رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

سلام اي چشم باراني ! سوالم را که مي داني !

پناهم مي دهي امشب ؟

 

منم آن آشناي ساليان گريه و لبخند

و امشب رو به ويراني ... پناهم مي دهي امشب ؟

 

ميان آب و گل رقصان ، ميان خار و گل خندان

در آن آغوش نوراني ... پناهم مي دهي امشب ؟

 

دل و دين در کف يغما و من تنها و من تنها

در اين هنگام رو حاني ... پناهم مي دهي امشب ؟

 

به ظلمت رهسپار نور و از ميراث هستي دور

در آن اسرار پنهاني ... پناهم مي دهي امشب ؟

 

رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن

رها از حد انساني ... پناهم مي دهي امشب ؟

 

نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمي محفل

تو از چشمم چه مي خواني ؟ ...پناهم مي دهي امشب ؟

 

و من با اشک می شویم تمام شعرهایم را پس از مصراع پایانی

پناهم می دهی امشب ...؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دلـ♥ــــــم مـــــی خــــــواهـــــــد

 

 

زنــــــدگــــی ام را موقـــتــــــــ بــدهـــــــم دســــتـــــ یــــک آدم دیــــگــر

 

 

بـگــــــــویــــم "تــ،ــو بــــازی کـــــن تــا مـ،ــن برگـــردم

 

 

نــســــوزیـــهـا".....

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در انتهاي هر سفر

در آيينه

دار وندار خويش را مرور مي كنم

اين خاك تيره اين زمين

پاپوش پاي خسته ام

اين سقف كوتاه آسمان

سر پوش چشم بسته ام

اما خداي دل!

در آخرين سفر

در آيينه به جز دو بيكرانه كران

به جز زمين وآسمان

چيزي نمانده است.

گم گشته ام كجا!

نديده اي مرا ؟!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آمدنت را خوب یادم نیست.بی صدا آمدی

 

بی آنکه من بدانم و بی اجازه ماندی بی آنکه

 

من بخواهم.اما اکنون که با ذره ذره وجودم

 

ماندنت را تمنا می کنم قصد سفر داری؟

 

ای مهمان ناخوانده قلبم بمان.که ماندنت را

سخت

دوستت دارم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ستاره می گوید

دلمنمی خواهد غریبه ای باشم

میان آبی ها

ستاره می گوید

دلم نمی خواهد صدا کنماما هجای آوازم

به شب

درآمیزد کنار تنهایی

و بی خطابی ها

ستاره میگوید

تنم درین آبی

دگر نمی گنجد کجاست آلاله

که لحظه ای امشب ردای سرخش رابه عاریت گیرم

رها کنم خود را

ازین سحابی ها

ستاره می گوید

دلم ازینبالا گرفته می خواهم بیایم آن پایین

کزین کبودینه ملول و

دلگیرم خوشا سرودنها و آفتابی ها

شفیعی کدکنی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

پشت این در به زمستان باز است

 

و کسی نیست نداند آن را !

 

کهنه دردی دارم

 

و سواری که ز من دور شده

 

و هوایی که برای تن من سنگین است ...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ب را گل نکنيم :در فرودست انگار ، کفتری می خورد آب

يا که در بيشه دور ، سيره ای پر می شويد .

يا که در آبادی ، کوزه ای پر می گردد .

flow019.gifredSmCLR.gifflow019.gif

آب را گل نکنيم :

شايد اين آب روان ، می رود پای سپيداری ، تا فروشويد

اندوه دلی .

دست درويشی شايد ، نان خشکيده فروبرده در آب .

زن زيبايی آمد لب رود ،

آب را گل نکنيم :

روی زيبا دوبرابر شده است .

waterfall_md_blk.gif

چه گوارا اين آب !

چه زلال اين رود !

مردم بالا دست چه صفايی دارند !

چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شيرافشان باد

من نديدم دهشان ،

بی گمان پای چپرهاشان جاپای خداست .

ماهتاب آنجا ، می کند روشن پهنای کلام .

