desinger.bardia 2114 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ بر سر مزرعه ی سبز فلک باغبانی به مترسک می گفت : دل تو چوبین است… و ندانست که زخم زبان دل چوب هم می شکند 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟ نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ؟ ولی بسیار مشتاقم ، که از خاک گلویم سوتکی سازد. گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی ، دَم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ، و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد . بدین سان بشکند در من ، سکوت مرگ بارم را 7 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ دلتنگ تو امروز شدم تا فردا فردا شد و تو باز هم گفتی فردا امروز من ماندم و یک دنیا حرف یک هیچ به نفع دل تو ، تا فردا 5 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ جزیره دلم را به یمن آمدنت چراغانی کردم..... اما..... تو باز هم بهانه آوردی و گفتی: من از آب می ترسم..... 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ شد عرصه زمین چو بساط ارم جوان از پرتو سعادت شاه جهان ستان خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب اوست صاحب قران خسرو و شاه خدایگان خورشید ملک پرور و سلطان دادگر دارای دادگستر و کسرای کی نشان سلطان نشان عرصه اقلیم سلطنت بالانشین مسند ایوان لامکان اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش دارد همیشه توسن ایام زیر ران دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان ماهی که شد به طلعتش افروخته زمین شاهی که شد به همتش افراخته زمان سیمرغ وهم را نبود قوت عروج آنجا که باز همت او سازد آشیان 7 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ شبیه اول اسم تو شده هم آهنگ توست به آخر تو هم می رسد اما او زمین را نقاشی می کند تو در من نقش می زنی [TABLE=align: left] [TR] [TD=width: 610][/TD] [/TR] [TR] [TD][/TD] [TD][/TD] [/TR] [/TABLE] چقدر زندگی رنگارنگ است درست شبیه پنجره ای که این سوی تو بایستد . 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ دوباره پاییز... دوباره مهر... دوباره هجدهمین روز ... دوباره نقاب... دوباره دلتنگی... اما اینبار بدون تو... 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ برو... لیاقت می خواهد واژه " ما " شدن، لیاقت می خواهد "شریک " شدن... تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروزت؛ من خوشم به خلوت تنهایی ام... تو بخند به امروز، من میخندم به فرداهایت... تو برو... 7 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ تو می روی و من فقط نگاه می کنم تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی ست 5 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۱ دلـــهایم... برایت تنگ شده اند! آخر تو که نمیدانی ، برای فراموش کردنت دو دل شده ام.... حالا هردوتاشون برای تو، تنگ شده... 5 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن! به رفتن ک فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی… میخواهی بمانی، رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی! این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است 4 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ [h=3] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نرو، دوستت دارم .. [/h] 8 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ دلتنگی فقط یک اسم مستعار است برای تمام حس هایی که اسمشان را نمی دانیم و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند.... 7 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ دل اتفاقی ترین اشتباه دنیاست بسته می شود آنجا که نباید... کنده می شود از جایی که نباید... 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ این روزها چترت را همراه داشته باش؛ پر از بغضند...خیس می شوی... قاصدک های اطرافت را می گویم! . . . بهانه هایم را برایت فوت کرده ام.. گوش ِشان می کنی؟ قاصدک های اطرافت را می گویم : "دلش که تنگ می شود بهانه گیر می شود!" آری : دلم که تنگ می شود بهانه گیر می شوم... ثمر شمس 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۱ خَسته اَم بَس کهٍ پنهآن کَردَم دُوست دآشتنَــــت رآ مَن بدهکآرَم بهٍ دلَم بخآطرٍ تَمآم لَحظه هآیی کهٍ مَحکومَش کَردم بهٍ سُکوت... 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۱ ميـــدانـــم از خـــود خـــواهــي اســــت ؛ کـــه تـــو را بــــراي خــــود مي خـــواهــــم ... و تـــو هـــم آنقــــدر رئــــوفــــي کـــه خـــود را متعــلـــق بـــه همـــه ميــــدانـــي ... !! 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۱ چه قدر خوب می شد اگـــــــر .... یک بـار ... فـقـط یکبـار آسمـــــان به زمیــــــــن بیـایـد ! تـا وقتـی اشـک می ریـزم ... نـگوینـد : " مگه آسمـون به زمیـن اومـده ؟؟! " 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۱ مانده تا برف زمین آب شود مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر ناتمام است درخت زیر برف است تمنای شناکردن کاغذ در باد و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوک از افق درک حیات مانده تا سینی ما پرشود از صحبت سنبوسه و عید در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف تشنه زمزمه ام مانده تا مرغ سرچینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد پس چه باید بکنم من که در لخت ترین موسم بی چهچهه سال تشنه زمزمه ام ؟ بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم 5 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۱ عزیز همیشه طلبکارم ، چشمانم باز هم بارونی شد..................... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده