H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ این روزا همش دارم گریه می کنم ... 15 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ خسته شدم. میخوام دسترسیم به تالار آزاد باز شه. همین الان آزادم کنـــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد بحث سیاسی و مذهبی رو آزاد کنید من به خاطر این بحثا میام نت 10 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ چه قدر جالبه تعداد دوستای لیست آدم هی کم و زیاد میشه نمی فهمی کی بود که این افتخار رو ازت گرفت خب از همون روز اول نمی خواید قبول نکنید درخواست رو دیگه هی حذف کردنشو و این بچه بازیا چیه؟ کلا بعضیا این جا (محیط مجازی رو ) خیلی جدی می گیرن براش قوانین سخت قائلن منم یه زمانی خیلی جدی می گرفتم خوشحالم که الان این طور نیستم یه زمانی فکر می کردم آدمایی که این جا حرف میزنن خیلی خاص و متفاوتن خوشحالم که این زمان طولانی تر ازاون چه میباید نشد خوشحالم حرفای خیلی ها رو که می خونم، (با این که شاید پیش بقیه خیلی هم محبوب باشن) می دونم حرفای خود خودشون نیست..........حرفای کتابایی که خوندن..........حرفای ایده آلاشونه وگرنه خودشون خیلی آدمای عادین...........این قدر که بعضی ها غرقشون میشن بزرگ نیستن خیلی عادی و معمولین...........مثل من، مثل تو ، مثل هممون 24 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ نباید شیشه را با سنـگ بازی داد ! نباید مست را در حال ِ مستـــی . . . دست ِ قاضـی داد ! نباید بی تفاوت ! چتر ماتــم را . . . به دست ِ خیـــس ِ باران داد ! کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند ! نباید در حصار ِ میله ها . . . با دانه ای گندم . . . به او تعلیم ِ ماندن داد.... 17 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ " چه دشوار است انسان وار زیستن در سرزمین مترسک ها آنجا که با نگاهی به نام عشق فریبت می دهند و با دروغی به نام محبت دشنام " 15 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ باران ِ بیچاره کجا دارد می بارد ... ؟! ، این دست ها که رو به آسمان َ اند ... بی تعارف تر از آغوش ... چتر ها را باز می کنند ... 16 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ چه فرقــی دارد " شهــر ِ ما خانــه ی ما باشــد " یا نـباشـد ؟ وقتــی تــو نــه در شهر ِ ما هستــی و نـه در خانــه ... 13 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ کاش بعضی وقتا از پشت نت دقیقا آدما می فهمیدن وضعیت همو.درست زمانی که بی اعصابی و حوصله نداری باهات کل کل می کنن. 13 لینک به دیدگاه
DavOOd_TiTaN 10472 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۰ از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم پا بر سر دل نهاده می گویم بگذاشتن از آن ستیزه جو خوشتر یک بوسه ز جام زهر بگرفتن از بوسه آتشین خوشتر پنداشت اگر شبی به سرمستی در بستر عشق او سحر کردم شبهای دگر که رفته از عمرم در دامن دیگران به سر کردم دیگر نکنم ز روی نادانی قربانی عشق او غرورم را شاید که چو بگذرم از او یابم آن گمشده شادی و سرورم را آنکس که مرا نشاط و مستی داد آنکس که مرا امید و شادی بود هر جا که نشست بی تامل گفت "او یک زن ساده لوح عادی بود " می سوزم از این دو رویی و نیرنگ یکرنگی کودکانه می خواهم ای مرگ از آن لبان خاموشت یک بوسه جاودانه می خواهم رو، پیش زنی ببر غرورت را کو عشق ترا به هیچ نشمارد آن پیکر داغ و دردمندت را با مهر به روی سینه نفشارد عشقی که ترا نثار ره کردم در سینه دیگری نخواهی یافت زان بوسه که بر لبانت افشاندم سوزنده تر آذری نخواهی یافت در جستجوی تو و نگاه تو دیگر ندود نگاه بی تابم اندیشه آن دو چشم رویایی هرگز نبرد ز دیدگان خوابم دیگر به هوای لحظه ای دیدار دنبال تو در بدر نمیگردم دنبال تو ای امید بی حاصل دیوانه و بی خبر نمی گردم در ظلمت آن اطاقک خاموش بیچاره و منتظر نمی مانم هر لحظه نظر به در نمی دوزم وان آه نهان به لب نمی رانم ای زن که دلی پر از صفا داری از مرد وفا مجو مجو هرگز او معنی عشق را نمی داند راز دل خود به او مگو هرگز (فروغ فرخزاد) 7 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ وارد زندگیت میشوند؛؛؛ برایِ شبهات قصّه؛،؛ برای قصهها شهرزاد میشوند؛؛ جزئی از لحظه ها/دلیلِ خنده ها؛ شریکِ بغضهای تو میشوند! بعد یک روز صبح؛ به طرزِ وحشتناکی کشف میکنی// که دیگر هیچ جا نیستند؛ جز در شعرهای تو! شعر هایی که به طرز غمگینی؛ هیچکس نمیخواند ... جز خودت! (بیهودهترین انتظاری که از آشناییهایِ عقیم مانده ی امروزه میتوان داشت ، به ثمر رسیدنِ یک رابطه است ) .... /// /چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم/ 16 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ اونایی که از پستاشون تشکر میکنیم از پستامون تشکر نمیکنن چی فکر کردن...:icon_razz: 20 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ وچه بی گناه و بی دلیل بعضی اوقات آدم از لیست بعضی دو.ستان حذف میشه....... اگر حذف شدم بشم مهم نیست مهم اینه که قدرمو ندونستی .... 10 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ سفر آغاز میشود. نگار در اخرین لحظه تصمیم گرفتم حرفت رو گوش بدم.با وجود اینکه خودم خیلی دوست داشتم و همسفرم هم خیلی گفته بود اما فقط به خاطر تو انجام ندادم. 9 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ امروز رفتم دیدم مسجد آقابزرگ رو دستگیره های درش نیست....دزدیدن دو تا دستگیره قدیمی برنج داشت خیلی خوشگل بود آخه بی انصافا اون دستگیره وقتی رو این دره قشنگه پست فطرتا...... 17 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ معذرت خواهی همیشه به این معنی نیست که طرفت کاملا بر حقه. بلکه به این معنی است که رابطه ات با طرف مقابل،بسیار بیشتر از غرورت ارزش داره. آدم های قوی غرورشون رو میشکنند، اما ترسوها سکوت میکنند و بعدا حسرت میخورند...... 18 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ در دود آلودگی شهرم طراوتت را می طلبم ای جدا مانده ز من به کدامین گناه بی تو مانده ام وجودی خالی از هر چیزی که توست ، برای توست ، از توست و یا شبیه توست دیگر خواب ها ، تشویش سکون روزگارند و بیداری زندگیم ، تکرار تلخِ بودن ها تشویقِ به زندگیِ من ، وقتی نیستی چگونه نفس تازه کنم در بی حجمی هوایی که از من نیست هست؟ نیست 11 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ قرار نبود چشمای من خیس بشه قرار نبود هرچی قرار نیست بشه 7 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ کوفتتتتتتتتتتتت نیشخندد واسه چیه؟:vahidrk: 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده