رفتن به مطلب

حس مرموز...


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

من نمیدانم چه چیز را گم کرده ام !

خودنویسم را، آینده ام را یا روزهای بارانی را !؟

 

تردید ها و شک هایم را ؟!

 

من نمیدانم چه چیز را گم کرده ام ؟

 

طرح مبهمی از آینده ام به دیوار اتاقم است اما نمی توانم معنی اش کنم.

  "احمد رضا احمدی"

  • Like 10
  • پاسخ 627
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

بـاید حواسش را پـرت کنم !

بـچه می شود گاهی ...

دلــم ...!

 

  • Like 11
ارسال شده در

پشت سرم حرف بود ؛

حدیث شد

 

می ترسم آیه شود

 

سوره اش کنند به جعل

 

بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل !!!

  • Like 10
ارسال شده در

رو به راه ِ تو افتاده امهمچون ریسمانی در باد

می ترسم از خیالی

که مرا می بافد ودر اندیشه ی پایان ِ خویش است

  • Like 5
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

چقدر تنهایند

دستــــ هایی که از ته مردابــــ

رو به سوی آرزوها روئیده اند!!

  • Like 8
ارسال شده در

عین بید می لرزد...دستانش به امرِ دل...

تا بگوید آنچه چشمانش بعد از بی خوابی دیگر نمی توانند بگویند...

گفتن ندارد این حسِ مرموز....دیدن دارد....

  • Like 6
ارسال شده در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

بانو!

فراموش کن‌ آدمک‌های برفی را

دل به گرمایِ دست‌هایِ من بده

به گمانم شهرِ سردِ شما

مردِ عاشق

به خود ندیده است

خدا حافظ یخبندان

خدا حافظ روز‌های بی‌ عشقی‌

خداحافظ بانو ی خسته ی من

مردِ شما

این بار

با بهار می‌‌آید...!

 

نیکی‌ فیروزکوهی

  • Like 6
ارسال شده در

نه به رتبه اول کارنامه ات

نه به صفحه دوم شناسنامه ات

.

.

.

من به دکمه سوم پیراهتنت حسادت میکنم...

  • Like 7
ارسال شده در

باید واژه ها را ادب کنم

 

یعنی چه که

 

تا پلک به هم می زنم

 

چراغ به دست می گیرند

 

و صفحه را روشن می کنند

 

از خاطرات تو...!

  • Like 8
ارسال شده در

هر از گاهي مي‌خنديم

گاهي هم گريه مي‌كنيم

زيرِ ستارگاني

كه به ما هيچ نمي‌گويند

 

( شهاب مقربین )

  • Like 5
ارسال شده در

خدا استخاره کرد

خوب آمد !

مرا به تو دِل بَست ...

 

 

  • Like 7
ارسال شده در

دغدغه خود را در آغوش بگیر

 

و بخواب

 

هیچ کس آشفتگی‌ات را شانه نخواهد زد

 

این جمع پر از تنهایی ا‌ست

  • Like 6
ارسال شده در

دنیا ماند....ولی من نه...

دنیا ماند در این همه تغییر...

ولی من دور شدم از این همه تغییر...

 

حسی می گفت..نمی شناسمت دیگر.....

یک حس مرموز...

  • Like 6
ارسال شده در

جسارت می خواهد . . .

نزدیک شدن به دورتــــــــــــــــــرین افکار زنی . . .

 

که روزهـــــــــــــا . . .

" مردانه " با زندگی می جنگد . . .

اما شب هـــــــــــــــا . . . !

اما شب ها بالشش ازهق هق های " زنانه " خیس است ! ! ! آری ! جســــــــــــــــارت می خواهد ! !

  • Like 6
ارسال شده در

گاهی دلگیر می شود، گاهی

گاهی همه شهر خاکستریست

همه ابرها بارانی

و تو، تنها عابر بی سرپناه

دل به نوازش باران می سپاری

با لبخندی آبی ...

.

.

.

بی هوا می ایستی و نگاهت را ورق می زنی

همه جا خیس و سرد، اما دلچسب

چشمانت را می بندی

و کودکانه زمزمه می کنی:

باز باران

با ترانه ...

 

مهرشاد مهرپویا

  • Like 6
ارسال شده در

یکی از همین روزها جاده کوتاه می شود

من می شوم فانوس ...

تو می شوی مسافری که می آید

از راه دور ...

  • Like 6
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

آهای کافه چی ؛

 

قهوه ای می خواهم که بویِ آن بوی ِ عطر ِ تنش را از یادم ببرد ...

 

فکـرش را بکُن ...

 

پُشت ِ میــز نشسته باشی ... نــاگهـان بــوی ِ تنش تــو را از عــالم ِ خیــال بیـرون آورد

 

و تـو از تــرس ِ اینکه همین ِ خیــال ِ کوچک بر بــاد نــرود

 

هـرگــز ســرت را بــالا نیــاوری !!

  • Like 7
ارسال شده در

مرا به تختم ببنديد, سيگاري برايم روشن کنيد و تنهايم بگذاريد .

 

هر چقدر فرياد زدم و ناليدم

 

بسراغم نياييد .

 

من دارم " او " را ترک مي کنم

i40262_02.JPG

  • Like 5
ارسال شده در

حکم تو آزادی ست

و حکم من ،

 

حبس ابد در این تردید . . .

 

باز هم تبعیض !

  • Like 4
ارسال شده در

تو هم چیزی شبیه حساسیت های فصلی شده ای !

هر چندوقت یک بار

به سراغ آدم می آیی

همه چیز را زیــر و رو می کنی و …

 

می روی تا ســال بعــد !!!

 

میلاد تهرانی

  • Like 4

×
×
  • اضافه کردن...