رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اگه اینو در جواب جوادمسی نزارم، میترکم:

مشکل شما هم اینه که فکر می کنید فقط شما و هم فکراتون حق دارید حرف بزنید.

اگه کسی که به درجه اجتهاد میرسه به جای اینکه بگه وقتی یک مرد به یک حیوان تجاوز میکنه یا گناهکاره و باید توسط قانون مجازات بشه یا مشکل روانی داره و باید تو آسایشگاه بستری بشه؛ بگه اون حیوون باید بمیره و سوزونده بشه؛ گمون نکنم تو سرش چیزی بیشتر از سرگین همون حیوون باشه. دیگه دارید شورشو در میارید با این احکام الهیتون، کسی هم جرات نداره نقد کنه و بخنده بهشون، کشورو با همین احکام به سراشیبی سقوط و فلاکت و بدبختی انداختن، هنوز ول کن نیستن، انتظار دارید کسی هم چیزی نگه؟ میخواید با بهانه احترام به عقاید دهن بند بزنید به دیگرانی که مثل شما فکر نمیکنن؟

  • Like 11
لینک به دیدگاه

شخصی میاد با یک حالت خیلی عاشقانه و با کمی درنگ در لحن و اهنگ و تن صدا و با یک حالت دلبرانه و خواهشانه و فرهادانه و خسروشکیبایانه از اینا....میگه "" تا کی میخوای بادلم بجنگی ؟" و از این دست جمله ها

بعد درجواب میشنوه "چرا نمی فهمی چرا دست از سرم بر نمیداری ؟ چرا زبون حالیت نیست ؟

اونم با نهایت نفرت و شدت ...

 

بعد شخصیت عاشق ماچرا طی یک اقدام سادیسمی و مازخیسمی این بیت را اس ام اس میکنه براش:w58::w58:

 

 

 

گفتی به ناز بیش مرنجان مرا برو

ان گفتنت که بیش مرنجانم ارزوست

........................................

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خونه خودمون رو می خواااااااااااااااااام :4564:

خونه دایی مونیتورش بزرگه دوست ندارم :4564:

تو خونمون پشت کامپیوتر پامو رو شوفاژ دراز می کردم :4564:

کمرم درد میگیره با این صندلی دایی :4564:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

الان دلم میخواد گوشیمو پرت کنم یه گوشه ای ماشینو بردارم تنهای تنها بزنم به دل کویر بعد برم در دورترین نقطه به هر نوع موجود دوپا انقد داد بزنم که خالی بشم!

اهههههههههههههههههههههه!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

باز دوباره دپرس شدم ... :hanghead:

فک کنم باید پیش یه روانشناسی روان پزشکی چیزی برم ... :hanghead:

جدیدا خیلی اینطوری میشم ... یهو دپرس ... یهو خوشحال ... یهو معمولی ...

یه چیزیم هست ، نه ؟! :hanghead:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خیلی هم داره خوش میگذره

یه چند روزم بی وزنی و بچه بازی که به جایی بر نمیخوره

دلم میخواد بچه باشم چند روز

مشکلیه ؟ :hanghead:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

کِی وقت سکوته؟!!

می گویم...می گوید...

اول آرامیم...بعد صدایمان بلند می شود....در دنیای مجازی باشیم...واژه هایمان بلندگو می شود...

داد می زنیم....حرص می خوریم....بحث ها را از سر لج بازی به جاهای دیگر می بریم...

دیگران را قاطی می کنیم در بحث بدون آنکه بخواهند....با پیش کشیدن حرفا در جاهایی که جایش نیست...

و بعد فرو کش می کنیم....حرص را خالی کردیم....پس برویم دیگر...

حالا آن تخم کینه که در هر جای نابه جایی کاشتیم....بعد ها سر برآورد و بوته ای شد از خار و به چشم دیگران رفت....رفت...به ما چه؟!!!!

به قولی دوست فرزانه ای...دیگران سیخی چند؟؟!!!....خودمان را عشق است!!!

