ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ هر بارشی آغاز رویشیست ای اشک . . . تازه کن مرا...! 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم، نه برای تو... برای آن کسی که فکر میکردم تو بودی... 9 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ حرفهایم...دلخوریهایم...دلتنگیهایم...و تمام اشکهای من بماند برای بعد تنها به من بگو با او چه میگذرد که با من نمیگذشت..... 7 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ می خواهی بروی..... پس بی بهانه برو بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را..... محبت ساختگیت عشق دروغینت و چشمان پر فریبت روزی گرفتارت خواهند ساخت فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن دلم برای راه رفتنت تنگ شده است 7 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آبان، ۱۳۹۱ اشک من جاری شد جای تو خالی بود جای تو..... عکس تو در طاقچه کوچک قلبم خندید شعر دلتنگی من سخت گریست..... 5 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۱ راستی می دانی جز یکبار دیگر از آن کوچه نگذشتم... و برای آخرین بار از همه خاطرات عبور کردم ... همان موقع ،همان جا گذاشتمشان و رفتم... ولی دلتنگ آن کوچه هستم که تنها شاهد قلب ساده ام بود. 7 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۱ وقتي نيستي ....... دلم كه هيچ .... دنيا هم تنگ مي شود ..... 8 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۱ دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت: او یقینا پی معشوق خودش می آید! ؛ پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: مطمئنا که پیشمان شده بر میگردد!،….. عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز... 5 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۱ باران که می بارد تو می آیی بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر باران ِمهر و ماه و آئینه بارانِ شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد ، غصه می سوزد شب می گدازد ،سایه می میرد تا عطرِ آهنگ تو می رقصد..... تا شعر باران تو می گیرد........ از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی غم می کُشد ما را و می بینی دل می کِشد ما را تو می دا نی 2 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۱ دلتنگی چه حس بدی است....تنهایی چه حس بدی است/کاش...پاره ای ابر میشدم/دلم مهربانی می بارید/کاش نگاهم شرار نور میشد/اشتی میدادش/ دوست داشتن چه کلام کاملی است/ومن...چقدر دلم تنگ دوست داشتن است! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۱ کساني مي روند کساني باز مي گردند پل عبور مهيا است ليک ، پاها وقتي بي حوصله اند فعل رفتن با هيچ زماني صرف نمي شود... من تنهابه افق مي نگرم به قفس که امنيت غريبي است وقتي پرنده آسمان را از خاطر برده است چرا؟؟ چرا هيچکس با آسمان جمله اي نمي سازد 3 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۱ به من و دلتنگی هایم حتی نزدیک هم نشو... به دلتنگی هایم دست نزن... میشکند بغضم یک وقت...! آنگاه غرق میشوی در سیلاب اشکهایی که دلیل روان شدنش تــــــــــــوهستی... 11 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم! ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش! دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم! حتی برایش لالایی بخوانم، وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان! درست می شود!درست می شود! اگر هم نشد به جهنم... تمام می شود... بالاخره تمام می شود...!!! 7 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ شب شد و باز دلِ من تنگ شد... دل من تنگ شد برای روزی که رنگین کمانش از پس باران نمی آمد....از پس لبخند یک زیبا روی می آمد.. زیبای رویی که سلامش...شروع هر روزه ی من بود..از اول....تا به آخر.... دلم تنگ شده است برای لبخندت...سپید ترین سپید من.... 9 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۱ دلم تنگ شده است برای خندیدن از ته دلت، برای چشمان براقت، برای دل بی شیله و پیله ات. کاش تمام دنیا مثل تو بودند. 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ وقتی لبخندهای مان با من است....چه جای دلتنگی؟! وقتی دلم به دلت بسته نه به زبانت....چه جای دلتنگی؟! من وقت صرف دلتنگی نمی کنم برایت!.... من جای آن فقط لبخند می زنم به یاد کوتاه دقایقی که با هم بودیم....که با هم هستیم.... . . . چه جای دلتنگی؟! 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ دل من جـــــــــاده که نیست هر از گاهی که تنها مانـــــــــدی... در فکر عبـــــــــورش باشـــــــی هروقت هم خواستی دور بزنی خانه دل من یک خیابان یک طرفه است .برگشت نداره خیابان نیست که از همان جایی آمدی بروی ... بفهم! ... این لامصب اسمش احساس است 9 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ وقتی دهکده ای آتش می گیرد همه دودش را می بینند اما وقتی قلبی آتش می گیرد کسی شعله اش را نمی بیند 6 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ من میان شب و روز در تن خشک زمین من میان صحرا همه جا یکه و تنها خسته از جور زمان با تنی خورده به جان زخمی چند میزنم بانگ که وااااااای هستی ام رفته به باد ضجه ام را که شنید؟ جای دل تنگ تر از مشت من است نفسم می گیرد می گشایم نفسی پنجره را تا تمامیت تن خود را به هوا بسپارم 4 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ دلتنگی یعنی؛ همین باران های بی امان، همین خیـابــان بلندِ خیــــس، همین آدم های در انتظار آخرین قطار عصر، همین چترهای سیاه روی سر... دلخستگی هم یعنی؛ همین من که دیگر زیر هیچ بارانی هم قدم نمیزنم... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده