رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ای کاش تنها یک نفرهم دراین دنیا مرایاری کند،ای کاش میتوانستم باکسی دردودل کنم تابگویم که،من دیگرخسته ترازآنم که زندگی کنم تاابدغم شبهایم را،تابفهمنددردتن خسته وبیمارم را،قانون دنیا"تنهایی"من قانون عشق است وعشق ارمغان دلدادگیست واین سرنوشت سادگیست...

 

11d5accf4b0d977416f51ec71aa39b86.jpg

لینک به دیدگاه

دلم تنگ است میفهمید ؟...

دلم برای همه روزهای زندگی تنگ است ...

من چه کرده ام با احساسم ؟

دلم برای همه همه آنچه بودم تنگ است ..........

دلم برای خودم برای زندگی ...

تنگ است.... تنگ میفهمید ؟

 

 

لینک به دیدگاه

باز رژیم سختی گرفته دل....نمی خورد و نمی آشامد....

 

می خواهد در نبودت آن قدر سایز تنگ کند که چیزی از او نماند...

 

تا وقتی آمدی از خاکسترش...مثل ققنوس..دلِ تازه براید متولد شود...:icon_redface:

لینک به دیدگاه

[TABLE]

[TR]

[TD=align: left]با می به کنار جوی می​باید بود[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]وز غصه کناره​جوی می​باید بود[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=align: left]این مدت عمر ما چو گل ده روز است[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]خندان لب و تازه​روی می​باید بود :a030:

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

لینک به دیدگاه

برکت گریه

 

 

گریستم

اشکهایم رودخانه ای شد

ومن نومید از زیست عادتناکم بر لب پلی ایستادم برای پرش بسوی خاتمه

و پریدم

خنکای اب بر صورتم لطافتی بود دیباگون

گرمی افتاب بدنم را می سایید

و من چشمها را بستم و بر نیلگونیش خفتم

ایمان به برکت گریه وایمان به زیبایی زندگی

تولدی دیگر

لینک به دیدگاه

خون گريه زخم

 

يادگار از تو همين سوخته جاني است مرا

شعله از توست ، اگر گرم زباني است مرا

 

به تماشاي تن سوخته ات آمده ام

مرگ من باد که اين گونه تواني است مرا

 

نه زخون گريه آن زخم ، گزيري ست تو را

نه از اين گريه يکريز ، اماني است مرا

 

باورم نيست ، نگاه تو و اين خاموشي؟

باز برگردش چشم تو گماني است مرا

 

چه زنم لاف و رفاقت ؟ نه غمم چون غم توست

نه از آن گرم دلي هيچ نشاني است مرا

 

گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کف

برگ و باري نبود دير زماني است مرا

 

عرق شرم دلم بود که از چشمم ريخت!

ورنه برکشته تو گريه روا نيست مرا

لینک به دیدگاه

من چشم تو را دوباره خواهم نوشید

از زخم تو من دوباره خواهم جوشید

تنگ است دلم برای تو میدانم!

تا وسعت دل به گریه خواهم کوشید

لینک به دیدگاه

گریه کن ای دل به حال بی نوای بی کسی

همچو شمع آب شو در شعله های بی کسی

 

درد دل با کسی مگو ای دل بیا افسانه شو

هم صدا با شنوی با سوز نای بی کسی

 

عشق یعنی سوختن در آتش دلداگی

چشم دل دادن به دست نا خدای بی کسی

لینک به دیدگاه

بی تو یک لحظه ام مباد ، بی تو یک لحظه ام مباد

وقتی به این جمله فکر می کنم ، احساسی وصف ناپذیر

احساسی شگرف و عاشقانه ، تمام وجودم را فرا می گیرد

احساسی که زبانم از بیان آن عاجز است و دستم از نوشتن آن کوتاه و حقیر

 

به راستی این عشق چیست

به راستی جدایی ، پایان عاطفه هاست

به راستی عشق ، تکرار شدنی است

به راستی عشق ، فراموش شدنی است

 

