رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

دلمان گرفته است سخت

به وسعت چند سال زندگی ِ نکرده

به وسعت لبی تر نکرده

سخن های نگفته

دیوار باشد ، سری بگذاری و بعد های های

 

انقدر سنگ شدیم که دیگر اشک هم راهش را گم کرده ، چه برسد به فریاد هایی که با هق و هق به پایان می رسد

امروزم کبوتری در دستم بود که از کارهای ناکرده زندگی می نالید ، کجا بود چشم دلش تا درون مرا ببیند

که ندید

از دل شب ها یکه و تنها ، اختر من گه نهان گه شود پیدا

بگذریم

من تو را خوب فهمیدم ، تو زبان حالم را در نیافتی ای زیبای از دست رفته

کبوتر پرید از دستانم

خودم پرش دادم

من در جمعیت کرکس ها زندگی کردم ، شبانی کبوتر ها کجا و من کجا

زبان بربند ای روح منحوس ، ای هائد

 

دلم بسیار گرفته است ، بسیار شب تلخیست و سحری در انتهایش نیست

می گذرد و دنیا به پیر شدن ما بیشتر میخندد

کجاست دمی که بیاسایم

همه چیزم نی ناکوکی شده که مینوازد و مرا می خراشاند

بخراش ای نی ناکوک

بخراش که همه چیزم رفته است

معصومیت کودکی

شور جوانی

آسودگی پیری

 

در اینه که می نگرم ، خود را نمیبینم ، تابوتی میبنم به هیبت آدم

 

یا رفیق من لا رفیق له

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یکی از زیبا ترین و به یاد ماندنی ترین لحظات زندگیم امسال کنار رود کارون بود

شبهای کارون

خود اهالی اونجا میگن دیگه مثل قدیما نیس

اما من اون شب انقدر تو حس و حالش غرق شده بودم و مثل آن شرلی داشتم آرزوهامو به کارون می گفتم که اصلا صدای نگهبانی که اون ورا بود و سعی می کرد ادما رو از نزدیک شدن زیادی به رود باز داره نشنیدم

تنها وقتی که کاملا اومد کنارم با صدای بلند بهم گفت دختر خانوم باشماماااااااااااااااا

درحالی که از دنیای خودم داشتم خارج میشدم رومو به سمت نگهبون برگردوندم

اما تو صورتم نگهبون نمیدونم چی دید که حرفشو نیمه تموم گذاشت و معذرت خواست و رفت

وقتی بازم دور برم خلوت شد یهویی به خودم اومدم دیدم دارم مثل ابر بهاری اشک میریزم

کاش کارون بغل خونه مون بود الان

خیلی به راز ونیاز باهاش نیازمندم :sigh:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

سلام

 

یه مسافرم توی یه سرزمین غریبه . بهتر بگم . . . . . یه مسافرم . . . . مسافر . . . . یه مسافر غریبه

 

مینویسم تا اشک هایم بی جواب نمونن . . . . مینویسم تا جواب لبخندهایم را داده باشم مینویسم . . .

  • Like 9
لینک به دیدگاه

هر وقت زن بیمار میشد ، با وجور این که سر در نمیاورد ،

بهش میگفت : چیزی نیست

 

زن هم خودش را نمیباخت و خوب میشد ..!

 

اما وقتی خودش مریض شد,

هر چقدر گفتند : چیزی نیست ؛ حالش بدتر شد و مرد ...!

 

اما واقعا چیزیش نبود !

  • Like 12
لینک به دیدگاه

سبزه گره بزند یا نزد....به آب روان بسپارد یا نسپارد...

می آید آنچه باید بیاید....

اسمش را تقدیر بگذار...سرنوشت بگذار....یا زمان....

این میان سرنوشت آن سبزه است...که رشد می کند از دانه...به قدر یک جوانه..

تا به یک ساقه ی بلند....و عمرش در پایان شادی و نشاط دیگران....به پایان می رسد...

انگار شادی باید همیشه قربانی بگیرد از دیگران....

این بار از یک سبزه....

نه.....سیاه نگاه نکردم.....جور دیگر نگاه کردم.....

.

.

.

کاش در سرنوشت سبزه که به آب می سپردیم...کمی فکر می کردیم....

دانه...جوانه....ساقه ای بلند.....و....

  • Like 14
لینک به دیدگاه

روزای آخر عید دلگیره .... خیلی ....

 

کلاه قرمزی که تموم میشه انگار بهونه برای یک ساعت از ته دل خندیدنم تو 24ساعت هم گم میشه ....

 

خداجونم خودت کمک کن ....

 

نمی خوام به تیرگی ها فک کنم پس خودت کمکم کن ....

  • Like 19
لینک به دیدگاه

امشب خیال دارم تا صبح ها بگريم

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته ، بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا ، امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی ، دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا ، امشب دلم گرفته

 

گفتی خیال بس کن ، فرمایشت متین است

فردا به چَشم اما ، امشب دلم گرفته...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود

گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد

گاهی با یک کلمه ، يك انسان نابود می شود

گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند

مراقب بعضی یک ها باشیم !!

در حالی که ناچیزند ، همه چیزند ....

  • Like 10
لینک به دیدگاه

چه زود تموم شد :sigh:

 

چقدر سخته جدا شدن از اونهایی که دوستشون داریم:4564:

 

باز باید از فردا لباس آش خوری هام رو بپوشم :sigh:

 

کی می خواد تموم بشه :ws52:

  • Like 11
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...