رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

عالم همه محو گل رخسار حسین است

ذرات جهان درعجب از کار حسین است

دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش

یعنی که خدای تو عزادار حسین است

  • Like 1
لینک به دیدگاه

يادت اي دوست بخير

بهترينم خوبي؟

روزگارت شيرين است؟

خبري نيست ز تو

يادي از يار نكردن بي وفا رسم شده؟؟

نكند خاطرت از شكوه من خسته شود.

دل من ميخواهد كه بداني بي تو

دلم اندازه دنيا تنگ است

يادت اي دوست بخير

مي سپارم همه زندگي ات را به خدا

كه چو آيينه زلال

همچو دريا آرام

مثل يك كوه پر از شوكت بودن باشي...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من در گیتار تو را می شنوم

در سنتور

در ضرباهنگ مدور دف

و موسیقی بدون کلام نگاهت را

سمفونی شگفتی میدانم

با اجرای زنده یک حس

لینک به دیدگاه

هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست

مثل گل، صحبت دوست

مثل پرواز، کبوتر

می و موسیقی و مهتاب و کتاب

کوه، دریا، جنگل، یاس، سحر

این همه یک سو، یک سوی دگر،

چهره همچو گل تازه تو!

دوست دارم همه عالم را لیک

هیچکس را نه به اندازه تو!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

گفته بودی که چرا محو تماشای منی

آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزدم تا که زدستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اين شعر را براي تو ميگويم

در يک غروب تنهء تابستان

در نيمه هاي اين ره شوم آغاز

در کهنه گور اين غم بي پايان

اين آخرين ترانه لالائيست

در پاي گاهوارهء خواب تو

باشد که بانگ وحشي اين فرياد

پيچد در آسمان شباب تو

بگذار سايهء من سرگردان

از سايهء تو، دور و جدا باشد

روزي به هم رسيم که گر باشد

کس بين ما،نه غير خدا باشد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در کنج خلوت زندان تنیده ات بنشین

و دریای مواج را بنگر

او فردا نخواهد بود

و تو در حسرت گفتن

دوستت دارم

غرق می شوی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

درون دل که پیدا نیست پراز زندان و زندانی است

تو را محکوم دل کردم نمی دانم دلیلش چیست

سبب شاید همین باشد بدون تو نباید زیست

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چشام بسته است ...

جهانم

شکل خوابه ...

عذابه ...

اضطرابه ...

اضطرابه ...

روبروم...

دیواری از مه...

دیواری از سنگ ...

بگو بیهوده نیست

فاصله ی آب و سراب

بگو سپیدی کاغذ بیهوده نیست

بگو از کوچ پراکنده

فقط کابوس و تنهایی

 

 

بگو خواب بود هرچی که دیدم

افسانه بود هرچی شنیدم

نگاه کن شوق دل زدن به دریا

برام شد مرگ تدریجی رویا

 

 

بیا تا مه توی چشام بمیره

بیا تا قصمون پایان نگیره

بذار یادم بیاد خورشید ...

منو کم کن از این تردید ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...