پس سهم این دست هایی که روزی ، دست های تو را تجربه کرده

لب هایی که روزی ، طعم عشق تو را چشیده

آغوشی که امنیت و آرامش آغوش تو را تجربه کرده

چشم هایی که به چشم های تو افتاد و جز تو کسی را ندید

 

احساسی که به پای تو نشست و به خاک افتاد

 

قلبی که با نگاه تو به زندگی و تکرار رسید و دلخوش بود و دل بست

بی تو

ای عشق ، بی تو یک لحظه ام مباد

 

بی تو ، چشم هایم بارانیست

صدایم ، صدای زندگی نیست

بی تو ، دست هایم خالیست

 

باید باور کنم ، باید بپذیرم که دیگر دست های تو نیست

باید باور کنم ، بپذیرم که به جای دست های تو

خاک سهم دست های من می شود

 

خسته شده ام

وای از غربت ، وای از غربت

 

آهای زیباترین ملکه ی خدا ، من تشنه ی رفتنم

چشم هایم خسته شده اند و نا امید ، چرا که او نمی آید

 

بیا ، بیا که من تماما تشنه ی رفتنم

لینک به دیدگاه

یک وقتايی در زندگی می رسه ؛

 

که بايد دستت رو بزنی زير چــــونت ،

 

و جريان زندگيـــــــــت رو فقط تماشا کنی ....

 

 

بعدشم بگی : به درکــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـ ...

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

دردم هیچ تمام نمی شود درمانم کو

راه پر پیچ و خمم آخر ندارد پایانم کو

پریشان شده از رنج روزگارانم

بمن آشفته حال بگو سامانم کو

سوخته دل از تب اندوه تو هستم

بدشت سوخته این تن بارانم کو

در شب سیاه بی نشان مانده ام

درین تاریکی شب ماه تابانم کو

لینک به دیدگاه

می شود برای همیشه

 

به عاشقانه های آرام چشم های تو سفرکرد و برنگشت

 

می شود زیر همین آسمان پرستاره

 

 

نامم را در شیرینی شهد، با صدایت تکرار کنی

 

و من از شنیدن خودم از تو مثل همیشه نفهمم

 

 

که من کمی بیشتر تو شده ام

 

یا تو من را به تن کرده ای

لینک به دیدگاه

دلم میخواست ميدانستي شبها...

 

تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام...

 

به چشمانم سنجاق ميكنم...

 

تا يادم نرود در روي زمين كسي هست...

 

كه سبزي لحظه هايش .... آرزوي من است !

 

دلم میخواست می دانستی...

 

که شادی ات... دنيای من است...

 

و اندوهت... ويرانی لحظه هايم!

 

 

که چگونه در خنده هايت به اوج می رسم...

 

اما کاش می توانستم نشانت دهم...

 

که با هر نفسم...

 

دانسته و يا ندانسته...

 

به یادت هستم

 

به تو فکر میکنم به کسی که

 

نامش در اندیشه من

 

عشقش در قلب من

 

کلامش در دفتر من

لینک به دیدگاه

در ياد مني حاجت باغ و چمنم نيست

جايي که تو باشي خبر از خويشتنم نيست

 

اشکم که به دنبال تو آواره ي شوقم

ياراي سفر با تو و رأي وطنم نيست

 

اين لحظه چو باران فرو ريخته از برگ

صد گونه سخن هست و مجال سخنم نيست

 

بدرود تو را انجمني گرد تو جمع اند

بيرون ز خودم راه در آن انجمنم نيست

 

دل مي تپدم باز درين لحظه ي ديدار

ديدار ، چه ديدار ؟ که جان در بدنم نيست

لینک به دیدگاه

04621425321990250646.jpg

 

روزگار ِ بی حوصلگی هاست ….

بگویی مراقــبم باش ؛

میگذارندت زمین و می روند !

قـرص بمــان رفـیق

قــرص بمـــان … !!!

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...