و در این مواقع بعضی بر می خورد به قامت انسانیشان....آن ها می پرسند چرا؟....چرا اینجا؟....

مگر قرار نبود رینگ بوکس بحث ها جای دیگر باشد...آنجا که هر چه بزنند بر سر هم ایرادی ندارد...چون با میل خود رفته اند...

ولی چرا جایی که جایش نیست....مخاطبانی که آمده اند به بهانه ای دیگر....می بینند...باز دیگران حق را درسته برای خود دانسته اند....

عده ای هم...سکوت می کنند....و آرام می گذرند....چون می دانند....که اولین حرف و اعتراض....

جوابش جز آن نیست که حرمتشان شکسته شود....پس هیس...سکوت کن....سکوت....

.

.

.

هر بار باید بگویم....چون دنیا دنیای برداشت های نا به جاست...چون اعتماد کم شده....و همه هم را دشمن می پندارند..

بر نخورد به شخصیتت حرف هایم....به خود نگیر...حتی به دوستان خود هم نگیر...

فقط در صورت میل... لختی نگاه کن....که همین نگاه تو مرا بس....

شاید این همه آسمان ریسمان کردم....مثلی از قدیم می آوردم بس بود....هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد...

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

آن شاهزاده سوار بر اسب سفید!

 

آن شاهزاده سوار بر اسب که در قصه ها و رویاها در جستجویش بودی

اکنون همکلاسی توست

آن شاهزاده سوار بر اسب، هم دانشگاهی توست

همکار توست و یا دوست تو

او هم شکست می خورد

او هم ندار است

او هم ترم ها را می افتد

او هم بی پناه می شود

آن شاهزاده سوار بر اسب اکنون مانند توست

همانقدر که بی پول و یا پولدار

همانقدر خسته و یا شاد

آن شاهزاده سوار بر اسب،

دیگر تکیه گاه نیست

شاید هم تکیه به تو کرده است!

به جای تکیه بر مردان به خودت تکیه کن

او هم مانند توست

  • Like 7
لینک به دیدگاه

حرف حساب نزن یکی بهش بر می خوره ... حرف مفت نزن یکی اعصابش خورد میشه ... حرف دل نزن یکی سانسورش می کنه ... بهتره ساکت شی!

  • Like 14
لینک به دیدگاه

همه میگن که تو نیستی

همه میگن که تو رفتی

همه میگن که دوباره

دل تنگمو شکستی

دروغـــــــــــــــه.......hanghead.gif

  • Like 8
لینک به دیدگاه

رو به شوهرش گفت: " استاد پروژه ها رو صحیح کرد ... من که خیلی امیدوارم پاس شم ..."

 

فقط نگاش میکردم ...

تو دلم گفتم "خوب شد دیر اومد سره کلاس ..." :hanghead:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

منو حالا نوازش کن

که این فرصت نره از دست

شاید این اخرین باره

که این احساس زیبا هست

منو حالا نوازش کن

همین حالا که تب کردم

اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم

هنوزم میشه عاشق بود

تو باشی کار سختی نیست

بدون مرز با من باش

اگر چه دیگه وقتی نیست

تو از چشمای من خوندی

که از این زندگی خستم

کنارت اوونقدر آرومم

که از مرگ هم نمیترسم

تنم سرده ولی انگار

تو دستای تو آتیشه

خودت پلکامو میبندی

و این قصه تموم میشه

  • Like 7
لینک به دیدگاه

Sözlerdir aşkı anlatan, Gözlerdir kalbi kandıran, Kalptir aşkı yaşayan, Dudaklar; romantizmi yaşatan... Dudaklar sözleri söyler, Sözler ayrılık ister, Kalp bu sözlere yıkılır, Gözler gözyaşı akıtır

کلمات عشق را بیان، چشمها قلب را عاشق، قلب عشق را زندگی و لبها لحظات را رمانتیک میکنند ... لبها حرف میزنند، کلمات نغمه ی جدایی سر میدهند، قلب از این کلمات ویران میشود و چشم ها اشک میریزند...

  • Like 10
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...