رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

در دیگران می‌جویی‌ام اما بدان ای دوست

اینسان نمی‌یابی ز من حتی نشان ای دوست

من در تو گم گشتم مرا در خود صدا می‌زن

تا پاسخم را بشنوی پژواک‌سان ای دوست

در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من

سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست

گفتی بخوان [ خواندم ] اگرچه گوش نسپردی

حالا که لال‌ام خواستی پس خود بخوان ای دوست

من قانعم آن بخت جاویدان نمی‌خواهم

گر می‌توانی یک نفس با من بمان ای دوست

یا نه ! تو هم با هر بهانه شانه خالی کن

از من . من این بر شانه‌ها بارگران ای دوست

نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت

بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان ای دوست

آن سان که می‌خواهد دلت با من بگو آری

من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست ...

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اگر ز چشم تو ای آشنا نیفتادم

بگیر دست مرا تا ز پا نیفتادم

 

کشانده صحبت مستان به کافرستانم

مگو به کنج شبستان چرا نیفتادم

 

به من ببخش اگر از رسم عشق بی خبرم

که من هنوز در این شیوه جا نیفتادم

 

به یُمن یاد تو هنگام برگ ریز خزان

بسان موسم گل از نوا نیفتادم

 

هزار شکر خدا را که در تمامی عمر

ز یاد تو نفسی هم جدا نیفتادیم

 

به خاک راه افتادم ، بلی ، ولی هرگز

به پای بوسی اهل ریا نیفتادم

 

ببخش شعله ی شوقی چراغ چشمم را

اگر ز چشم تو ای آشنا نیفتادم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ببین چگونه عاشقانه برایت مینگارم سطر سطر وجود را

تا شاید

شبی

گذرت بر دست نوشته هایم بیفتد

تا شاید دلت بفهمد که چه بر سرم آمده است

ببین چگونه برایت از عشق مینگارم

کنار پنجره تنهایی ام

ببین چگونه خرد می شود غرورم

ببین چگونه تنها شده ام

  • Like 6
لینک به دیدگاه

مثل کشیدن كبریت در باد

 

 

دیدنت دشوار است..

 

 

من که به معجزه عشق ایمان دارم

 

 

می کشم آخرین دانه ی ِ کبریتم را

 

 

هر چه بادا باد..!

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

به اندازه ی پسر کوچولویی که آرزوی پلیس شدن را دوست دارد…

به اندازه ی آفتابگردانی که آفتاب را دوست دارد…..

به اندازه ی بچه ها که عمو پورنگ را دوست دارند…..

به اندازه ی بزرگتر ها که تام و جری را دوست دارند…..

به اندازه ی مادر بزرگ که تسبیحش را دوست دارد……

به اندازه ی دانش آموزی که روز آخر امتحانات را دوست دارد……

به اندازه ی شاعری که لحظه ی سرودن را دوست دارد…..

به اندازه ی مادری که عروسی تنها پسرش را دوست دارد…..

به اندازه ی کودکی که دست تکان دادن برای هواپیما را دوست دارد…

 

دوستت دارم…

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حالا هزار سال است که رفته ایی

عادت نکرده ام به دوریت

در ابتدای هرخیابانی ، به اتهای آن مینگرم

خیال میکنم

روزی باز می گردی

آرام از پشت سر می آیی

دوباره نام کوچک مرا صدا می زنی

و عمر تنهایی ام به پایان می رسد

باز هم باران

من، تو ، جاده

و خیس شدن های پی در پی

چرا نزدیکتر نمی آیی؟

آنقدر که بتوانم قلم در عطرت بزنم

و قصیده ی بلند باران را

ترانه کنم.....

  • Like 8
لینک به دیدگاه

نمی خواهم برگردی

 

این را به همه گفته ام

 

حتی به تو ! به خودم !

 

اما نمی دانم چرا

 

هنوز برای آمدنت فال می گیرم...!

 

  • Like 11
لینک به دیدگاه

دوست دارم بروم سر به سرم نگذاريد , رفتنم را به حساب سفرم نگذاريد

 

دوست دارم كه به پابوسي باران بروم , آسمان گفته كه پا روي پرم نگذاريد

چشمي روشن تر از آئينه گرفتارم كرد , بس كنيد اين همه دل دور و برم نگذاريد

آخرين حرف من اين است : زميني نشويد

فقط

از حال زمين بي خبرم نگذاريد!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اگر ماه بودم به هر جا که بودم

سراغ تو را از خدا می گرفتم

و گر سنگ بودم به هر جا که بودی

سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید

شبی بر لب بام من می نشستی

وگر سنگ بودی به هر جا که بودم

مرا می شکستی مرا می شکستی

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دگر دنبال من نیا

که دیر آمدی و پشت سرم

جاده پر است از خرده شیشه های دلم

که تو در گذشته ها بسیار شکاندی آن را

  • Like 5
لینک به دیدگاه

روزی که از تو جداشم

روز مرگ خنده هامه

روز تنهایی دستام

فصل سرد گریه هامه

توی اون کوچه غمگین

جای پاهای تو مونده

هنوزم اون بید مجنون

عکس قلبت رو پوشونده

بعد تو گریه رفیقم

غم تو داده فریبم

حالا من تنها و خسته

توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم

 

 

تو با خوشحالی و امید

منو تنهایی و حسرت

تو تو باغ پر از گل

من یکی تو شهر غربت

روح من همسفر غم

توی شهر غصه پوسید

قلب من همراه قلبت

پاکو غمگنانه کوچید

 

بعد تو گریه رفیقم

غم تو داده فریبم

حالا من تنها و خسته

توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم

c.jpg

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...