ملی داشته باشیم 9 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ من نمیخوام فردا برم دانشگاه. میخوام ترک تحصیل کنم. 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده