رفتن به مطلب

باز کن پرده های دلت را...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دل درد گرفته ام

 

از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـيده ام

 

و تو

 

ته هيـچـکدام نـبـودی..!

  • Like 11
  • پاسخ 158
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

سرِ دور برگردون خاطرات ایستادم....

ماندم دور بزنم...یا به راه ادامه بدم....

تا فرسنگ ها بعد نه دور برپردان است..نه زیر گذر نه رو گذر...

این به آن معنی ایست...که دیگه وقتِ زیر و رو کشی ندارم...

یا برم به دل گذشته.....یا آینده...

این هم از انتخاب....

  • Like 14
ارسال شده در

گــــوشی تلفــن چقــــدر سنگیــــم میشــــود

وقتـــــی

به جـــــای حـــــرفهـای عاشقــــانه ی دیــــروز

گزارش کارهای روزمره امــــروزت را میـــــگویی....!

  • Like 11
ارسال شده در

ســـــــرد اســــت

 

امـا ســــرمــــا نـــمی خــــورم

 

تــــو نـــگـــران نـــبـــاش

 

کــــلاهـــی کــه ســـرم گـــذاشــتــی

 

تــا گـــردنـــم را گـــرفـــتــه اســت...!

  • Like 8
ارسال شده در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی

 

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
دلیل بودنم خداحافظ

 

  • Like 10
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

lo38pivcf2xesuddjy73.jpg

  • Like 8
ارسال شده در

وقتی می روی حواست باشد ،

حتما خدانگهدار بگویی

تا خدا حواسش را بیشتر به من بدهد !

آخر میدانی

خدا به هوای تو مرا رها کرده است ...

  • Like 6
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

آنها که گفته اند "دوری و دوستی"

 

یا طعم دوستی نچشیده اند،

 

یا درد دوری نکشیده اند!

 

لعنتـــــــــــ به هرچـــه دوری و دوسـتی ...!

  • Like 7
ارسال شده در

من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام....

من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام....

آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام....

در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام...

  • Like 5
ارسال شده در

اي دير يافته با تو سخن مي گويم

بسان ابر که با توفان

بسان علف که با صحرا

بسان باران که با دريا

بسان پرنده که با بهار

بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد

زيرا که من

ريشه هاي تو را دريافته ام

زيرا که صداي من

با صداي تو آشناست.

 

شاملو

  • Like 4
ارسال شده در

باید خودم را ببرم خانه !

باید ببرم صورتش را بشویم…

ببرم دراز بکشد…

دلداریش بدهم ، که فکر نکند…

بگویم نگران نباش ، میگذرد…

باید خودم را ببرم بخوابد…

“من” خسته است …!

  • Like 8
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

[h=6]گفتی دوستت دارم

و من به خیابان رفتم.

فضای اتاق برای پرواز کافی نبود!

[/h]

گروس عبدالملکیان

  • Like 9
ارسال شده در

خوشبختی من

 

پیدا کردن

 

تو

 

از میان

 

این همه ضمیر بود...

  • Like 9
ارسال شده در

هـــــــوایــــ مــــردنــــ بـــیـــخ گــــوشــــ مـــــن اســــتـــ

 

هــــمــــان جــــایـــــی کــــه روزی رد نــــــفســــهای تــــو بـــود...!!!

  • Like 7
  • 5 هفته بعد...
ارسال شده در

در پس و پیش پرده دستانم رو است...نقاب ندارم به چهره....

دلم به کوچکی گنجشک است....نخود در دهان دلم خیس نمی خورد....

 

رازی ندارم پس پرده...

 

دست من همیشه رو است....:ws37:

  • Like 6
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

دلتنگی ام قد کشیده

 

برایِ خودش مردی شده

 

اما تو

 

هنوز هم

 

حسادت نمیکنی...!

 

  • Like 7
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

هر آدمی دو قلب دارد، قلبی که از بودن آن باخبر است و قلبی که از حضورش بی خبر.

قلبی که از آن باخبر است همان قلبی است که در سینه می تپد، همان که گاهی می شکند، گاهی می گیرد و گاهی می سوزد، گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه، و گاهی هم از دست می رود.

با این دل می شود دلبردگی و بیدلی را تجربه کرد. دل سوختگی و دل شکستگی هم توی همین دل اتفاق می افتد. سنگدلی و سیاه دلی هم ماجرای این دل است.

با این دل است که عاشق می شویم، با این دل است که دعا می کنیم، و گاهی با همین دل است که نفرین می کنیم و کینه می ورزیم و بددل می شویم.

اما قلب دیگری هم هست. قلبی که از بودنش بی خبریم. این قلب اما در سینه جا نمی شود، وبه جای آن که بتپد، می وزد و می بارد و می گردد و می تابد.

این قلب نه می شکند و نه می سوزد و نه می گیرد، سیاه و سنگ نمی شود، از دست هم نمی رود. زلال است و جاری، مثل رود و مثل نسیم. و آن قدر سبک که هیچ وقت، هیچ جا نمی ماند.

بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد. آدم همیشه از این قلبش عقب می ماند. این قلب همان است که وقتی تو نفرین می کنی، او دعا می کند، وقتی تو بد می گویی و بیزاری، او عشق می ورزد، وقتی تو می رنجی او می بخشد......

این قلب کار خودش را می کند، نه به احساست کاری دارد، نه به تعلقت، نه به آنچه می گویی و نه به آنچه می خواهی و آدم ها به خاطر همین دوست داشتنی اند. به خاطر قلب دیگرشان، به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند.....

 

عرفان نظر آهاری

  • Like 6
ارسال شده در

سخــــــــــت است

 

عشقــــــــــت را دو دستـــی

 

تقدیم به غریبــــــــــه ها کنی

 

و فقط بگــــــویی

 

خوشبـــــخت بشیـــــد !!

  • Like 4
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

پرده دری کردی...

 

دیگر پرده ای بر دل نمانده....

 

جار زده است دلم که دیگر....این مثنوی 70 مَن شده است...

 

اندکی به کوچه ی بی خیالی باید زد....

 

دارد ابو عطا می خواند دلم.....

 

  • Like 4
ارسال شده در

روی ِ خاطـــره ات را میبوســــم ُ و

 

با کاســـه ای آب

 

بدرقـــه ات میکنـــم

 

شــاید دیـــگر

 

برنــگردد

 

حتی خـــاطره ات .....

 

نیلوفر ثانی

  • Like 1

×
×
  • اضافه کردن...