پری 173 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 عصاره ی وجودت رامی پرستم و به آن عمیقاً عـشق می ـورزم ای عزیز ستودنی مهربان ماندنی نـــــــــازنین خواستنی ... بدان و آگاه باش که من تو را هیچگاه هیچ کجا هیچ لحظه ای تنها نخواهم گذاشت 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت ز شرح زلف تو موئی هنوز نا گفته دلم هزار گره در سر زبان انداخت دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت کمان ابروی پیوسته میکشی تا گوش بدان امید که صیدی کجا توان انداخت ز دلفریبی مویت سخن دراز کشید لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت عجب مدار که در دور روی و ابرویت سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت ز سر عشق هر آنچ از عبید پنهان بود سرشگ جمله در افواه مردمان انداخت 2
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 گل میشکفد دم به دم از خاک به پایت هم ریشه باران و بهارست صدایت در ذهن عطش چشمه تر از چشمه گذشتی پیداست در آرامش گل ها رد پایت از نسل کدامین شب مطبوع بهاریست آن گیسوی آشفته در باد رهایت با آتشم آمیخت نگاهی که تو کردی بر خرمن من شعله چکید از مژه هایت بر چهره بخوان شرح مرا قطره به قطره اشکم همه را ترجمه کرده ست برایت امشب غزلم را صله چشم تو کردم ای شعرترین شعرترین شعر فدایت! در هر غزلم با تو طلوعی ست دوباره هان!تا غزل بعد سپردم به خدایت 2
- Nahal - 47858 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 وقتی در تنهایی خود قدم می زنم خاطرات با تو بودن آرامشم را بر هم می زنند چه احساس لذت بخشی است دل تنگ تو بودن... 4
Salar.Mehr 509 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 آدم ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ می زنند... و گنجشکها جدی جدی می میرند... آدمها شوخی شوخی زخم می زنند... و قلبها جدی جدی می شکنند... و تو شوخی شوخی لبخند می زنی... و من جدی جدی عاشق میشم. 1
Salar.Mehr 509 ارسال شده در 14 شهریور، 2010 کاش اين جا بودي... با تو بودن اي کاش تا ابد ممکن بود لحظه هاي ديدار تا ابد ثابت بود گل من کاش اين جا بودي من که با تو هستم تو چرا تنهايي با همه دوريه ما اين همه فاصله ها همه جا سرشار از ، از هوايت اينجا گل من گوهر من کاش اين جا بودي جان من جوهر من کاش اين جا بودي کاش اين جا بودي... 3
خاله 3004 ارسال شده در 15 شهریور، 2010 هزار سطر نوشتم و خط زدم بی گمان این ها را هم خط خواهم زد بی فایده ست حتی به کلمات نمی توان اعتماد کرد کلماتی که دوست شان داری … خسته شدم خودتان خط بزنید…\ 3
Salar.Mehr 509 ارسال شده در 15 شهریور، 2010 هیچ فکر نمیکردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان میزند شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم تنها ماندم.... من تنهاترین تنهایم..... 1
Salar.Mehr 509 ارسال شده در 15 شهریور، 2010 نام: گمنامشهرت: آواره جرم: به دنیا آمدن شغل: گدایی محبت محکومیت: زندگی کردن کوله بار: حسرت کلام: غم استاد: تقدیر بار: تنهایی فریاد: سکوت سهم از زندگی: هیچ.... 2
Salar.Mehr 509 ارسال شده در 15 شهریور، 2010 بار خدايا دلم تنگ است براى من در اين دنيا اميد و عشق بى رنگ است اتش دل شعله ور كردن همه ننگ است خدايا رحمتى كن من دلم تنگ است از اين نامردمى ها بى وفايى ها و ادم ها كه حتى قلبشان از جنس سنگ است خدايا تو به زير چترى از باران كه مى بارد براى دل پناهم ده به جرم عاشقى اواره اين كوچه ها گشتم درون كعبه عشقت تو را هم ده خداوندا تو مى بينى تو مى دانى تمام دردهاى عشق ديرين را فقط ازچشم هاى اشكبار من تو مى خوانى كمك كن در زمانى كه دلم تنگ است بخوانم اسم زيبايت براى گوش جان نامت خوش اهنگ است 2
