رفتن به مطلب

حس مرموز...


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 627
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

امروز باز آن حس مرموز آشنا به سراغم آمد

نفرین بر من که نتوانستم بفروشم یادت را به نسیم خاطره

باز مست گشته ام

مست نگاهی که همیشه در نگاهم ، نگاه تورا به یادم می آورد

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تغییر کردم

انگار موجی از انرژی امشب

با من برخورد کرد

بی دلیل خوشحالم

تغییر کردم

آن هم بی دلیل

احساس میکنم تمام جهان در اینده من است

خوشحالم

امیدوارم

امیدوارتر از هر لحظه دیگر در زندگیم

این موجی نو

بر دریای قلبم است

تا جزر فردا

سال ها فاصله است

امشب و شب های دیگر

دریای قلبم همچنان

در مد خواهد ماند

  • Like 1
لینک به دیدگاه

برای یک بار در خیابان چشمهایت راببند

و احساس کن عشق را

حرف های گنجشکها

و گریه بچه گربه ها را

یک بار انسان باش

و در خواب چشم هایت را باز کن

  • Like 1
لینک به دیدگاه
اگر تو نبودی

من کاملاً بیکار بودم

هیچ کاری در این دنیا ندارم

جز دوست داشتن تو

رسول یونان!!

خیلی قشنگ بود مرسی:pichak:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

از بهار حظِّ تماشايی نچشيديم،که قفس باغ را پژمرده‌می‌کند.

از آفتاب و نفس

چنان بريده‌خواهم‌شد

که لب از بوسه‌یِ ناسيراب.برهنه

بگو برهنه به خاک‌ام کنند

سراپا برهنه

بدان گونه که عشق را نمازمی‌بريم،ــ

که بی‌شايبه‌یِ حجابی

با خاک عاشقانه درآميختن می‌خواهم.

 

 

" شاملو "

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هرگز از بي كسي خويش مرنج

هرگز از دوريه اين راه مگو

 

و از اين فاصله ها

كه ميان من و توست

 

و هر آنگاه كه دلت تنگ من است

 

بهترين شعر مرا قاب كن وپشت نگاهت بگذار

 

تا كه تنهاييت از ديدن من جا بخورد

و بداند....

 

دل من با توست........

  • Like 5
لینک به دیدگاه

میلغزم

تا

گوشه ی لبخند

با اولین باران

در بوسه ای غلت خواهم زد

پادشاه کولیان

خواهم بود

 

کیکاووس یاکیده

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...