بی گمان در ده بالا دست ، چينه ها کوتاه است .

غنچه ای می شکفد ، اهل ده باخبرند .

چه دهی بايد باشد !

کوچه باغش پر موسيقی باد!

مردمان سر رود ، آب را می فهمند .

گل نکردندش ، ما نيز

آب را گل نکنيم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چنگی دوره گرد باز آمد

نغمه زد ساز نغمه پردازش

سوز آوازه خوان دف در دست

شد هماهنگ ناله سازش

firoz3.gif

پای کوبان رسيد و دست افشان

دلقک جامه سرخ چهره سياه

تا پشيزی ز جمع بستاند

از سر خويش برگرفت کلاه

firoz3.gif

گرم شد با ادا و شوخی او

سور رامشگران بازاری

چشمکی زد به دختری طناز

خنده ای زد به شيخ دستاری

firoz3.gif

کودکان را به سوی خويش کشيد

که: بهار است و عيد می آيد

مقدمم فرخ است و فيروز است

شادی از من پديد می آيد

firoz3.gif

اين منم ، پيک نوبهار منم

که به شادی سرود می خوانم

ليک آهسته نغمه اش می گفت :

که نه از شاديم ... پی نانم!...

firoz3.gif

چنگی دوره گرد رفت و هنوز

نغمه ای خوش به ياد دارم از او

می دوم سوی ساز کهنه خويش

که همان نغمه را برآرم از او ...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

میترسم از تنها شدن ، از این نگاه رفتنی

ترسمو بیشتر میکنی ، وقتی نمیگی با منی

 

میترسم از احساس تو ، این حس خوب و موندنی

میترسم از روزی که تو ، حاشا کنی که با منی

 

وقتی این روزا میدونم مثل خودم خیلی کمه

بی اعتمادم نه به تو، بی اعتمادم به همه

 

بدبینی من به تو نیست ، اگه دارم شک میکنم

من این روزا به سادگی ، به چشمامم شک میکنم

 

میترسم از تنها شدن ، از این نگاه رفتنی

ترسمو بیشتر میکنی ، وقتی نمیگی با منی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دلم گرفته ازکسایی که فقط نامشان انسان است/دلم گرفته از نقاب هایی که فقط دل را خوش میکنندمن حقیقت را میخواهم/باید حقیقت را کجا جست؟!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

توی ذهنم یه دنیا واست حرف دارم ...

 

ولی توی دلم یه جمله بیشتر نیست

 

" دوستت دارم "

  • Like 3
لینک به دیدگاه

می گویند دنیا دار مکافات است ...

 

دنیا را بــــیخـــــیال ...

 

فعلا که دار و ندار مـــآ تـــویی ...

 

و ندیدنت مـــکافـــات...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دوستی تکرار دوستت دارم نیست !

 

دوستی فهمیدن ناگفتنی های کسی است ؛

 

که دوستش می داری ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

حس دستان تو عالی است ، حقیقت دارد

 

با تو هر ثانیه ، سالی است ، حقیقت دارد

 

 

 

آه اگر راه به روی دل من باز کنی

 

گرچه او تازه نهالی است...حقیقت دارد

 

 

 

من عروس غمم و عمر عزیزم همه شب

 

غرق داماد خیالی است ، حقیقت دارد

 

 

 

زور و شبهای بلندی که به یاد تو گذشت

 

خسته از دست توالی است ، حقیقت دارد

 

 

 

بی هوای نفست ، زمزمه های دل من

 

آتش رو به زوالی است ، حقیقت دارد

 

 

 

غم عشق تو دلم را بخدا سوزانده

 

حاصل اش اشک زلالی است ،حقیقت دارد

 

 

 

من و دلتنگی و تنهایی و بی همنفسی...

 

جای چشمان تو خالی است ، حقیقت دارد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

فرقـے نمـے کند !!

 

 

بگویم و بدانـے …!

 

 

یا …

 

 

نگویم و بدانـے..!

 

 

فاصله دورت نمی کند …!!!

 

 

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ …!

 

 

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

 

 

دلــــــــــــــم…..!!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...