رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

این روزا تمایلم به نت خیلی خیلی کم شده !! و از این بابت خوشحالم...امیدوارم یه حس پایدار باشه.

در واقع به این نتیجه رسیدم که چه کار بیهوده ایه ( باعرض پوزش :icon_redface:) که هی تو یه دنیای مجازی وول بخوری.

این روزا خیلیییییییی بیشتر پیش خونوادمم و این برام خیلی لذت بخش تره تا گشت زدن تو نت !

تمایل به نت داره جای خودش رو به تمایل به کتاب خوندن و ساز زدن می ده.عالـــیــــــــــــــــــــــه hapydancsmil.gif

  • Like 13
لینک به دیدگاه

دو تا رفیق بودن

همیشه با هم میرفتن شراب میخوردن ؛

یکیشون میمیره چند وقت بعد اونیکی میره میخونه به ساقی میگه دو پیک بریز ساقی

میگه چرا دو تا ؟

میگه یکی واسه خودم یکی برای رفیقم

یک سال بعد دوباره میره میخونه

میگه یه پیک بریز ساقی

میگه رفیقتو فراموش کردی؟

میگه نه خودم توبه کردم اینو میخورم به یاد رفیقم

سلامتی تمام رفقا ...

  • Like 11
لینک به دیدگاه

یواش میزنی از پشت سر به من دستی

كه گرگ هستی باید شكار را بكنیم

با چشم های بسته تا ته جهان سفریدن

با گونه های خیس از شیطنتت خندیدن

از تو به كوی كسی كه بوی كفن میداد

جهان لیلی بود و جنسیتش رو نفهمیدن

  • Like 2
لینک به دیدگاه

گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود

 

 

 

اما ماندنی بود .

 

 

این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود . . .

 

" شآزده کوچولو - آنتوان دوسنت اگزوپری "

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آنقدر دوستت دارمکه هر چه بخواهی همان را بخواهم اگر بروی شادم اگر " بمانی "شادترتو را شادتر میخواهمبا من یا بی من بی من اما شادتر اگر باشی کمی ...

ناشادمو این همان عشق استعشق همین تفاوت است همین تفاوت که به مویی بسته است و چه بهتر که به موی تو بسته باشد خواستن تو تنها یک مرز دارد و آن نخواستن توست و فقط یک مرز دیگر و آن آزادی توست

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یاد گرفتم...وقتی از دست تنبیه از پرچین می پرم به حیاط همسایه....

چشمانم را بدُزدم...تا دخترک با شنیدن صدایم خجالت زده نشود...

آرام پاورچین پاورچین رَد می شوم از حیاط...

گاهی حس می کنم می بیند مرا....

لحظه ای از تاب خوردن می ایستد و گوش تیز می کند...

ندیدم چشمانش را....

ولی از لابه لای مجلس های خاله و خانباجی ها....وصف زیبایی چشمانش را شندیم...

اما چه سود..که سو ندارد.....

می خواند.....شعر هایی از یک دفترچه....با لمس انگشتان...

نوای صدایش..می پیچد.....لا به لای خاطراتم...

تازه می کند همه ی احساساتی را که سرکوب کرده ام..در کنج اتاق....

احساسی به نرمی همان گل یاس...که بر پرچین خانه مان....مشام رهگذران را صفا می داد...

نمی دانم تا به کی پاورچین پاورچین باید از خیال او بگذرم...

.

.

.

عاشقانه نوشتن زیباست....گَه گاهی هم باید لا به لای خاکستری هایم برای تو...کمی لطیف بنویسم...

با آنکه باز رگه هایی ازرنگ خاکستری بر آن است....

  • Like 15
لینک به دیدگاه

ايا خبر عجيبى شنيده؟

ایا از شنیدن اون خبر شاخ دراورديد؟

قبل ازناراحتى بدانيد الان عيده, سيزده بدرم نزديکه! و احتمال اينکه دروغ مسخره سيزده باشه ازحقيقت بودنش بيشتره!:banel_smiley_4:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

قبل از خواب دوتا دعا می کنم یکی اینکه زلزله نیاد و اوار سنگین سیمان سنگ رو سر کسی خراب نشه و دوم اینکه دیگه اغوشت تو خواب سراغم نیاد و منو رسوا تر کلافه تر و بی قرار تر از این که هستم نکنه :5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 14
لینک به دیدگاه

همه خوشبختی رو از دید خودشون یه جور تفسیر کردن و خب هیچ کس هم به نتیجه واحدی نرسید

واژه خوشبختی همراه با ما رشد کرد و می کنه

با هر تغییر شخصیتی و فکری ما تغییر می کنه

حدود یه ماهه که به این تعریف از خوشبختی رسیدم

 

خوشیختی یعنی اینکه خودت افسار دار تغییرات زندگیت باشی هر موقع که خواستی تغییری در سبک زندگی , مکان زندگی , کیفیت زندگی , موقعیت و مکان شغلی و.. انجام بدی حس اسیری و زندان و پابسته بودن نکنی

شاید به طور کامل نشه بهش رسید ولی خوشحالم به این تعریف رسیدم

تعریف قبلیم از خوشبختی ارامش روحی و فکری بود

اون موقع هنوز عقلم نرسیده بود از خودم بپرسم روش رسیدن به ارامش فکری و روحی چطوریاست

  • Like 12
لینک به دیدگاه

تو دورن هر ادمی یه موجودی هس که اگه بهش رو بدی بدجور نقدت می کنه بخصوص اگه به حالت تسلیم پیشش بری امشب من به این موجود پر رو میدون دادم:icon_razz: بدجورداره خردم می کنه با شمردن ضعف های شخصیتی و روحیم یکیش رو همین الان کوبید رو صورتم :sigh:

حسادت زنانه

یه حسادت کور و بی منطق :hanghead:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

اصولا توو زندگیم کاری به کار کسی نداشتم... الانشم ندارم و از این به بعدم نخواهم داشت.

همین اول دارم میگم که من نه ادعایی دارم و نه حریف کسی میشم و نه برتری خاصی نسبت به شماها دارم.

خواهشا بیخیال من یکی شید و کاری به کار من نداشته باشید ، بذارید سرم توو لاک خودم باشه.

پیشاپیش از لطف و رحم شما سپاسگزارم.

:ws37:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

گاهی وقتا مثل یه تیکه سنگ می افتم به جون همه دیوارهایی که کوچه های زندگی ام رو بن بست کردن!انقدر سمج بازی درمیارم که دیوار فرو میریزهولی گاهی منم زیر آوارش دفن می شم، و اون وقتاییه که می بینم پشت این دیوار اونی که می خواستم نبود8649_2nlrfc1.gif

  • Like 16
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...