Salar.Mehr 509 ارسال شده در 15 شهریور، 2010 شبی در حالت مستی شکایت با خدا کردم گلایه از چرخ و زمین حکایت از سما کردم بدو گفتم عذابم میدهی هر دم نمیدانم چه بد گفتم به این مردم؟کجا یا رب خطا کردم؟ نه بر مال کسی من دست یازیدم نه با هیزی نگه نکردم نه ظلمی بر سر مردم نه حقی زیر پا کردم نه مکری بود در ذهنم نه بر حال کسی من رشک ورزیدم نه بر کس غیبتی کردم نه کاری نابجا کردم مگر عیبیست در کارم؟مگر گمکرده راهم؟ مگر بی طاعتی کردم؟نمازت را قضا کردم؟ چه بد کردم بر این؟چه بد گفتم به این ملت؟ چه ظلمی کرده ام بر خلق؟چه عصیانی روا کردم؟ کجا عدل است این ماتم؟خداوندا مرا برگیر از برزخ که هر عهدی ببستم با تو من یا رب وفا کردم 2
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 بغض شعرم راشکست آوازتو بی بی دل گشته ی سربازتو برچکاد قاف مخمل پوش شعر حسرت سیمرغ من ، پروازتو پیش درگاه توچون ویران کده ست هرچه می سازد ترانه سازتو شب همیشه نقطه پایان روز هرشب آخر، شب آغازتو زیربارانها به بیداری گذشت من برهنه ، خرقه رواندازتو زخمه ی سازم به دست تو خودی ست من ولی بیگانه ام با سازتو قفل هردر را کلیدی محرم است من ولی بیگانه ام با رازتو هرکس ازبازار تو شعری خرید من نباید می خریدم نازتو... 2
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا تلنگر می زند بر من و میگوید به من نزدیک نزدیکی....... به دنبال تو میگردم به سویت پیش می آیم ..... چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم..... پر از امید سبز خوب دیدارم.... و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم...... 2
خاله 3004 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 روزی فرا خواهد رسید که شیطان فریاد بر آورد : " آدم پیدا کنید ... سجده خواهم کرد!!! 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله ديده ام مى بارد اما نم نم و بىحوصله باز قلب پنجره بر روىمن وا مى شود باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود باز هم لاى كتابم مىنهم يك شاخه ياس مىكنم بهر پيامى قاصدك را التماس باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير مىشوم باز هم با ياد تو سر شار رؤيا مىشوم 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 اي درخت آشنا شاخه هاي خويش را ناگهان کجا جا گذاشتي ؟ يا به قول خواهرم فروغ : دستهاي خويش را در کدام باغچه عاشقانه کاشتي ؟ اين قرارداد تا ابد ميان ما برقرار باد : چشمهاي من به جاي دستهاي تو من به دست تو آب مي دهم تو به چشم من آبرو بده من به چشمهاي بي قرار تو قول ميدهم : ريشه هاي ما به آب شاخه هاي ما به آفتاب مي رسد ما دوباره سبز مي شويم !
خاله 3004 ارسال شده در 16 شهریور، 2010 عروسک بچهگیهایم را که دزدیدند، دیگر چارهای نداشتم جز اینکه بزرگ بشوم.
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 17 شهریور، 2010 تا جرعه ای ز خون دلم نوش می کنی مستانه ، عهد خویش فراموش می کنی ان شمع مهر را که به جان برفروختم از باد قهر ، یکسره خاموش می کنی هر دم مرا ببوی دلاویز موی خویش از دست می ربائی و مدهوش می کنی ترسم که همچو طبع تو سودائیم کند این طره ای که زیب برو دوش می کنی راز نهان عشق خود از چشم من بخوان تا چندش از زبان کسان گوش می کنی گر یک نظر به جوش درون من افکنی کی اعتنا به خون سیاووش می کنی ای ماه! رخ مپوش که چون شب دل مرا در سوگ هجر خویش سیه پوش می کنی ما را که بر وصال تو دیگر امید نیست کی با خیال خویش هماغوش می کنی گفتار نغز((سایه)) ما گرچه ((نادر)) است اما به از دری است که در گوش می کنی
.FatiMa 36559 ارسال شده در 17 شهریور، 2010 دلتنگم از پس آن روزهاي تكراري تو آمدي با كلامي آميخته از مهر و دوستي اكنون ............... دلتنگم دلتنگ 3
ارسال های توصیه شده