رفتن به مطلب

باز کن پرده های دلت را...!


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 158
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 4 هفته بعد...

دوست ، واژه است

واژه ای که از لب فرشته ها چکیده است

 

دوست ، نامه است

نامه ای که از خدا رسیده است

نامه ی خدا همیشه خواندنی ست

توی دفتر فرشته ها

واژه ی قشنگ دوست

ماندنی ست

 

راستی ، دلت چقدر

آرزوی واژه ی تازه داشت

دوست گلت رسید

واژه را کنار واژه کاشت

واژه ها کتاب شد

دوستت همان دعای تو ست

آخرش دعای تو

مستجاب شد

 

 

عرفان نظرآهاری

لینک به دیدگاه

دلا شب ها نمی نالی به زاری/ سر راحت به بالین میگذاری

تو صاحب درد بودی ناله سر کن/ خبر از درد بی دردی نداری

بنال ای دل که رنجت شادمانی ست/ بمیر ای دل که مرگت زندگانی ست

دلی خواهم که از او درد خیزد/ بسوزد عشق ورزد اشک ریزد

مباد آندم که چنگ نغمه سازت/زدردی بر نیانگیزد نوایی

مباد آندم که عود تار و پودت/نسوزد در هوای آشنایی

(فریدون مشیری)

لینک به دیدگاه

مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است/ که راحت دل رنجور و بی قرار من است

به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر/ گرش یه خواب نبینم که در کنار من است

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد/به جان مضایقه با دوستان نه کار من است

حقیقت آنکه نه در خورد اوست جان عزیز/ و لیک در خور امکان و اقتدار من است

نه اختیار من است این معاملت لیکن/رضای دوست مقدم بر اختیار من است

اگر هزار غم است از جفای او بر دل/هنوز بنده ی اویم که غمگسار من است

درون خلوت ما غیر درنمی گنجد/ برو که هرکه نه یار من است بار من است

به لاله زار و گلستان نمی رود دل من/که یاد دوست لاله زار و گلستان من است

ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت/دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است

و گر مراد تو این است بی مرادی من/ تفاوتی نکند چون مراد یار من است

لینک به دیدگاه

بعضی خاطره ها فقط به درد دور انداختن می خورند !

به خاطر طعم تلخشون

به خاطر سایه‌ی سنگین "همیشه بودنشون"

به خاطر سایه‌ی سنگین " دروغ بودنشون" !

.

.

.

بعضی خاطره ها فقط به درد دور انداختن می خورند ...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...

هر که می خواهی باش

این پریود مشترک همه انسانهاست

تو نیز، روزی، ساعتی، لحظه ای

احساس خواهی کرد که هیچ کس دوستت ندارد

اگر آنروز، امروز است

و آن ساعت همین ساعت

و آن لحظه همین حالا ...

بدان من دوستت دارم

و از بیانش نمی هراسم !

 

امین منصوری

لینک به دیدگاه

خانه ای خواهم ساخت

 

آسمانش آبی

باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور

ساخت باغچه اش پر ز نسیم

حوض ماهی پر آب

قامت پاک درختانش سبز

وترا خواهم خواند

که در این خانه کنارم باشی

سینه آینه تصویر تو را می جوید

که در آیی چو نور

توبه این خانه بیا

در خیابان امید

کوچه باور سبز

نبش میدان صبوری آنجا

خانه ای خواهی یافت

سر درِ خانه چراغی روشن

روی سکویش گلدان گلی

در دل خانه اجاقی دلگرم

با حضور تو در این خانه چه جشنی بر پاست

آسمان شب این خانه پر از چشمک و مهتاب و نسیم

ناودانش پر از موسیقی آب

ای سرآغازِ امید

تو بدین خانه درآ

 

من به دیدارِ تو می اندیشم

و به آرامش بودن با تو !

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...